ویرگول
ورودثبت نام
محمدحسین مهدیقلی
محمدحسین مهدیقلیسپرده‌اندم به خاک از شر باد‌ها
محمدحسین مهدیقلی
محمدحسین مهدیقلی
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

بی‌حضور استعاره‌ها

نمایشنامه «سوپ جوجه با جو» نوشته آرنولد وسکر و ترجمه معین محب علیان توسط نشر جغد در سال 1400 و در نوبت دوم به چاپ رسیده است.

این نمایشنامه روایت سه پرده از زندگی خانواده‌ کاهن در دهه‌های میانی انگلستان قرن بیستم است. این خانواده به ترویج و نشر افکار و عقاید سوسیالیستی می‌پردازند و تمام اعضای آن زندگی خصوصی و اجتماعی خود را در سر این راه صرف می‌کنند. به مرور زمان و طی چند دهه این آرمانگرایی و این تلاش کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود تا جایی که حتی در برخی اشخاص بدل به تضاد شده و ضد آنچه پیش از این بود را می‌نمایاند.

این نمایشنامه به حضور هسته خانواده در جریان شکل‌گیری اندیشه‌های سوسیالیستی پس از جنگ دوم در بریتانیا می‌پردازد. «خانواده» تلاشش را می‌کند تا در سیری آرمانگرایانه خود را به جهانی پیروز که خارج از نمایشنامه رخ داده و به وقوع پیوسته برساند این جهان نامحقق در خانواده و فضایی که درش زیست می‌‎کند در تضاد کامل با جهانی است که واقعا وجود دارد و ما آن را می‌بینیم و احساس می‌کنیم: سرمایه‌داری سنتی انگلیسی متصل انقلاب صنعتی که حالا در تلاش و تکاپوست تا خود را برای جهان پست مدرن پس از جنگ، بازتعریف کند. در ابتدا مخاطب چنین می‌اندیشد که نمایش مشغول نمایاندن رخ دادن ذکریات سوسیالیستی یا حداقل مقدمه و موخره‌ای از آن است اما خیلی زود متوجه اشتباه در برداشت می‌شویم: ما شاهد شکل گرفتن همان جهان مدنی‌ای هستیم که تا پیش از این می‌رفت که محقق شود و جنگ تاثیراتی بر آن داشته ولی نه تا این حد که کل آن را تغییر دهد. یک انگلیسی برای همیشه یک انگلیسی باقی می‌ماند و اگر جنگی برش رود تاثیرات و ضایعاتش بر آن صرفا همان تاثیرات و ضایعاتی قابل محاسبه و پیش‌بینی است. محاسبه‌ای که نسبت به ملت پیش از جنگ صورت می‌گیرد. خانواده در این اثر به یک معنا فروپاشیده و به یک معنا کاملا منسجم، متحد و کاملا پابرجاست. اصلا این همان خانواده انگلیسی ایده‌آل پس از جنگ است. این تضاد از کجا ناشی می‌شود؟ چطور یک خانواده هم از دست رفته و هم ایده‌آل است؟ پاسخ در مثال علمی قاشق و لیوان آب است. هنگامی که یک قاشق در لیوان آبی قرار دارد ما تصویر آن قاشق را به صورت شکسته می‌بینیم. مهم نیست که آن آب داغ است یا سرد این قانون شکست نور است که این توهم تغییر را برای ذهن ما ایجاد می‌کند. بنیان‌‌هایی که در هجمه شعارها قرار می‌گیرند هم تقریبا چنین رویکردی دارند. چیزی که از پیش شکل مشخصی داشته، در مسیر مشخصی برای سال‌های متمادی پیش رفته هیچ وقت به یکباره و با یک یا دو جنگ تغییر نمی‌کند اگر تاریخ دچار و ما دچار سوتفاهم شویم که:«بله، این تغییر رخ داده!» سر و کله آرنولد وسکر پیدا می‌شود و به ما از خانواده‌ای می‌گوید که وابستگی به شعارهای سوسیالیستی را برای چند دهه حفظ می‌کند اما این وابستگی به تدریج از هم می‌پاشد و تمام نسبت‌هایی که آن خانواده مبتنی بر این شعارها با یکدیگر و با جهان بیرون از خویش برقرار کرده نیز فرو می‌پاشد و در عین حال آن «خانواده»، هیچگاه خودش را از دست نمی‌دهد. یک خانواده انگلیسی در پس تلاطم‌ها به صرف خانواده بودنش کاملا ایده‌آل به نظر می‌رسد چرا که در پس هر چالشی آن را ضد خودش که خانواده نیست در نظر می‌گیرند. و البته به غیر از همین خانواده بودن آن چیزی که ایده اصلی نمایشنامه را می‌سازد مراقبت از خویشتن معنوی است که باز هم بر ایده‌آل بودن آن دلالت می‌کند. از چه جهت؟ از این رو که مشخصه و مولفه‌ای است که ذاتا به پیش از رواج سوسیالیسم و حتی جنگ ارجاع می‌دهد. «مراقب خودت باش وگرنه می‌میری» یعنی هیچ‌گاه از اصالت خودت که یک انگلیسی وفادار به خانواده، به انقلاب صنعتی و سرمایه‌داری‌ست جدا نشو. این جمله پایان مادر خانواده به پسر کوچک خانواده است. در حالی که آن پسر از استیصال و ماندگی خود شکایت می‌کند. تصویر اما، مادری‌ست که همچنان در تار و پود نخ نمای اعتقاد به سوسیالیسم در کناری شوهری فلج، اقتصادی نا به سامان و ... باقی مانده و هنوز عادت‌های چند دهه قبل خویش و تلاشش برای زنده نگه داشتن سوسیالیست را حفظ کرده و می‌کند و در مقابل او پسری است که سابقا به شدت سرزنده و شاداب بوده و دست به تجربه‌های مختلف زده و ظاهرا زندگی با نشاط تری داشته و حالا هم به حق از سوسیالیسم ناامید گشته و بدان اذعان می‌دارد. اما در پایان این پرده، که پرده پایانی‌ست می‌فهمیم که مادر در ذات خودش هیچ اعتقادی به سوسیالیسم نداشته و همچنان پای‌بند اصول قبلی و تاریخی خودش به عنوان یک انگلیسی است:«مراقب خودت باش وگرنه می‌میری» او حتی تلاشش برای سوسیالیست بودن از انگلیسی بودنش ناشی می‌شود و ناامیدی پسرش را با موفقیت اصلاح می‌کند. آن کسی که به حقیقت در نمایشنامه وامانده، پدر خانواده است و او باید وا می‌ماند تا تاریخ و ما دچار سوتفاهم شوی

م.

انقلاب صنعتیشکست نورپست مدرن
۲
۰
محمدحسین مهدیقلی
محمدحسین مهدیقلی
سپرده‌اندم به خاک از شر باد‌ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید