تسلی دهندگان نوشته موریل اسپارک و ترجمه شیما الهی توسط نشر نو در سال 1401 و در نوبت اول به چاپ رسیده است.
این رمان روایت زنی به نام کرولاین است که تغییر مذهب داده و کاتولیک شده و پسری که دوستش دارد در تلاش است به او برسد. خانواده لارنس اشخاصی پولدار و کاتولیک هایی متدین هستند. لارنس مادربزرگی به نام لوئیزا دارد. متوجه میشود لوئیزا مشغول قاچاق الماس است. کرولاین دچار مشکلی شده و آن این است که صداهایی با منبع نامشخص را میشنود که با او صحبت میکنند همچنین او حس میکند درون یک رمان در حال نوشتن است و تلاش میکند بر خط داستان این رمان که معتقد است سرنوشت اوست فائق آید. این دو در نهایت با یکدیگر ازدواج میکنند. خدمتکار سابق لوئیزا که متوجه کار او شده نیز به طرزی اتفاقی درون یک دریاچه غرق شده و مادربزرگ نیز به خاطر این تجارت با یک پیرمرد پولدار ازدواج میکند.
لارنس گفت:« خیلی خب.» احساس میکرد شرافتش دارد لگدمال میشود. دلش میخواست رابطه شان با کمترین تغییر ادامه گیدا میکرد، اما از بعد از تغییر مذهب کرولاین همه جیز زیر و رو شده بود. فکر نمیکرد فاصله شان از قبل بیشتر شده باشد، اما احساس میکرد حالا دیگر کرولاین داثم تغییر عقیده میدهد و هرلحظه از او دور و دورتر میشود. مطمئن نبود که برای ارتباط برقرار کردن با او به اندازه کافی فرز باشد، و نمیدانست اصلا تلاش برای رسیدن به کرولاین که ممکن بود تا جایی پیش برود که زمین تا آسمان با آنچه هست فرق کند ارزشش را دارد یا نه.
کرولاین دختری است در انگلستان که به تازگی تغییر مذهب داده و برای تعمق در این مذهب که مذهب کاتولیک است به یک زیارت گاه میرود. این زیارت گاه برای خانواده لارنس است. لارنس پسری است که کرولاین را دوست داشته ولی به دین اعتقادی نداشته و تلاش میکند که به کرولاین نزدیک شود. این زیارت گاه توسط خدمتکار سابق مادربزرگ لارنس که جورجینا نام دارد اداره میشود. او زنی بسیار متعصب و ظاهرا یک مومن حقیقی است اما در باطن عاشق این است که به اسرار کثیف آدمها دست پیدا کرده و آنان را به واسطه این اسرار آزار داده و نصیحت کند. لارنس متوجه میشود که مادربزرگش بخشی از باند قاچاق الماس در انگلستان است و این موضوع را برای کرولاین که در زیارتگاه است مینویسد. طی اتفاقی جورجینا این نامه را خوانده و متوجه این راز میشود و به نزد مادر لارنس که هلنا نام دارد رفته و بعد از پریشان کردن وی به سراغ لوئیزا میرود. مروین، شوهر جورجینا است که چندسالی است از هم جدا هستند ولی به خاطر مذهب شان که کاتولیک است نمیتوانند از یکدیگر طلاق بگیرند. این دو پسری معلول به نام اندرو دارند. مروین مدتی با زنی به نام النور ازدواج غیرقانونی کرده است و مدتی بعد، النور از وی جدا شده و الان با ارنست، عموی لارنس است. ارنست نیز مردی همجنس باز است که مدتی است تمایلش به زنان تغییر پیدا کرده. جورجینا متوجه میشود که مروین و اندرو نیز جز باند قاچاق الماس هستند و از این موضوع بسیار متاسف میشود. متوجه میشو که با پیگیری بیشتر این موضوع ممکن است منافع شوهر و پسرش در خطر بیافتد. تنها مدرکی که دارد را آتش زده و از ادامه دادن، منصرف میشود. کرولاین در تغییر مذهبش با چالش های اساسی مواجه است که اساسی ترین آن دخالت جامعه است. کرولاین متوجه صداهایی میشود که با منبعی نامشخص با او صحبت میکنند و تلاش میکند آن ها را بشناسد. او خود را درون یک رمان میبیند که دارد نوشته میشود و تصمیم میگیرد خودش این رمان را بنویسد. در انتها، لارنس و کرولاین با هم ازدواج میکنند و جورجینا طی یک حادثه در رودخانه غرق شده و شوهرش به یک کشیش حقیقی تبدیل شده و پسرش نیز شفا میابد. لوئیزا نیز با پیرمردی که در کار تجارت الماس است ازدواج میکند.
کرولاین در چهره لارنس حالتی را دید که پیش از آن هم دیده بود. جا خورده بود انگار، مثل کسی که با تجربه ای کاملا حدید و غیر منطقی مواجه میشود. کمی وحشت زده، کمی رنجیده خاطر، کمی کنجکاو، اما بیشتر خوشحال. یکی دیگر از مواردی که این حالت را در جهره لارنس دیده بود وقتی بود که وسط دعوا و مرافعه ای به او گفته بو که میخواهد کاتولیک شود و در نتیجه باید از هم حدا شوند هر دو به هم ریخته بودند درست نمیفهمیدند چه میکویند. لارنس چیزی گفته بود و کرولاین در جواب به او پریده بود که:«من خدا را بیشتر از تو دوست دارم!» همان موقع بود که در چهره لارنس ترکیبی از حیرت و دلسردی را دید که ته رنگی از یک شاددی ناخودآگاه و عجیب داشت. و وقتی به او گفت:« سخت ترین مرحله اش را گذرانده ام، مطلب دارد دستگیرم میشود.» دوباره همان حالت را در چهره اش دید.
در باب تاثیرات کاتولیک در روابط اجتماعی غرب، آثار داستانی و نمایشی زیادی موجود نیست اما به جبران آن، تحلیلهای فراوانی وجود دارد که تاثیر مذاهب مختلف بر داستانها و آثار ادبی غرب را بررسی میکند.
تسلیدهندگان اثری است که مستقیما از تاثیر دین کاتولیک بر روابط اجتماعی مردمان انگلیس در زمانه معاصر صحبت میکند. تمام شخصیتهای داستان، کاتولیک هستند اما کاتولیک بودن آنها در واقع نمودی از شخصیت ایشان است نه باور آنان به خدا. تنها شخصی که تلاش دارد یک کاتولیک حقیقی باشد کرولاین است که او نیز با طرد و تمسخر شدید جامعه کاتولیک پیش رویش مواجه میشود. نویسنده در این اثر تلاش کرده مضرات و فواید این مذهب را به ما نشان دهد. کاتولیکها به دلیل مرسوم داشتن اعتراف گناه و باور به بخشیده شدن خویش در پی اعتراف راحت تر اقدام به گناه و دروغگویی میکنند که این در اثر مشهود است. کاتولیکها نمیتوانند از یکدیگر طلاق بگیرند که این مسئله مشکلاتی را را برای جورجینا و همسرش به وجود آورده. از طرفی عفت ورزیهای سفت و سخت کاتولیکها را در دوری جستن جنسی کرولاین از لارنس پیش از ازدواج و همچنین احترام به نظم موجود و پذیرفتن سلطه مادربزرگ لارنس توسط کرولاین را نیز میبینیم. اما در نهایت چیزی که ما با آن مواجه ایم. هجو موقعیتی است که شخصیتها در آن گرفتارند. این هجو هم در سیر داستان و هم در فرم داستان وجود دارد. در سیر داستان، وقتی که اعمال شخصیتها در تناقض جدی با باورهایی که به ایشان منصوب است قرار میگیرد بدایشان وجهی مضحک و کمیک میدهد به شکلی که ما چندان از مرگ جورجیا که بر اثر یک حادثه رخ داده یا ازدواج لوییزا متاثر نمیشویم و در فکر فرو نمیرویم .
در فرم داستان نیز ما شاهد ورود تدریجی داستان به فرم متافیکشن هستیم. وقتی کرولاین میفهمد که کسی در رمانی دارد او را مینویسد تلاش میکند تا خودش، خودش را نوشته و مواقعی هست که ما کرولاین را با نویسنده اشتباه میگیریم. خود این تغییر فرم تدریجی که در نهایت به عنوان متافیکشن به ثبات میرسد به هجو انگاری کل اثر کمک میکند.
دیالوگ پردازیهای این اثر در تمثیل مانند بازنویسی نمایشنامه های راسین به زبان معاصر است. شخصیتها به خوبی پرداخت نشده و نویسنده از تعلیقهایش به درستی استفاده نکرده.