/وقتی خواندن آزادیست/
یا
/نگاهی به کتاب «قدرت خواندن: از سقراط تا توییتر»/
شاید امروزه بشر مدتهاست دغدغهٔ «سواد داشتن یا نداشتن؟» را فراموش کرده و این فراموشی، آسیبی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی جسمانیست!
در ابتدای طلیعه آنچه سواد مینامیماش سقراط، افلاطون و تمام فلاسفهٔ باستان قائل به مضر بودن آن برای تودهٔ مردم بودند و پیاپی به حاکمیت آتن گوشزد میکردند که گسترش سواد تهدیدی جدیست برای حاکمیت
و برای مردم!
در طول قرون و سدههای پیشین، سواد[به معنای توانایی خواندن و نوشتن] تهدیدی جدی برای حاکمیت جوامع مختلف و حتی خود جوامع به شمار میآمده و همچنان هم میآید.
با شروع قرن بیستم این مسئله تبدیل به بحرانی بغرنج و پیچیده شد چرا که از طرفی سواد، «اعتراض» و شورش را به دنبال داشت و از طرفی چرخ دنیای صنعتی مدرن جز با کارگران با سواد نمیچرخید.
این دو راهی، حاکمیت سیاسی جوامع را بر آن داشت تا سواد را از آن قدرت با شکوه آزادیبخشش خلع ید کرده به ابزاری اخته و با مقاصدی معلوم و کنترل شده، تنزیل دهند.
«قدرت خواندن» ضمن پرداختن به این قائلهٔ تاریخی به مخاطباش قدرت آنچه که ناخواسته دفن کرده را یادآوری میکند و مطالعه را لازمهٔ جدی تغییر و براندازی حکومتها میداند.
وقتی که انگار
هیچ راهی وجود ندارد.
#آنچه_خواندم