ویرگول
ورودثبت نام
محمدحسین مهدیقلی
محمدحسین مهدیقلی
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

/ و با همان چشمان آبی.../

یا

/برای جعفر بن محمد الصادق(ع) و پروپاگاندایی که او را کشت!/



فقط یکی از مسائل جالبی که مدت‌ها فکرم را درگیر امام صادق(ع) کرده و احتمالا مدت‌های دیگری هم می‌کند آن خبری‌ست که در «مغز متفکر جهان شیعه» از ایشان خواندم. چشم‌ها... چشم‌های آبی‌اش...

در پس فروریختن هر حکومتی، ما فاصله عمیق آن حکومت از ارزش‌های آن ملت و جامعه‌ای را که زمانی تحت سلطه‌اش بوده را می‌بینیم. ما می‌بینیم که آن نظام آن دولت و آن دستگاه مشغول به ارزش‌هایی‌ست که دیگر ارزش‌های مدنظر مردمانش نیست. این فاصله و گسست ما را به یکی از بدوی‌ترین حالات‌مان باز می‌گرداند. یکی از بدوی‌ترین و تعیین کننده‌ترین حالاتِ نژاد بشر:

«رقابت طبقه‌ها»

پس از ایجاد گسست و عمیق شدن آن، جامعه انسانی به طور ناخودآگاه برای ایجاد وحدتی تازه و قبیله‌ای نو که از او در برابر خطرات دفاع می‌کند دست به خلق یا بازتعریف ارزش‌های انسانی مبتنی بر جغرافیا و ویژگی‌های آن ملت می‌زند. سپس، هر گروهی آمده و ایدئولوژی و راهکارهایش را به شکل عملی و تئوری برای جامعه بشری تشریح کرده و آن را تبیین می‌کند. اما در اینجا همیشه یک مانع اساسی بر سر راه حتی بهترین و حق ترین گروه‌ها وجود داشته و دارد و _نمیدانم احتمالا شاید_ وجود خواهد داشت و آن هم این است که بشر چون در این فرایند بازتعریف به بدویت خویش برگشته پارادایمی که وقایع درش اتفاق می‌افتند کاملا بدوی‌ست: جنگ، خون‌ریزی، کشتار، لشکرکشی و... در واقع در این مرحله غالبا آن‌هایی تشکیل حکومت و نظام جدید را می‌دهند که زور، سلاح و عِده و عُده بیشتری داشته باشند. این مسئله فضا را برای کمال این رقابت طبقاتی که مبتنی بر اندیشه‌ورزی، مباحثه و مناظره‌ست تنگ می‌کند. بشر سال‌هاست که دارد تلاش می‌کند با انواع ابتکارات مختلف این غایت را بر بدویت‌اش غالب کند اما موانع زیادی وجود داشته و دارد از زمانی که در فرانسه و در تب و تاب انقلابات بزرگ، سرهای بی‌گناه زیادی به زیر گیوتین می‌رفت و خون‌های زیادی بدون محاکمه ریخته می‌شد تا اکنون که در مناظرات دموکراتیک برای انتخاب یک رئیس جمهور دروغ‌ها، بهتان‌ها، چرب‌زبانی‌ها و فصاحت‌های مهوع امکان که اندیشه ورزی آزاد را از جامعه می‌گیرد.

در این اوضاع و احوال تعهد و یقین به آن غایت که فقط و فقط از راه گفتگو و چالش علمی حاصل می‌شود بسیار سخت است چرا که تو از یک طرف بایستی پایگاه مردمی ویژه‌ات را به عنوان یک گزینه برای حکومت جدید که فعلا در حال بررسی توسط مردم است از دست ندهی و از طرفی باید مراقب باشی به سادگی طعمه دست آن قلدرها که می‌خواهند به همان شیوه بدوی حکومتی جدید تشکیل دهند نشوی.

و این یک وضعیت حساس است...وضعیتی فوق العاده حساس

گفتمان به مثابه یک ایدئولوژی به یقین پوست سردمدارانش را خواهد کند، چه در هنگامه انتخاب و چه بعد از انتخاب و تشکیل نظامی مبتنی بر آن ولی مسئله‌ای که وجود دارد عمق این گفتمان و عمق نظامی‌ست که بر پایه‌اش شکل بگیرد. هنگامی که شخص یا اشخاصی به واسطه گفتمان و نه با زور و لشکر کشی، نگاه خودشان را در جامعه رواج دهند بسیار بعید است که این کارشان تا مدت‌ها از اذهان و قلوب جامعه محو شود.

و ضمنا نکته بسیار مهم تسلط کامل آن سردمدار به تمام حقایق و واقعیات بدوی انسانی و ترسیم غایتی مدنی برای ایشان و بشر است که اگر این تسلط وجود نداشته باشد یا اندکی متزلزل شود، به راحتی و پیش از هر کار دیگری آن سردمدار به عنوان یک گزینه مرده به حیات خود ادامه می‌دهد.

در تاریخ اسلام پس از گسستی که بنی امیه با قتل اباعبدالله الحسین(ع) در امت اسلامی پدید آوردند، جامعه سرگشته و حیران مبتلا به رقابت طبقاتی برای یافتن یک حکومت جدید مبتنی بر ارزش‌های خویش بود و درست در همین برهه بود که مثل حدود صد سال قبل‌تر که پیامبر شروع به ایجاد گفتمانی مبتنی بر ارزش‌های جامعه کرد و توانست نظامی مبتنی بر آن گفتمان به وجود آورد جناب جعفر بن محمد الصادق(ع) به عنوان یک گزینه جدی، حکومت شیعی و اسلوب آن را مطرح و شروع به تبیین آن کرد. سرگشتگی جامعه، گسست عظیم دولت و ملت، و تسلط شگفت انگیز امام، بر حقایق و واقعیات انسانی، او را به عنوان یک گزینه جدی و تقریبا برنده برای مردم مطرح کرد. در این شرایط، بنی العباس که عمق گفتمان امام را درک کرده بودند و البته از بدویت انسان معاصر خویش نیز خبر داشتند به طرز حیرت آوری تلاش کردند تا سنتزی دروغین از این دو را ارائه کرده و پیروز شوند...که شدند...

آنان به نام اهل بیت و به خاطر خونخواهی حسین بن علی(ع) شمشیر برهنه کردند و خود را سیاه‌جامه‌گان تاریخ نامیدند شور بدوی آن‌ها، آن‌ها را در میان مردم پیش راند و فریب‌شان کارگر اوفتاد ولی خب هیچ معیوبی جای معیوب دیگری را پر نمی‌کند... شکست‌شان سرافکندگی ملت مسلمانی بود که زمانی به خودشان اجازه فریب خوردن را دادند.

اندیشه امام اما ماند و ریشه دواند و شده درخت تناوری که میوه‌اش را به زودی دست بشر خواهد چید.

اما از نوشتن این خطوط قصد دیگری نیز داشتم

پروپاگاندای جنبش‌ها همیشه برایم موضوعی جذاب و در عین حال اذیت کننده بوده درست شکل آن زخمی که می‌خارانی‌اش و میسوزی ولی از این سوختن لذتی هم می‌بری.

مسئله مهسا امینی و گفتمانی که همراه خویش آورد، در زمان وقوع و پس و پیش‌اش هماره مرا یاد بنی العباس انداخته و می‌اندازد. ستم و نادیده گرفتن جامعه زنان امری پذیرفته و متقن است که ریشه‌هایش بیش از اینکه در سنت‌های اسلامی این جغرافیا باشد در نگاه استبدادی سردمداران دولت مدرن در ایران است...بگذریم

می‌خواستم بگویم مسئله ستم‌ها و نگاه نادرست اجتماعی به زن کاملا درست و پذیرفته‌ست اما دردناک است که این مسئله و معضل تاریخی بشود سرپوشی برای بدویتی که به سمت جامعه و ارزش‌هایش یورش می‌برد و تلاش دارد گسست‌های کنونی جمهوری اسلامی با ملت‌اش را با توحش، هوچی‌گری و پروپاگاندا پر کند. همانطور که قبل گفتم، معیوب، جای معیوب را نمی‌گیرد.

ما نیاز به گفتمانی اساسی، علمی و مسلط به حقایق و واقعیت‌های جامعه‌مان داریم. ما نیاز به بازشناخت و بازتعریف جامعه‌مان داریم تا دوباره بتوانیم اتحادی دینی و ملی را شکل دهیم.

از امام صادق و آن حضور سترگ‌اش در هستی که زمان و مکان یارای محو آن را ندارند می‌خواهم که به من، خانواده‌ام، شهرم، کشورم و جهانی که در آن خلق شده‌ام رحم کند و ما را از این بدویت مهوع رنگی رنگی به آن غایت عمیق و دقیق انسانی‌مان در ساحت اجتماع برساند

از او می‌خواهم نگاه‌مان کند

یکبار دیگر

و با همان چشمان آبی...

امام صادقپروپاگاندامهسا امینیآبیجامعه
تغافل کن زمانی، تا ببينم يک زمان رويت...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید