m.barzin
m.barzin
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

جانستان کابلستان


«هرات نه شهر ناژوهاست نه شهر مناره های خون آلود...نه شهر حصارها و دروازه هاست و نه شهر جنگ ها و غارت ها... نه آنچنان است که مستشرقان دی روزی دیده اند و نه این چنین که غربیان و شرقیان ام روزی می بینند...

برای رفتن به هرات ، یک قطعه عکس سه در چهار ، گذرنامه و مدتی معطلی در کنسول گری و مرز ذوغارون ، کفایت می کند. ما همین گونه به هرات رسیدیم.

برای بعضی دیگر حتی همین مقدار تمهید هم ضرور نیست. پوشیدن لباس مزدوری و یک پرواز نظامی دوربرد کفایت می کند. آمریکایی ها همین گونه به هرات رسیدند.

روزگاری پیش ، پیشینیان ما اما، به شهرها اینگونه وارد نمی شدند، چرا که شهرها را آن گونه نمی دیدند. برای ایشان نه در عالم عین، ناژو و مناره ای بود و نه در عالم ذهن ، مرزی و تذکره ای.»

ادامه این کلمات جادویی را می توانید در کتاب جانستان کابلستان اثر فاخر رضا امیرخانی مطالعه کند. من که به شدت از کتاب های داستانی فاصله می گیرم و بیشتر به سمت و سوی کتب سیاسی و مذهبی می روم با خواندن این کتاب عاشقش شدم.

رضا امیرخانی به افغانستان سفر می کند و از اتفاقات این سفر فوق العاده می نویسد. کلماتی به زبان پشتو که حال تازه ای به داستان می دهد و شخصیت هایی که هرکدامشان نگاه تان را نسبت به سرزمین همسایه عوض می کند.

دلم نمی آید شما را از این مستی بی نصیب بگذارم چند خط دیگر تقدیم به کسانی که عاشق فرهنگ هستند.

«بسیار کم در خیابان ها زنی را می بینیم. نه سواره نه و نه پیاده. بعدتر می شنوم که در هرات دو خانم توانسته اند گواهی نامه ی رانندگی بگیرند اما جرات راندن اتومبیل را ندارند...

داخل کتابفروشی ایستاده ام به تورق، که خانمی وارد می شود با مانتو و روسری سرمه ای. صورتش را نمی بینم اما وقتی با لهجه شروع می کند به انگلیسی طلب دفتر کردن می فهمم از اروپایی های هست که یحتمل برای کار در شرکت های عمرانی در هرات ساکن شده است...»

برگرفته شده از : mohammadbarzin.ir

جانستانکابلستانرضا امیرخانیداستان
می نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید