ویرگول
ورودثبت نام
محمدحسین مهدیقلی
محمدحسین مهدیقلی
خواندن ۷ دقیقه·۵ ماه پیش

دُم مار استثمار


خبر داغ نوشته اولین وو و ترجمه خاطره کردکریمی توسط نشر برج در سال 1402 و در نوبت اول به چاپ رسیده است.

این رمان روایت فردی به نام ویلیام بوت است که ستون نویس یک روزنامه انگلیسی است. در پی جنگی که در کشوری خیالی به نام اسماعیلیه در قاره آفریقا رخ داده، این روزنامه میخواهد در تهیه خبر پیشتاز باشد به همین دلیل از ویلیام بوت میخواهد که به اسماعیلیه رفته و خبرنگاری کند. بوت با اکراه پذیرفته و راهی میشود در آنجا خبرنگاران کثیری از مناطق مختلف جهان را میبیند اما خبرنگاران به طور خلاصه به دو گروه غربی و شرقی تقسیم میشوند که به نوعی تلاش دارند با قدرت رسانه، جنگ داخلی اسماعیلیه را کنترل کنند. پس از پایان جنگ همه ایشان به غیر از بوت به خانه برگشته. بوت به خاطر اینکه گزارشی نفرستاده اخراج میشود اما به ناگهان، متوجه توطئه ای میشود که منجر به پایان جنگ شده و با افشای آن به شهرتی افسانه ای دست میابد.

خبرنگار ها رفتند.
سه روزی توی شهر بلوا بود. ماشین های باری را کرایه و پر از آذوقه کردند، راهنما اجیر کردند، آشپزها و نگهبان ها و قاطرچی ها و پادوی کاروان چی ها و پادوی شکارچی‌ها را با مبالغی بی سابقه به کار گرفتند. ساکنان اروپایی در سرتاسر شهر دفاتر و سفارتخانه ها را خالی از مستخدمان یافتند شاگردان کلیساها را پرستاران مرد بیمارستان را و کارمندان رده بالا ادارات دولتی را را ترک کردند تا بر سر دریافت دستمزد از خبرنگارها با هم رقابت کنند.



در نیمه اول قرن بیستم روزنامه ای انگلیسی به نام مگالوپولیتن که توسط شخصی به نام لرد کوپر اداره میشود در تعاقب جنگ داخلی که اخیرا بین وطن پرستان و وطن فروشان در کشور خیالی اسماعیله در قاره آفریقا رخ داده میخواهد که داغ ترین و تازه ترین خبر ممکن را منتشر کند. ابتدای داستان شخصی به نام جان بوت را داریم که رمان نویس است و میخواهد به این سفر برود و ظاهرا ارتباطی با این روزنامه ندارد. آشنایان سیاسی او نمیتوانند امکان این سفر را برای او به وجود بیاورند. در ادامه داستان شخصی به نام ویلیام بوت را داریم که در ادامه داستان تحت عنوان بوت بدوی نامیده میشود. لازم به ذکر است که در تمام کتاب، رونامه مگالوپولیتن، تحت عنوان "بدویت" نامیده می‌شود. ویلیام بوت یک ستون در روزنامه بدویت دارد و یک زندگی آرام در یک روستای دورافتاده در خانواده ای پر جمعیت را تجربه میکند اما روزنامه از او میخواهد تا به اسماعیلیه سفر کرده و گزارشی از جنگ داخلی آن تهیه کند. بوت ناچارا و از سر اکراه این موضوع را قبول کرده و به اسماعیلیه میرود. آنجا متوجه میشود که اسماعیلیه منطقه ای فاقد معادن ارزشمند برای کشور های استعمارگر غرب و شرق شمرده میشده و منطقه ای دور از تمدن و وحشی بوده. فرانسوایان از چند ده سال پیش و از سر ترحم برای ایشان جلوه هایی از تمدن را به ارمغان آورده و برایشان یک رئیس جمهور تعیین میکنند. حالا بین خانواده رئیس جمهور فقید اختلاف افتاده و ضمن آن، دانشمندان آلمانی و روسی متوجه شده اند که این کشور دارای معادن طلاست.

وقتی بوت به این کشور میرسد در کنار خود طیف گسترده ای از خبرنگاران خبره دیگر را میبیند که قدرت ایجاد یک انقلاب یا تغییر اساسی همه چیز را به واسطه گزارش های خود دارند. فردی به نام هیچکاک، قبل از بوت و از طرف همان روزنامه اعزام شده اما به دلیل مفقود شدنش حالا بوت رفته که ماموریت او را به انجام برساند. بوت متوجه میشود که هیچکاک با استفاده از قدرت رسانه ای خودش در اسماعیلیه شهرتی فراهم کرده و با استفاده از فریب مشغول سودجویی است. خبرنگاران مختلفی که همسفر بوت هستند بعد از مدتی غائله جنگ را تمام کرده و همگی ایشان باز میگردند اما بوت باقی مانده چرا که تا کنون هیچ گزارشی ارسال نکرده و ضمنا عاشق زن یک افسر آلمانی شده که شش ماه است از شوهرش بی خبر است. بوت اخراج میشود اما در همین حین متوجه میشود که رئیس جمهور فعلی که معاون رئیس جمهور قبلی است طی یک تبانی بر جای نشسته و رئیس جمهور اصلی را جایی مخفی کرده وی شروع به ارسال این گزارش کرده و بعد از مدتی نخست وزیر بریتانیا، بالدوین، با یک هواپیمای شخصی به دیدن او آمده و به او کمک میکند که انقلابی ایجاد کنند که باعث بازگشت رئیس جمهور اصلی شود. بوت در شهرتی تازه یافته که البته بسیار برایش مکروه است به خانه باز میگردد.

کچن سر آخر گفت: یه نقشه دارم
ویلیام غمگین پرسید: چی؟
- فکر کنم خیلی خوب هم جواب بده. شوهرم آلمانیه، واسه همین اسماعیلیه ای ها اجازه ندارن اذیتش کنن. به خاطر نقص مدارکم، کار وساه من سخت تره. پس با تو ازدواج میکنم. بعد انگلیسی میشم. و من و شوهرم میتونیم دوتایی با هم بریم. تو هم برامون بلیت اروپایی میخری. لازم نیست گرون باشه، تو کابین درجه دو میشینیم...چطوره؟
- یه عامله گیر و گور مختلف هست. فقط یکیش این که کنسولگری آلمان از دوستت محافظت نمیکنه.
- وای خدا. فکر میکردم اگه کسی اوراقش کامل باشه همیشه و همه جا امن و امانه. باید یه نقشه ی دیگه بکشم... اگه بعد اینکه با تو ازدواج کردم، با شوهرم ازدواج کنم، اونم انگلیسی میشه، ها؟
-نه
- وای خدا



مسئله استثمار از جمله مسائلی است که سرنخ اش را نه در قرن بیست و نوزده بلکه از قرون پانزده و شانزده میلادی گرفت اما تفاوتی که در استثمار نوین و کهن وجود دارد ما را بر آن می‌دارد که به سراغ ریشه این تغییر بنیادین رفته و در تکاپوی یافتن آن، به سیر اتفاقات محیر العقول نیمه اول قرن بیستم بیاویزیم.

اولین وو در خبر داغ با شیوه‌ای خلاقانه به سراغ این مسئله رفته او، پاسخ احتمالی اش را "رسانه" می‌داند و سعی دارد که از آغاز و چگونگی تار تنیدن رسانه به هویت و باورهای جهان‌ دوم و سوم و میزان تاثیر آن در انقلابات و تحولات ایشان بنویسد. اسماعیلیه کشوری خیالی و به وضوح جهان سومی است، پیش از آنکه گفتمان جهان سوم شکل بگیرد این ظرافت دید نویسنده در همین ابتدای کار قابل تحسین است. درگیری در این کشور خیالی بر سر مسئله وطن و یک آرمان ناسیونالیستی است اما این ظاهر امر است و وقتی پیش میرویم متوجه میشویم که کشمکش اصلی بر سر توسعه یا عدم توسعه است و در نهایت تمام بازی به کشمکش قدرت میان بلوک شرق که روسیه بلوشویکی و بلوک غرب که انگلستان نمایندگی‌اش را میکند میرسد. در پی این کشمکش ما می‌بینیم که رسانه‌ها تنها با چند کلمه و چند گزارش، کشوری را به جنگ می‌رسانند و یا جنگ‌های آن را خاتمه می‌دهند در این اثر به گونه ای کمیک، خبرنگاران روس و کشورهای متعهد با آن با تبانی با معاون رئیس جمهور خبری تحت عنوان ناپدید شدن رئیس جمهور چاپ میکنند و این خبر به قدری برای همگان باور پذیر است که ما هیچ کنش و کشمکش برای سرقت و ربودن رئیس جمهور نمیبینیم و صرفا در آخر اثر می‌فهمیم که او ربوده شده. نثر سینمایی این اثر به شدت بازدارنده و دافع مخاطب است نه ثقیل است و نه سبک. سردرگم کننده است. نویسنده در پی تلاشی در ماندن میان آوانگارد و فرم، فاجعه به بار می‌آورد. ترجمه مبتدی این اثر نیز به این معضل دامن زده و خواندن آن را بیش از پیش دشوار و ملال آور می‌کند و اگر نبود سیر هیجان انگیز اتفاقات و پرداخت مطلوب و موزون حوادث و موقعیت‌ها تقریبا هیچ فهمی از داستان برای مخاطب شکل نگرفته و مخاطب سر خورده میشد.

الان باید ازم بپرسی پیغامی واسه عموم بریتانیایی ها دارم، که باید بگم بله، دارم: قدرت باید یه راهی پیدا کنه. یادت بمونه«زور» نه ها. بقیه ی ملت ها از زور استفاده میکنن فقط ما بریتانیایی هایییم که از قدرت استفاده می‌کنیم فقط یه چیزه که میتونه اوضاع رو مرتب کنه : خشونت شدید ناگهانی یا از اون بهتر، تهدید مؤثر به خشونت شدید ناگهانی.


رسانهمعرفی کتاب
تغافل کن زمانی، تا ببينم يک زمان رويت...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید