مائده نیک‌آیین
مائده نیک‌آیین
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

من هم شریک هستم!!!

-: باید ده دوازده تومن جور کنم... تا چند روز دیگه... اگه جور نشه می برنم زندان...


و به زن نگاهی می اندازد.


-: میگم اگه پول جور نشه منو می برن زندان... بعد تو سرت تو گوشیه؟ کاش اون روز دستم می شکست و این گوشی رو برات نمی خریدم.. کاش اون روز تو راه تصادف می کردم و می مردم و به گوشی نمی رسیدی... خیر سرمون اومدیم با زنمون دو دقیقه حرف بزنیم، همش سرش تو گوشیه‌... انگار نه انگار که ... استغفرالله...


مرد از روی زمین بلند می شود و به سمت در می رود. شلوارش را از روی جالباسی نزدیک در، برمی دارد.


-: حواسم به حرفات هست. چرا فکر می کنی که من حواسم بهت نیست؟ مگه نمی دونی که زنا قابلیت اینو دارن که چن تا کار رو با هم انجام بدن؟ خب من حواسم به تو هست، هم به گوشی... الان دردت فقط گوشی منه؟

-: دردم بی خیال بودن تویه. نه بی پولی و گوشی تو.

-: بی خیال؟ از کجا می دونی بی خیالم؟ ولی وقتی نداریم چی کار کنم؟ مثه تو بشینم هی غم و غصه بخورم؟ اجازه نمیدی که سرکار برم که حداقل یه پولی بیاد تو این خونه، خودتم که فقط غرغراتو واسم میاری. نه اخلاق داری، نه پول. به چیت دلم خوشه که موندم تو این خونه نمیدونم. حداقل سر خودمو با این چیزا گرم کنم که بتونم غرغرای تو رو تحمل کنم... انگار تقصیر منه... تو هی میری سرمایمونو میریزی تو چاه، اون وقت من باید غصه ی بی پولی و زندان رفتن تو رو بخورم؟... دیگه چی کار باید می کردم که نکردم؟جهازمو فروختی حرف نزدم، منو از اون خونه کشوندی آوردی تو این خراب شده حرف نزدم، من حتی طلاهایی که از خونه بابام آورده بودم رو به خاطر تو فروختم، اون وقت منت خرید یه گوشی رو...


و صدای بلند برخورد در به چهارچوب، زن را ساکت می کند.

*

-: بابا نمیاد؟

-: نه مامان جان، بابا امشب سرکاره...


زن به دخترک لبخندی می زند و موهای بلند دخترک را نوازش می کند تا دخترک بخوابد.

*

-: دیر کردی.

-: دنبال پول بودم، دنبال خوش گذرونی نبودم که.

-: جور شد؟

-: پنج، شش میلیون... نهال کجاست؟

-: خوبه، نگران نباش، بقیه اش هم جور میشه... دیر اومدی خوابید... شام می خوری؟

-: نه.


زن دست دست می کند و با گوشه ی لباسش بازی می کند. انگار برای گفتن حرف هایش تردید دارد.


-: پس فردا باید پولو بدی؟

-: تو که می دونی چرا می پرسی؟

-: گفتم شاید مهلت گرفتی.

-: تو این دوره زمونه برادر به برادر رحمی نمی کنه. بعد انتظار داری به من رحم کنن و مهلت بدن؟

-: باز نصفشو جور کردی. ممکنه مهلت بدن که بقیشو جور کنی.

-: چه دلت خوشه...

*

-: برای کوتاهی مو اومدیم...

-: اکستنشن؟

-: بله.

-: چقدریه؟ باید ببینم..

-: حتما...


زن شال را از روی سر خود و دخترک بر می دارد. گیره ی موهای خود و دخترک را باز می کند. سیل سیاه ویرانگر موها بر روی شانه و کمر زن و دخترک سرریز می شود. زن آرایشگر به سمت آن ها می رود و با دقت به موهای آن ها نگاه می کند.


-: موهای هر دومون نزدیک شصت، هفتاد سانت هست... ببخشید... قیمتش چند هست؟

-: بستگی داره ولی خب بین یک تا پنج تومن.

-: نفری؟

-: آره.


چند دقیقه ای زن آرایشگر به موهای زن و دخترک نگاه و با دست آن ها را بررسی می کند.


-: موهای دخترتون رو سه تومن و موهای خودتون رو یه تومن می تونم بخرم... اگه موافق هستین بگم بیان موهاتون رو گیس کنن و ببرن.

-: خوبه...

*

-: خوشگل شدیمااا...


از وقتی که از آرایشگاه آمده اند، دخترک مدام جلوی آینه می رود و قر ریزی می دهد و با خنده می گوید خوشگل شدیمااا...

زن از این که دخترک به آسانی راضی شد تا موهایش را کوتاه کند، از این که خیلی زود با قیافه ی جدیدش خو گرفت و از این که آنقدر خوشحال است که مدام می رقصد و سرش را به شدت تکان می دهد تا موهای کوتاهش بر روی صورتش پراکنده شود، خوشحال است.

*

-: اومدی؟

-: نه... دارم می رم.

-: پول جور شد؟

-: هر شب باید آمار بگیری؟ بسه دیگه...

-: وا ... چی گفتم مگه؟

-: یا کلا بی خیالی، یا رو اعصاب. اون موقع که آدم می خواد باهات حرف بزنه، حرف نمی زنی. الان که می خواهیم حرف نزنی، حرف می زنی...


چیزی در درون زن می شکند. مرد حتی متوجه کوتاه شدن موهای زن نشده است. زن به اتاق می رود. پاکت پول را می آورد و جلوی مرد می گیرد.


-: چیه این؟

-: چیزی که می خواستی.


مرد پاکت را می گیرد. پول ها را از درون پاکت بیرون می آورد. با تعجب به آن ها نگاه می کند.


-: اینارو از کجا آوردی؟


و با دقت به زن نگاه می کند.


-: موهای خودم و نهال رو فروختم.







با الهام از داستان هدایای کریسمس



#مائده_نیک_آیین


مائده نیک‌آیینمائده نیک آیینشریکهمسراکستنشن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید