محمدحسین مهدیقلی
محمدحسین مهدیقلی
خواندن ۱۰ دقیقه·۶ ماه پیش

فاصله را رعایت کن.

رمان سالتو نوشته مهدی افروزمنش توسط نشر چشمه در پاییز 1401 به چاپ چهاردهم رسیده است.
این رمان روایت پسری شانزده ساله به نام سیاوش است که در منطقه ای محروم به نام مثلثی در میان ریل های راه آهن تهران زندگی کرده و دستفروشی میکند. دستفروشی پوشش کار اوست و او در واقع ساقی است. او در کشتی بسیار مستعد است.فردی به نام نادر استعداد او را کشف میکند و با حمایت مالی و روحی از او خانواده اش باعث رشد او میشود. نادر خودش رئیس یک باند مواد گسترده است. سیاوش به مقام های جهانی میرسد اما در همین حال ساقی کوکائین است که در باند نادر نقش ایفا میکند نادر دشمنان خود و سیاوش را از میان برمیدارد. معاون نادر که سیامک نام دارد را گروگان گرفته و میکشند و مادر سیاوش نیز خودکشی میکند. کمی بعد یکی از آدم های نادر، مامور اطلاعات از آب در میاید و او را لو داده و باند از هم فرو میپاشد.نادر پسربچه شانزده ساله ای است که برای باج دادن به داوود که لات و باجگیر محل مخروبه ای که خانه نادر است، ضمن دست فروشی و در پوشش آن، مواد می‌فروشد. پدر نادر که الان دیوانه و آشغال جمع کن شده به او کشتی گرفتن را یاد داده و مادرش نیز از غصه دائما در سکوت است. داستان در دهه هفتاد میگذرد. نادر در مسابقه منطقه کشتی شرکت کرده و علیرغم امکانات کم اش مقام اول را میاورد در این مسابقه نظر شخصی به نام نادر را جلب میکند که با دستیارش سیامک به تماشای کشتی و کشف استعداد ها آمده. نادر وسایل و امکانات اولیه را برای سیاوش میخرد و او را تشویق میکند که این مسیر را خیلی جدی ادامه داده و دنبال کند. کمی بعد میفهمد که فردی به نام داوود که باجگیر است، سیاوش را تهدید میکند و آزار میدهد. نادر که خود سردسته یک باند مواد مخدر گسترده است داوود را گرفته و در پیش چشمان سیاوش زجرش میدهد. سیاوش میشود رئیس منطقه مخروبه ای که ساکنش بوده و باعث افتخار مادرش میشود. زندگی سیاوش رشد کرده و او به مقام های جهانی کشتی رسیده و خانه خود و مادرش را نیز عوض میکند اما در همین حین او در باند نادر مشغول به کار است و به عنوان ساقی کوکائین و دستیار نادر نقش ایفا میکند یکی از دشمنان نادر به نام عباس شروع به متشنج کردن فضای کسب و کار نادر کرده و نادر او را پس از زجر دادن میکشد ولی بعد از این اتفاق دستیار نادر که سیامک نام داشته و عاشق همسر نادر، رویاست، ناپدید شده و نادر جنازه او را در اطراف تهران پیدا میکند.
کمی بعد از این اتفاق، نادر به یکی از افراد باندش که رضا نام دارد مشکوک میشود که او پلیس است و قصد دارد او را بکشد اما سیاوش به خاطر رفاقتی که با رضا دارد ضامن او میشود اما در نهایت رضا که واقعا پلیس بوده باند نادر را متلاشی و سیاوش را فراری میدهد مادر سیاوش نیز کمی قبل تر به دلیلی نامعلوم در آپارتمانش خودکشی کرده. سیاوش در یک پایان باز تصمیم میگیرد که شغل نادر را ادامه دهد.نادر پسربچه شانزده ساله ای است که برای باج دادن به داوود که لات و باجگیر محل مخروبه ای که خانه نادر است، ضمن دست فروشی و در پوشش آن، مواد می‌فروشد. پدر نادر که الان دیوانه و آشغال جمع کن شده به او کشتی گرفتن را یاد داده و مادرش نیز از غصه دائما در سکوت است. داستان در دهه هفتاد میگذرد. نادر در مسابقه منطقه کشتی شرکت کرده و علیرغم امکانات کم اش مقام اول را میاورد در این مسابقه نظر شخصی به نام نادر را جلب میکند که با دستیارش سیامک به تماشای کشتی و کشف استعداد ها آمده. نادر وسایل و امکانات اولیه را برای سیاوش میخرد و او را تشویق میکند که این مسیر را خیلی جدی ادامه داده و دنبال کند. کمی بعد میفهمد که فردی به نام داوود که باجگیر است، سیاوش را تهدید میکند و آزار میدهد. نادر که خود سردسته یک باند مواد مخدر گسترده است داوود را گرفته و در پیش چشمان سیاوش زجرش میدهد. سیاوش میشود رئیس منطقه مخروبه ای که ساکنش بوده و باعث افتخار مادرش میشود. زندگی سیاوش رشد کرده و او به مقام های جهانی کشتی رسیده و خانه خود و مادرش را نیز عوض میکند اما در همین حین او در باند نادر مشغول به کار است و به عنوان ساقی کوکائین و دستیار نادر نقش ایفا میکند یکی از دشمنان نادر به نام عباس شروع به متشنج کردن فضای کسب و کار نادر کرده و نادر او را پس از زجر دادن میکشد ولی بعد از این اتفاق دستیار نادر که سیامک نام داشته و عاشق همسر نادر، رویاست، ناپدید شده و نادر جنازه او را در اطراف تهران پیدا میکند.
کمی بعد از این اتفاق، نادر به یکی از افراد باندش که رضا نام دارد مشکوک میشود که او پلیس است و قصد دارد او را بکشد اما سیاوش به خاطر رفاقتی که با رضا دارد ضامن او میشود اما در نهایت رضا که واقعا پلیس بوده باند نادر را متلاشی و سیاوش را فراری میدهد مادر سیاوش نیز کمی قبل تر به دلیلی نامعلوم در آپارتمانش خودکشی کرده. سیاوش در یک پایان باز تصمیم میگیرد که شغل نادر را ادامه دهد.سالتو رمانی است با صحنه پردازی های فوق العاده و دیالوگ پردازی های سینمایی و پخته شخصیت هایی زنده که اگرچه ندیدیمشان ولی احساس شان میکنیم که در این جامعه هستند یا میبایست باشند. تمام این ها ناشی و متصل به پلات خوش ساختی است که نویسنده با مهارت و دقت ساخته اما مسئله ای که وجود دارد این است که این پلات اگر نگوییم تماما بلکه نسبتا آمریکایی است و وامدار داستان های پرطرفدار پلیسی آمریکایی در دهه نود است و نویسنده تلاش کرده تا آن را در فضای ایران دهه هفتاد تطبیق دهد این تلاشی است که نویسندگان بسیاری چه در عرصه رمان چه در عرصه فیلمنامه تلاش داشته اند تا انجام دهند تا حدودی موفق شده اند اما مسئله این است که به دلیل تفاوت فرهنگی بین ایران و آمریکا، لزوما داستان‌های پلیسی متفاوت و پلات‌های متفاوتی را ایجاب میکند که رعایت این مسئله باعث میشود رمان نه فقط در حیطه علاقمندی طیفی هرچند پرشمار، اما معدود و کم دامنه بلکه وارد ساحت خوانش ملی شود و حتی به عنوان یک داستان پلیسی تبدیل به یک نماد ملی شود.
برای مثال میتوان داستان های شرلوک هولمز را بررسی کرد داستان های شرلوک هلمز از فرق سر تا ناخن پا، بریتانیایی است و این برتانیایی بودن را هم تجلی است و هم بازتاب میدهد و هم حتی تحمیل میکند ساختار و شخصیت و پلات آن داستان ها در راستای هویت بریتانیایی قرن نوزدهم کاملا کار میکند اما در مقایسه آن با فرض مثال رمان سالتو یا رمان طهران مخوف که اولین رمان ترسناک و جنایی فارسی است، می‌بینیم که نویسنده ایرانی درکی از هستی شناسی جرم و کشف جرم در ساحت تاریخی و بالطبع در ساحت مدرن خودش نداشته و ندارد و به همین دلیل، داستان و فیلم و سریالش هیجان انگیز است اما برای مخاطبی که ذائقه برساخته دارد.
این رمان مضر ارزیابی شده چرا که در بسیاری از موارد به سیاه نمایی پرداخته.



نادر پسربچه شانزده ساله ای است که برای باج دادن به داوود که لات و باجگیر محل مخروبه ای که خانه نادر است، ضمن دست فروشی و در پوشش آن، مواد می‌فروشد. پدر نادر که الان دیوانه و آشغال جمع کن شده به او کشتی گرفتن را یاد داده و مادرش نیز از غصه دائما در سکوت است. داستان در دهه هفتاد میگذرد. نادر در مسابقه منطقه کشتی شرکت کرده و علیرغم امکانات کم اش مقام اول را میاورد در این مسابقه نظر شخصی به نام نادر را جلب میکند که با دستیارش سیامک به تماشای کشتی و کشف استعداد ها آمده. نادر وسایل و امکانات اولیه را برای سیاوش میخرد و او را تشویق میکند که این مسیر را خیلی جدی ادامه داده و دنبال کند. کمی بعد میفهمد که فردی به نام داوود که باجگیر است، سیاوش را تهدید میکند و آزار میدهد. نادر که خود سردسته یک باند مواد مخدر گسترده است داوود را گرفته و در پیش چشمان سیاوش زجرش میدهد. سیاوش میشود رئیس منطقه مخروبه ای که ساکنش بوده و باعث افتخار مادرش میشود. زندگی سیاوش رشد کرده و او به مقام های جهانی کشتی رسیده و خانه خود و مادرش را نیز عوض میکند اما در همین حین او در باند نادر مشغول به کار است و به عنوان ساقی کوکائین و دستیار نادر نقش ایفا میکند یکی از دشمنان نادر به نام عباس شروع به متشنج کردن فضای کسب و کار نادر کرده و نادر او را پس از زجر دادن میکشد ولی بعد از این اتفاق دستیار نادر که سیامک نام داشته و عاشق همسر نادر، رویاست، ناپدید شده و نادر جنازه او را در اطراف تهران پیدا میکند.
کمی بعد از این اتفاق، نادر به یکی از افراد باندش که رضا نام دارد مشکوک میشود که او پلیس است و قصد دارد او را بکشد اما سیاوش به خاطر رفاقتی که با رضا دارد ضامن او میشود اما در نهایت رضا که واقعا پلیس بوده باند نادر را متلاشی و سیاوش را فراری میدهد مادر سیاوش نیز کمی قبل تر به دلیلی نامعلوم در آپارتمانش خودکشی کرده. سیاوش در یک پایان باز تصمیم میگیرد که شغل نادر را ادامه دهد.



سالتو رمانی است با صحنه پردازی های فوق العاده و دیالوگ پردازی های سینمایی و پخته شخصیت هایی زنده که اگرچه ندیدیمشان ولی احساس شان میکنیم که در این جامعه هستند یا میبایست باشند. تمام این ها ناشی و متصل به پلات خوش ساختی است که نویسنده با مهارت و دقت ساخته اما مسئله ای که وجود دارد این است که این پلات اگر نگوییم تماما بلکه نسبتا آمریکایی است و وامدار داستان های پرطرفدار پلیسی آمریکایی در دهه نود است و نویسنده تلاش کرده تا آن را در فضای ایران دهه هفتاد تطبیق دهد این تلاشی است که نویسندگان بسیاری چه در عرصه رمان چه در عرصه فیلمنامه تلاش داشته اند تا انجام دهند تا حدودی موفق شده اند اما مسئله این است که به دلیل تفاوت فرهنگی بین ایران و آمریکا، لزوما داستان‌های پلیسی متفاوت و پلات‌های متفاوتی را ایجاب میکند که رعایت این مسئله باعث میشود رمان نه فقط در حیطه علاقمندی طیفی هرچند پرشمار، اما معدود و کم دامنه بلکه وارد ساحت خوانش ملی شود و حتی به عنوان یک داستان پلیسی تبدیل به یک نماد ملی شود.
برای مثال میتوان داستان های شرلوک هولمز را بررسی کرد داستان های شرلوک هلمز از فرق سر تا ناخن پا، بریتانیایی است و این برتانیایی بودن را هم تجلی است و هم بازتاب میدهد و هم حتی تحمیل میکند ساختار و شخصیت و پلات آن داستان ها در راستای هویت بریتانیایی قرن نوزدهم کاملا کار میکند اما در مقایسه آن با فرض مثال رمان سالتو یا رمان طهران مخوف که اولین رمان ترسناک و جنایی فارسی است، می‌بینیم که نویسنده ایرانی درکی از هستی شناسی جرم و کشف جرم در ساحت تاریخی و بالطبع در ساحت مدرن خودش نداشته و ندارد و به همین دلیل، داستان و فیلم و سریالش هیجان انگیز است اما برای مخاطبی که ذائقه برساخته دارد.



می‌گفت خدا اون استعدادی رو که میخوای بهت نمیده میگفت اون چیزی رو بهت میده که طبیعت نیاز داره تا چرخه اش از کار نیفته. میگفت این رسم زندگیه که توی تصمیم گیری های بزرگش تو رو پشیزی هم حساب نمی کنه این که اسمت چی باشه کجا به دنیا بیای چه استعدادی داشته باشی و مرد باشی یا زن به هیچ وجه ازت نظر نمیخواد کار خودش رو میکنه و این ته نامردیه.» زد زیر گریه سیگار را سرسری توی زیرسیگاری خاموش کرد و دستش را جلو
صورتش گرفت و هق هقش درآمد. صدایی از گلوش خارج شد. «بیا بغلم کن»
دهه هفتادکسب کارمعرفی کتاب
تغافل کن زمانی، تا ببينم يک زمان رويت...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید