بوتیمار یکی از آن سی پرندهای بود که در منطقالطیر عطار شد سیمرغ.
"او را غمخورک نیز مینامند و در ادبیات بر این باورند که او پیوسته در کنار آب مینشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود با وجود تشنگی آب نمیخورد.
مرا آید ز بوتیمار خنده/ لب دریا نشسته سر فکنده
فرو افکنده سر در محنت خویش/ نشسته تشنه و دریاش در پیش
همیشه با دل تشنه در آن غم/ که گر آبی خورم دریا شود کم
عطار
در منطقالطیر عطار، بوتیمار نمونهای از آن دسته از مردم خسیس است که مواهب زندگانی را از خود و دیگران دریغ میدارند. نه خود از آن متمتع میشوند و نه میتواند از تمتع دیگران لذت برند."
به نظرِ من سایتی که از آن، این منبع را استخراج کردم به طور بیرحمانهای بوتیمار را توصیف کرده است. در صورتی که من بوتیمار را به خوبی میشناسم چون بخشی از خودم هست.
در منطقالطیر آمده بود که نگهبان دریاست.
اینست معضل نگهبان بودن!
وقتی نگهبان بچهای میشوی تمام حواست سمت بچه است؛ نه میگذاری لذت بچگیاش را ببرد، نه خودت میتوانی آرام بگیری.
حال آنکه ما نگهبان زندگی شدهایم! و اینگونهست که در اوج تشنگی از این دریا چیزی نمینوشیم و غم در ما رسوب کردهاست
ولی باید بدانیم این دریای زندگی چنان بزرگ و وسیع است که چیزی با نوشیدن ما ازش کم نخواهد شد!
پس این ریسک را بپذیر و زندگی را با تمام وجود بچش!
بوتیمار نماد تمام غمهاییست که جرئت انجامشان را نداشتیم یا بهتر بگویم حسرتهایمان!
همهی ما تجربهی حسرت را داشتهایم، و آن تعبیر انسان خسیس که مواهب زندگی را هم از خودش و هم از دیگران گرفتهاست، شکل واضحتری از حسرتهای خودمان است!
مباد از اینکه با حسرتهایمان زندگی را برای دیگران هم سخت سازیم...