کتاب برتا ایسلا نوشته خابیر ماریاس و ترجمه مهسا ملک مرزبان توسط نشر چشمه در پاییز 1401 و در نوبت دوم به چاپ رسیده است.
این رمان روایت مردی به نام تام نویسن و همسرش برتا ایسلا است که در آرژانتین زندگی میکنند. آنها در نوجوانی دوست و عاشق یکدیگر شدهاند و بناست با هم ازدواج کنند. تام برای اتمام تحصیلاتش به انگلستان رفته و آنجا درگیر یک رابطه سطحی و کاملا تنانه با یک دختر کتابفروش است یک شب پس از ترک دختر، میبیند فردی که معشوقه دیگر دختر است وارد آپارتمان شده و فردایش خبر قتل او را شنیده ولی از آنجا که معشوق دیگر دختر و قاتل، نماینده مجلس است انگلستان به تام پیشنهاد میدهد جاسوس باشد تا او را به این اتهام به زندان نیندازند. تام درگیر هویت های چندگانه شده و از خانواده اش به طور کامل جدا میشود اما بعد از بیست سال ناگهان متوجه میشود که فریب خورده. او بازگشته و به زندگی اش ادامه میدهد.
تام نویسن یک انگلیسی است که در آرژانتین درس میخواند پدرش سفیر انگلستان در آرژانتین است و تام موقعیت درخشانی دارد ضمن اینکه استعداد فوق العاده درخشانی نیز در زبان آموزی دارد. برتا ایسلا نیز دختری است که اصالتا اهل رئال مادرید است و این دو در کالج با یک دیگر آشنا و عاشق هم میشوند. آن دو علیه فرانکو فعالیت میکنند. قرار است با یکدیگر ازدواج کنند که تام برای تکمیل تحصیلاتش بایستی به آکسفورد برود. طی غیبت تام، و طی یک شورش خیابانی برتا ایسلا با جوانی که اتفاقی میبیند میخوابد. تام نیز در لندن با دختری به نام جنت درگیر یک رابطه و روتین جنسی سطحی و هفتگی است. جنت در اصل معشوقه یک نماینده مجلس به نام هیو است. یک شب بعد از اینکه تام از خانه جنت خارج میشود متوجه مردی میشود که به درون آپارتمان او میرود. فردای آن روز خبر خفه شدن جنت را میشنود و متوجه میشود که اتهامات متوجه اوست. او به واسطه استادش با فرد پرنفوذی ارتباط میگیرد که او پیشنهاد میکند جاسوس انگلستان بشود و شغلی تضمین شده در وزارت خارجه داشته باشد در عوض او نیز کاملا پرونده را مختومه میکند. تام تحت فشار زیاد این را قبول میکند و زندگی مرموزش آغاز میشود او با برتا ازدواج کرده و صاحب فرزند میشوند. تام غیبت های مکرر و مشکوکی دارد که رفته رفته زیاد شده تا اینکه یک بار دیگر پیدایش نمیشود. برتا حالا دوتا فرزند دارد و بسیار نگران آینده است. یک روز دو فرد مشکوک به برتا هشدار داده که تام خود را در مسیر خطرناکی قرار داده. تام به دستور ام آی فایو و ام آی سیکس در جریان جنگ بین انگلستان و آرژانتین نقش جاسوس را بازی کرده و بعد از جنگ نیز دوباره ازدواج و دوباره بچه دار میشود اما به دستور سازمان این خانواده را نیز که بسیار دوست داشته، ترک کرده و یک زندگی بی حاشیه و کسالت آور را شروع میکند. یک روز دو بچه را میبیند که شبیه جنت هستند. متوجه میشود که جنت نیز جاسوس بوده و بخشی از برنامه پیوستن تام به سازمان بوده است. تام از سازمان استعفا داده و به نزد برتا بازگشته و زندگی را از سر میگیرد.
مسئله استثماری که سازمان های اطلاعاتی دولت های مدرن نسبت به افراد انجام میدهند و به بهانه وطن و شرافت ملی تمام زندگی ایشان را در خود میبلعند، مسئله و موضوع جدید و بکری است که البته عدم پرداختن و اقبال به آن تا حدودی طبیعی و تا حدودی غیر طبیعی ست اولین رمان در این سبک و سیاق که اقبال فراوانی داشت و هنوز هم دارد رمان مامور مخفی جورف کنراد و مامور مخصوص ما در هاوانا اثر گراهام گرین است.
برتا ایسلا رمانی است که تلاش کرده به سبک خود به این مسئله بپردازد اما درگیر ناآزمودگی نویسنده شده و نتوانسته سوژه خوب و درخشانش و همچنین تعلیق نفس گیر و انطباق فرم و زبانش را به تمام اثر تعمیم دهد.
این اثر از لحاظ پرداختن به جهان درونی دگرگون شده افرادی که به سراغ این شغل میروند و همچنین دلایل ایشان و شخصیت اولیه ایشان، موفق عمل میکند. استیون گرین بلت در کتاب شکسپیر و سیاست به افرادی اشاره میکند که تحت سلطه اندیشه رادیکال شبه پیوریتن تصمیم به قتل ملکه انگلستان داشتند، این افراد، افرادی مطرود و سرخورده و درگیر کمبودهای شخصیتی هستند. به طور خلاصه میتوان گفت افرادی نامعمول. این انگاره در اذهان جهانیان وجود دارد که معمولا افرادی که وارد این شغل و شبیه آن میشوند(شهادت بی چون و چرا در راه وطن و تن دادن به هرچیزی برای وطن) افرادی نامعمول هستند اما در برتا ایسلا ما با شخصیتی مواجهه هستیم که کاملا معمولی و حتی انسانی از طبقه برتر است و این، خود دستگاه اطلاعات است که برای او شرایط نامعمول را فراهم آورده و او را به درون این غار بی انتها سوق میدهد. نمیتوان این را به طور دقیق گفت اما این احتمال وجود دارد که خابیر ماریاس این اثر را برای این افراد نوشته. افرادی که طی که یک فریب سازماندهی شده به سازمانهای اطلاعاتی پیوسته و بدون در نظر گرفتن جزئیات، از سر ترس یا طمع یا سرخوردگی یا نفرت خود را در اختیار یک سازمان قرار میدهند. جا دارد ذکر شود که این موضوع مهم پرداختی بسیار بیشتر و دقیقتر از پرداخت ماریاس لازم دارد چرا که پرداخت ماریاس فارغ از نقص محتوایی مبتلا به نقص کیفی نیز هست.
الان همه همین طورند، فرقی نمیکنه مال کدوم طبقهی اجتماعی باشند. از کی تا حالا آدمها اون طوری که دوست دارند زندگی میکنند؟ قرنهاست که، به جز چند استثنا، زندگی باقی آدمها از قبل مشخصه. این قاعدهست، نه مصیبت. بیشتر آدمها از جاشون تکون نمیخوردند، همون جایی که به دنیا اومده بودند میمردند، توی حومه، توی همون روستا یا شهر مزخرفشون یا بعدها توی یه بیغوله. خانوادههایی که زیاد بچه داشتند یه پسرشون رو میفرستادند ارتش، یکی دیگه رو میفرستادند کلیسا، تازه اگه شانس میآوردند و پذیرفته میشدند، چون دست کم اون وقت از گرسنگی نمیمردند، خیلی هم زود میفرستادندشون برن که گورشون رو گم کنند، درست وقتی که هنوز اول راه بودند.
آدمهایی که بیشترین تاثیر رو روی دنیا میذارند آدمهاییاند که در معرض دید نیستند، دیده نمیشن، ناشناسند، موجوداتی نامعلومند که کسی ازشون چیزی نمیدونه، مثل شخصیت پنهان توی اون داستان.