در این دنیا هرکسی قصه دور و درازی دارد ، قصه ای از جنس ادم ها . قصه ای که در ان یک تروما ، تراژدی ، درد، غم و.... هست اما بودنش به نفع هیچ کس نیست ولی شاید باید پست قبلی را بخوانی تا تعریفی از حرف های من در این هیاهوی تنها شدن بدست بیاوری. عصر درستش عصر " قطع ارتباطات " و " نابودی نسبت هایی است که در ان شادی رنگ میبازد." مثلا شاید رد 10 سال دیگر نسل دایی ، خاله ، عمه و فرزندان انها منقرض شود چون دنیا دارد رو به سوی تک شدن می رود. تک بچه ، تک فرد ، بی مسیولیتی در قبال فرزندی که قبل از هر گونه ثبا رسمی ارتباط بین انسان ها به وجود می اید. اما ای بار تزاژدی که قصد نوشتنش را دارم از جنس نبود کسی است. فردی که اگر نبود دنیا وجهه ای دیگر از خودش را نمیدید و نمی فهمید کسی که پشت ابر قدرت ترین میلیاردر های غربی ایستاده کسی جز رژیمی نیست که اگر بخواهد جهان وطنی را پیشه کند ،تمام دنیای ما مقصد حرکت های اشوبی او خواهد بود. اگر امروز در دنیا کسی صدای گریه های کودکانی را بشنود به انها کمک می رساند ولی ما کجاییم در دنیایی که رژیمی صدای کودکان بیگناهی را خفه کرده و با گاز های ممنوعه جان از انها می گیرد به خاطر چند قطعه زمین ناقابل ؟!
همه ی ما چه جمهوری اسلامی دوست چه ندوست ، در تمام این حالات بار ها اسم رژیمی را شنیده ایم یا حداقل خوانده ایم . این رژیم سال ها جنگید برای اشغال سرزمین به اصطلاح مال خود.
" در یک طی زمانی چو افتاده بود که : سرزمین بی ملت و ملت بی سرزمین " و چه عجیب این خاک فلسطین را با دستی که به خون اغشته است پیوند دادند. " باشد تا در ادامه بیش از راز بگویم