ماجرا از اونجا شروع شد که تا قرن ۲۰، زن از بدیهی ترین حقوق خودش محروم بود؛ به طوری که حس انسان بودن خودشو هم فراموش کرده بود.
آعاز شعار های حقوق بشر از قرن ۱۷ انجام گرفت که انسان را از وجود یک سلسله حقوق و آزادی اطلاع ساخت به طوری که هیچ فردی حتی خود صاحب حق هم نمیتواند آن را از خود سلب کند.
از قرن ۲۰ به بعد بحث داغ تساوی حقوق زن و مرد مطرح شد و برای اولین بار مساله حقوق زن در برابر حقوق مرد در اعلامیه جهانی حقوق بشر صراحتا منتشر شد.
در واقع تمام این شعار ها در جهت این بود که بگوید زن با مرد در انسانیت شریک است و یک انسان کامله و باید از حقوق فطری و غیر قابل سلب برخوردار باشه. این درحالی است که خداوند در قرآن زن را در انسان بودن با مرد شریک دانسته و این حرف های غرب چیز خاص جدیدی نیست که بعضی افراد برای باکلاس نشون دادن و روشنفکر بودن خودشون، فریاد حقوق بشر سرمیدهند.
اما نکته حائز اهمیت اینه که اعلامیه جهانی حقوق بشر، انسان بودن زن را مطرح کرد اما زن بودن اورا نادیده گرفت. به عبارت بهتر ، این تفکر منجر به این شد که از یک طرف بدون توجه به میزان نیروی بدنی و قدرتی زن، زن همانند یک مرد، در محیط های کاری سنگین (که از توان زن خارج بود) وارد شوند و از طرف دیگر با استفاده از نیروی جاذبه و زیبایی زن، زن را تبدیل به عروسک خیمه شب بازی برای مردان هوسران و شهوت پرست کند. این در حالی است که اولا طبیعت بدنی زن از لحاظ فیزیولوژی با مرد یکسان نیست و ثانیا قرار نیست زن وسیله رفع نیاز مردان جامعه باشد بلکه قراره در فضای امن و آرام خانواده به رفع نیاز خودش بپردازد.
این نهضت های تشکیل یافته از حقوق بشر در ظاهر حمایت از حقوق زنان کردند در حالی که درواقع موجب پایمال شدن حقوق زنان شدند.