سی و سه هم تمام شد
من در مورد آینده ام بسیار فکر می کردم اما آنطور که می دانستم نشد بلکه کمی هیجانش و شادی اش و غمش بیشتر درامد
حالا سی و چهار سال و دو روز دارم
ما باید در روز تولدمان این سوال تکراری را از خودمان بپرسیم که اگر دوباره به دنیا می آمدیم همین کارها را می کردیم و همینطور می شدیم یا نه و باید با پاسخ های تکراری از این مساله عبور کنیم. مثلا بگوییم که بله من دوباره همین شغل را انتخاب می کردم زیرا من عاشق شغلم هستم. اما اینبار پاسخ من تکراری نیست . من همین یکبار که به دنیا آمدم کافی و بس است. من زندگی را دوست دارم. من برای رسیدن به اهدافم تلاش می کنم.. من مراقبه را دوست دارم. من می دانم که برای داشتن جسمی سالم باید ورزش کنم و تغذیه مناسب داشته باشم. من به کسانی که دوستشان دارم می گویم دوستت دارم و بغلش می کنم. من دوستان خوبی دارم. در لحظه زندگی می کنم. کمتر به چیزی که نیست می اندیشم و اگر کلامی از دهانم بیرون می آید با تمام وجودم آن را می گویم. زندگی خیلی زیباست اما به نظرم برای من همین یکبار کافی است. این که اگر دوباره به دنیا بیایی چه می کنی یک سوال محال است. ما می دانیم که دوباره به دنیا نمی آییم. زندگی خیلی زیباست اما به نظرم همین یکبار کافی است. من یکبار خوب زندگی می کنم و خوب تمامش می کنم. کاری که باید برای آن وقت گذاشت.
تشکر می کنم از دو دوست عزیزم که برای این سورپرایز خیلی زحمت کشیدند. تشکر می کنم از دو تا از بهترین ها که هر کدام از دیگری عزیزتر هستند.
امسال تمرکز من روی الک است و روی چند مساله دیگر که نمی توانم در اینجا به آنها اشاره کنم. من در مورد آینده ام بسیار فکر می کردم اما آنطور که می دانستم نشد بلکه کمی هیجانش و شادی اش و غمش بیشتر درامد. ما که نمی دانیم چه می شود پس بیا فقط تلاش کنیم و خوشحال باشیم.
- See you on the other side, Coop. - See you there, Slick!