ویرگول
ورودثبت نام
محمدحسین مهدیقلی
محمدحسین مهدیقلیسپرده‌اندم به خاک از شر باد‌ها
محمدحسین مهدیقلی
محمدحسین مهدیقلی
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

/من، تفاله حوادث‌ام/

فیلم «نبودن» ساخته سال ۱۳۹۹ به کارگردانی و بازی علی مصفا روایتگر فردی ایرانی به نام روزبه کیانی‌ست که به جهت کشف رازهایی در مورد گذشته پدرش به چکسلواکی می‌آید. او به تدریج متوجه حضور فردی به نام ولادیمیر شده که گویا برادر ناتنی او از ازدواج مخفیانه پدرش است. ولادیمیر هنگام غذا دادن به پرندگان از پنجره آپارتمانش در طبقه چهارم به پایین سقوط کرده، مدتی بعد به کما رفته و در نهایت می‌میرد. روزبه تلاش می‌کند با کنکاش در زندگی خصوصی ولادیمیر به یقین در مورد واقعیت‌هایی که دیگران درباره پدرش می‌گویند برسد. به تدریج روزبه شبیه به ولادیمیر شده و با مرگ او در بیمارستان، تو گویی هیچ شخص مستقلی هویت ولادیمیر را منحصرا نداشته، وجودش نفی شده و روزبه با هویت ولادیمیر و حتی ظاهر او به این هویت ادامه می‌دهد. فیلم با استفاده از مونتاژ‌های پی در پی تلاش دارد فرم خویش را با مستند آمیخته و در عین حال با استمساک به روایت دراماتیک، از آن حذر می‌کند. این ترکیب را می‌توان تقلیدی آداپته شده از کیارستمی و توجه مجدد به نگاه لاکان در باب سوژه‌زدایی از انسان دانست اما مسئله جالب تقابل مضمون و فرم است و بحث از اینجا آغاز می‌شود. نابودی هویت نه در قید وقایعی تاریخی که ملازم بایسته‌های اجتماعی صورت می‌گیرد. ولادیمیر حتما باید باشد حتی اگر روزبه‌ای قربانی بودن او شود: ولادیمیر با تمام تمایزات و عادان معهود ادامه یافته و باقی می‌ماند کما اینکه روزبه نیز باید بماند، ادامه پیدا کرده و استمرار یابد. در انتهای فیلم شاهد پخش شدن پیغام ویدیویی پسر کوچک روزبه (که از تمایزات کاراکتر اوست) در اتاق ولادیمیر در بیمارستان هستیم. پس نه روزبه از بین رفته و نه ولادیمیر چه اینکه هر دو به یکدیگر تبدیل شده باشند باز هم هستند چرا که اینجا «تاریخ» وجود خارجی نداشته و امری تماما ذهنی است. آن ذهنی می‌تواند تاریخ را نادیده گرفته (و حتی نفی کند) که بپذیرد آنچه از اول وجود داشته وجود خواهد داشت و این وجود در قید موجود بودن و یا حتی یک «موجود»(فارغ از بودن و نبودن) نیست.

حال باید دید در این جهان که همه چیز از قبل بوده و این بودن بی هیچ خللی ادامه پیدا می‌کند، حقیقت چیست و کجاست؟ (در قسمتی از فیلم شاهد استفاده کاریکاتوری از مفهوم دجال هستیم: افراد به پدر روزبه به تمسخر دجال می‌گفتند) آیا این حقیقت همان دین و یا درون دین است؟ آیا «حقیقت» همان چیزی‌ست که از قبل بوده و هست: چون بوده، هست و هست، چون بوده و دیگر امکانی برای فهم و ثبوت آن در ذهن نیست؟

بیایید به مسئله ابتدای داستان برگردیم. پدر روزبه یک کمونیست است که از ایران به چک فرار کرده و هم اکنون نیز ساکن خانه سالمندان است. پدر روزبه در این کشور بیگانه عضو پلیس مخفی بوده همانطور که در ایران نیز در خدمت به کمونیسم به شیوه دیگری فعال بوده. جالب اینکه پدر روزبه زنده است اما او را نمی‌بینیم. او هست اما بودنش از جنسی دیگر است. هویت او باقی مانده و پسرانش تا حدی آن را ادامه داده و از یک جایی به بعد آن شبح کامل غیرقابل فراموشی را به حال خود گذاشته و محمل هویتی دیگر شده‌اند. آیا می‌توان این فیلم را تمثیلی از نمایشی همیشه روی صحنه و همیشه در حال تکرار دانست که صرفا بازیگرانش عوض شده اما نقش‌ها تغییر نمی‌کنند؟ این نمایشی که تاریخ را نفی می‌کند چیست؟ به نظر می‌رسد پاسخ، «جامعه» باشد. این جامعه‌ست که همیشه بوده و همیشه هست. ما «بودن» را به واسطه جامعه معنی می‌کنیم و نه جامعه را به واسطه بودن. پس آیا ما همان آلت دست جامعه و اتفاقاتی که رقم می‌زند نیستیم؟ نه اینکه اتفاقات وظیفه‌ای‌ست بر دوش ما نه چیزی مربوط به اراده شخصی؟ آیا در جهانی غیر از این زیست می‌کنیم؟ احتمالا مثال و قانون معروف و موسوم به «اثر پروانه‌ای» را شنیده‌اید: در یک سمت کره زمین، پروانه‌ای بال زده و در سمت دیگر آن، بال زدن بدل به طوفان می‌شود. ما در همین جهان زیست می‌کنیم. حتی انتخاب اینکه مبتلا و دچار طوفان و یا خودمان یک پروانه‌ایم نیز، از اراده ما خارج است. چرا که این پروانه و این طوفان از پیش بوده‌اند و ما فقط بار این بودن را به دوش می‌کشیم. در این نگاه، «من» اهمیتی نداشته و اگر «من»ای ظاهر شود چیزی جز تفاله حوادث نیست: آنچه که سهوا یا عمدا برای ما باقی مانده و قطعا هیچ معنای مستقلی ندارد. می‌شود این نگاه را امتداد ایدئولوژی کمونیستی دانست و می‌توان آن را بازنمود عینی و متعهدانه هنرمند از آنچه که هست، دانست. منتها برای تشخیص واقعیت نیاز به «من» داریم و برای «من»، نیاز به حوادث. پس به امید حوادث و به سلامتی آن

امتی آن.

اثر پروانه‌ایکره زمیننقدنقد فیلم
۲
۰
محمدحسین مهدیقلی
محمدحسین مهدیقلی
سپرده‌اندم به خاک از شر باد‌ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید