گر چه عقل در فهم بسیاری از مفاهیم دین، همچون مصباحی رهگشاست؛ امّا به حدود گسترهی چتر پرتوافکنی خود بر امور پیرامونش واقف است؛ چه آنچه دست کم مشهود ماست، ناتوانی عقل است در داوری و سنجش اموری که جز از طریق تجربه، علم به آنها میسّر نیست. چه اینکه وقوف عقل به حدود خود نیز از مقولهی علم است، نه جهل؛
علمی متقن که قدر متیقّن آن، در انتظاری اقلّی، عدم جواز عقل به خود، در اظهار نظر نسبت به اموری است که طور آنها، بسیار والاتر از دیدهبان مرتفع اوست.
بر این مبنا، گر چه دینمداران، نتوانند در توجیه برخی متعلّقات ایمان خود، مدلّلانه عمل کنند؛ امّا عقلا و در وعاء بداهت، از سویی به حدود عقل، از جهتی به نورانیّت دین و از وجهی به این مطلب؛ که گسترهی عالَم، عمیقتر و وسیعتر از آن است که بتوان، پیکر بیمنتهای آن را، چه در ساحات ظهورش و چه در بواطن و کمونش، با جامهی تنگ عقل پوشاند، واقفند.
چه اینکه عقل، عقلا، نه تمام واقعیّت، که قطعا قِسمی از آن است که دست شعاع نورانیّت آن، از پرتوافکنی بر دیگر ساحات واقعیّت، کوتاه است.
زین سان، گر چه دینمداران پاک سیرت نیک کردار، در مواردی واقف به تقدّم مصباحیّت عقل در امورند، امّا علیرغم آنچه مکتب اصالت عقل (راسیونالیسم) بر آن است، قائل به نگاه اصالی به عقل و مفتاحیّت آن در تمامی امور نیستند.
با غض نظر از دیگر مصائب نگاه راسیونالیستی به امور؛ چون فروکاستن عالَم و روابط انسانی به فعل و انفعالات مکانیکی، اینکه، در عرصهی دین، اگر از آغاز تا انجام آن، اصالت و تقدّم با عقل باشد، آنگاه آنچه مقدّمیّت دارد، عقل خواهد بود، نه واحد لا شریک له؛ و از آنجایی که در این نگرش، این خداست که بسان دیگر امور، چه بدوا و چه نهایتا، اعتبار خود را از عقل میگیرد و نه بالعکس، پس اگر معبود است، معبود بالعرض است، نه بالذّات.
حال آنکه از نظرگاه ادیان توحیدی، این اصالت عقل، خود شرکی است که با ایمان توحیدی به واحد لا شریک له که صادر عقل است، ناسازگار و در تعارض است.
از دگر سو، نگاه راسیونالیستی به دین، چنانکه روشنفکران در پی آناند، لزوما ایمانزا و ضامن ایمان نبوده، و عمدتا به دینمداری انفعالی میانجامد که بسیاری از حقایق دین را، به پاس عقل خود بنیاد، به مسلخ نیستی خواهد کشاند؛ چنانکه کشانده است.
✍?- مصطفی مطهری
❂•°•°•°•↝?↜•°•°•°•❂
تحقیق کنید و مطالعه داشته باشید تا حلاوت و شیرینی دانش را بچشد.