«سام هریس» در کتاب «free will» بیان میکند که انسان اختیار و اراده آزاد ندارد، بلکه با یک سری برنامههای فیزیکی و الکتریکی برنامهریزی شده است. در واقع این جملهای نیست که بدین سادگی بر «سام هریس» و خداناباورها بگذرد، زیرا وقتی انسان اختیار و اراده نداشته باشد، نه معنایی برای زندگی و نه ارزشی برای وجود او باقی خواهد ماند. در واقع این دیدگاه خلاف منطق و تمامی ارزشها میباشد.
چرا که اگر کسی بخواهد به دیگری تجاوز جنسی کند، یا کسی بخواهد خودکشی کند، یا دزدی کند و دروغ بگوید، نمیتوان جلوی او را گرفت، زیرا مجرم در پاسخ میگوید: «من با میل و رغبت خود این کار را نمیکنم!» در اصل بر اساس این دیدگاه، مجرمی وجود ندارد، کسی که اختیار و اراده نداشته باشد، مرتکب جرم نشده است. فرد ناخداباور میتواند به راحتی در دادگاه در مقابل قاضی بگوید: «قربان! من با میل خود این کار را انجام ندادهام، پس چطور میتوانی مرا مجازات کنی؟»
خلاصه، شخص خداناباور به جای اینکه مثل یک آدم معمولی در مقابل قاضی بگوید: «به خاطر عصبانیت یا هر دلیل دیگری مرتکب این جرم شدم» میگوید: «فیوز پراندم» یا «وضعیت الکتریکیام مختل شده است» یا نمیتوانید به کسی بگویید: «خودت را نکش!» زیرا میگوید: «من به میل و رغبت خود خودکشی نمیکنم». در واقع این تفکر به این معناست که «سام هریس» به میل خود کتاب «free will» را ننوشته است! یعنی کافرها به میل خود کافر نشدهاند. یعنی «هیتلر» به میل خود مردم را نکشت. یعنی جنگهای جهانی به اراده انسان نبود! یعنی خواننده به میل خود این مقاله و کتاب «سام هریس» را نمیخواند!
بنابراین، گسترش یافتن این طرز تفکر به معنای گسترش یافتن طرز تفکر تروریسم و اجازه دادن به همه اعمال غیراخلاقی است. این دیدگاه باعث میشود که مردم در برابر همه جنایات سکوت کنند. اگر موضعگیری کنند دچار تناقض میشوند؛ چون امکان ندارد کسی به آزادیِ اراده اعتقاد نداشته باشد و در عین حال سعی کند اراده کسی را که میخواهد مرتکب جرم شود، تغییر دهد.
با وجود همه اینها، هنوز هستند ناخداباورهایی که میخواهند محقق اجتماعی و روانپزشک شوند یا کتابهایی در رابطه با روانشناسی بنویسند، ناخداباوری که به آزادیِ اراده اعتقاد نداشته باشد، چگونه میتواند مشکلات اجتماعی را حل کند؟!