رمانی عجیب با این مضمون که عشق همیشه پیروز است، عشق نیرویی است ماورای زمان و مکان، قدرتی که می تواند هر چیزی را کن فیکون سازد!!
اما چرا عجیب؟ علتش به اعتقاد من نوع زاویه نگاه موراکامی است. از طرفی عنوان رمان 1Q84 است عنوانی که به ۱۹۸۴ جورج اورول شباهت دارد و در وهله اول این فکر به ذهن مخاطب خطور می کند که با داستانی با درون مایه سیاسی واجتماعی مواجه است. نمی گویم این گونه نیست اما اصل ومقصود غایی نگارنده (حداقل به اعتقاد من) چیز دیگری است. از طرف دیگر واژه Q ابهام سؤال را با خودش به همراه دارد و تصور می کنی که قرار است به جهان های موازی سفر کنی اما باز هم تصورت غلط از آب در می آید زیرا اگرچه داستان در بستر جهان های موازی روایت می شود اما صرفا این بستر در حد انتقال آئومامه و تنگو به جهانی است که دو ماه دارد تازه آن هم مدخلش نسبت به آئومامه واضح و نسبت به تنگو مبهم است!!! رویکرد موراکامی هم در سه جلد یکسان نیست گویی هرکدام را در برهه ای خاص از زمان،با مطالعه وتجربیات مختلف و احساسات متنوع خلق نموده است چرا که
در فصل اول(شما بخوانید جلد) مخاطب خود را درگیر داستانی می بیند که جنبه های پر رنگ اجتماعی دارد.موضوع فرقه های مذهبی،تحرکات مالی و عملیات سری شان، تجاوز به زنان وخشونت خانگی،عدم التفات به کودک و خواسته های او مطرح می گردد وخواننده انتظار دارد که در پس این جریان ها که بعضا جنبه اروتیک هم دارد دست ساکیگاکه رو بشود و ابعاد مختلفی از لایه های سیاسی و اجتماعی شان و منابع تأمین مالی آن ها آشکار گردد( اما چنین نمی شود و مخاطب با خودش می گوید ما راببین چی فکر می کردیم چی شد!)
در فصل دومناگهان آن همه تب و تاب و هیجان داستان فروکش کرده ونگارنده با ذکر توصیفاتی طولانی و کشدار به امتداد داستان می پردازد طوری که شاید جز آن شب عجیب( غرش بدون برق)، مرگ پیشوا و داستان (فوق العاده) شهر گربه ها عمدتا چالش خاصی را پشت سر نمی گذاری انگار نویسنده مصلحت اندیشانه خواسته است از درجه خشونت و فرقه گرایی بکاهد تا احتمالا انتقادات وارد به اثر تلطیف گردد.( برای من جلد دوم وحشتناک حوصله سربر بود)
و اما فصل سوم را می توان این گونه نام نهاد چون معما حل گردد کارها آسان شود گویی این فصل برای آسودگی خواننده نوشته شده است و اگرچه به لحاظ جذابیت همپای فصل اول نیست اما به وضوح تطوری نسبت به فصل دوم دارد.حال تصور کن بعد از خلق این فصول به عشق برسی می شود چیزی شبیه شیرگاو پلنگ همانقدر عجیب و همانقدر هم جذاب.
مانند سایر آثارموراکامی ردپای علاقه به موسیقی و فضای سوررئال در اثر موج می زند اما تکرار فراوان کیفیت مأکول ومشروب در داستان برای من واقعا جای سوال بود( توی ذهنمتنگو الان نشسته دارد غذا یا نوشیدنی می خورد)
ترجمه آقای غبرایی خوب و قابل قبول بود قبلا هم کافکا در کرانه موراکامی با ترجمه ایشان را خوانده بودم و لذت بردم .دقت ایشان در انتخاب واژگان ستودنی است اگرچه گاهی تعمدا انتخاب معادل فارسی برخی واژه ها خواننده را به اشتباه می اندازد و البته مشخصا فصل دوم از غلط های املایی و چاپی رنج می برد. ضمنا این اثر همانند کافکا در کرانه دو خط داستان موازی دارد که در نهایت به هم مرتبط هستند.با همه این تفاصیل تجربه خواندنش برای من ارزشمندبود.
دوستانی که آشنایی با آثار موراکامی دارند می دانند ترجمه آثار او در کشور، با سانسورهایی در برخی قسمت ها همراه است (مخصوصا نوع ارتباطات عجیبی که بعضا ترسیم می کند و علاقه به تصویر کشیدن آن دارد) اما به شخصه با همین ترجمه های موجود مقصود حاصل می شود