m.barzin
m.barzin
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

شتاب کن ، فاصله بگیر

 بابا که مثه همیشه حرکات و رفتارش پر بود از درس، اتفاقی رو جلوم رقم زد که معنی واقعی تربیت عملی رو فهمیدم .
هیچ وقت برا فهموندن چیزی به ما زور نزد .


اون شب توی اون جمعیت که هر کی مشغول حرف زدن و خندیدن و گفتن خاطره بود دیدم یهو سرعت گرفت ...
من که نمیدونستم چی شده با چشمام تعقیبش کردم 


خودتون که میدونید بعد نماز چیزی مثه گده های چند نفره حال نمیده و انگار اصلا نماز جماعت برا همینه که بعدش با رفیقات بگی و بخندی ... 


نمیخواستم صحبت محمد رو قطع کنم اما صحنه ای که جلوی چشمام اتفاق افتاده بود چیزی نبود که من و اونجا نگه داره ... 


من بدو رفیقام بدو 
من بدو محمد بدو 


امیر و رضا هم که یه خرده از ما دورتر بودن هم هاج و واج انگار مات شده بودند فقط نگاه میکردند. 


اینو باید میگفتم که بابا سن و سالی ازش گذشته  و کار سنگین براش خوب نیست .


فقط می تونم بگم دیررسیدم ...


یه گوشه از فرش های تازه شسته شده سنگین رو گرفته بود مثه جوونا خودش رو قاطی کار کرد و انگار نه انگار این همه جوان واستادن و ... 


خلاصه یاد یکی از حرفهای قشنگ چند روز پیشش افتادم که وقتی دوستم از برای انجام یه پروژه کمک خواست بهم گفت :پسر جان !
گفتم :جان بابا
گفت : اگر کار خیری دیدی به سمتش شتاب کن و اگر شر دیدی ازش فاصله بگیر ... 


و واقعا اون شب معنی "شتاب کن" رو فهمیدم. 

شتابفاصلهخیرشراحسان
می نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید