ویرگول
ورودثبت نام
مطهره نجاتیان
مطهره نجاتیان
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

رنج

Big fish movie
Big fish movie

موضوع از جایی شروع شد که بیست دقیقه به دو شب، میان افکار و آهنگ غمگین شبانه به نکته‌ای درمورد عشق رسیدم و رفتم پیش خواهرم تا برایش بازگو کنم و خب استقبال چندانی نشد و نگاه تمسخرآمیزی انداخت و زمانیکه دست از پا درازتر به اتاق باز می‌گشتم با خودم گفتم دوباره خواستی خودت را گول بزنی و دروغی را باور کنی!

که خب گذاشتم سیل اشک جاری شود و و بعد از اینکه چشمانم صورتم را پر کردند و رسالتشان را به انجام رسانیدند به صورت اتومات فیلم big fish را برایم نمایان کردند و خب احتمال را به سمت ندیدنتان سوق می‌دهم و متنی که قبل دانلود فیلم می‌گذارند را کپی+پِیست می‌نمایم:

"پدری که در طول زندگی‌اش علاقه‌مند به قصه‌گویی بوده و همواره قصه‌های شیرینی از زندگی خود برای روایت کردن دارد و پسری که تمام قصه‌های پدر را زاییده ذهن او و کذب می‌داند و از اینکه همواره در طول زندگی‌اش مجبور بوده به این داستان‌های دروغین گوش بدهد خسته شده، او فکر می‌کند که هیچ چیز از زندگی واقعی پدرش نمی‌داند و حالا که خودش بزرگ شده دوست دارد به واقعیت زندگی خود و پدرش آگاه شود. حالا پدر در آستانه مرگ است و قصه‌ها هم رو به پایان…"

از آنجا که من در عین حال که تلاش می‌کنم تواضع نشان دهم، این قابلیت بالایم در اسپویل کردن نمی‌تواند خودش را نگه دارد؛ بنابراین دست به این عمل می‌زنم و می‌گویم که هنگامی‌که فاصله‌ی مرگ با پدر به این اندازه بود? ؛ پسر خودش هم در آن حجم اندوه و اضطراب و ناتوانی شروع به داستان پردازی می‌کند!

همه‌ی اینها گفته شد که بگویم شاید خیال‌مان و داستان‌پردازی‌مان است که زنده نگه‌مان می‌دارد...

همانگونه که پسر دست به داستان‌پردازی زد!

به قولی: "خیال،مشتی کوبنده علیه حقیقتی‌ست که تلخ جلوه می‌کند!"

البته به نظر من به دیدگاه آدمی به زندگی بستگی دارد...

برای کسانی‌که زندگی را رنج می‌دانند و دائماً میدان نبرد می‌بینندش، این دیدگاه موثرست!

بتوانی مشتی بر صورت زندگی بزنی و بتوانی از اندوهی که متحمل می‌شوی کم کنی؛ که برخی اوقات مخصوصا هنگام سوگ این دیدگاه را بیشتر حس می‌کنی.

اما برای دیگرانی که زندگی را به‌گونه‌ای می‌بینند که تلاش‌شان بی‌ثمر نمی‌ماند و جایی به هر نحوی کارشان به آن‌ها بر می‌گردد،یا حتی دسته‌ای که نتیجه‌گرا نیستند و وارسته‌اند، به قولی همسو با جریان رودخانه‌ی زندگی و همچون برگی بر آن؛اینگونه نیست!

این دسته حقیقت را هر چند تلخ با دروغی شیرین عوض نمی‌کنند!

"رنج، واقعی‌ترين چيز در دنيا است. کسی نمی‌تواند آن را انکار کند و به آن ترديد کند."

نقطه‌ی اشتراک و اختلاف این دو گروه رنج‌ است؛ یکی به دنبال آن و دیگری گریزان از آن.

Forrest Gump movie (Jenny's grave)
Forrest Gump movie (Jenny's grave)


یاد قسمت پایانی فارست گامپ افتادم وقتی فارست رو به روی سنگ قبر "جنی" ایستاده‌است و از دو دیدگاه نسبت به زندگی می‌گوید در آخر می‌گوید به نظرش زندگی مخلوطی از این دو دیدگاه‌ست...

من هم الآن همین را می‌گویم!

موقعی که زندگی سخت گرفته و درد رنج فشار می‌آورد، بجنگ!مشت بکوب! اما در انتها باز هم دنبالش برو!

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید