? “استوارت فیرشتاین”دانشمند علوم اعصاب کتابی دارد با عنوان "نادانی چگونه علم را به پیش میبرد" و در این کتاب از اینکه محدودیتهای دانشی خود را تشخیص دهیم دفاع می کند. با تماشای سخنرانی او در همایش تد با عنوان "درجستجوی نادانی" می توانید تا حدودی با ایده اصلی کتاب آشنا شوید. فیرشتاین هم در کتاب و هم در این سخنرانی اشاره میکند که در علم نمی دانم یک شکست نیست بلکه گامی ضروری به سوی روشنگری است .او با ذکر نقل قولی از "جیمز کلرک ماکسول" فیزیکدان از این ایده دفاع میکند."نادانی کاملاً آگاهانه پیش درآمد هر پیشرفت واقعی در عرصه علم است " به عبارتی نادانی مقدمه هر تصمیم بزرگی است که تا به حال گرفته شده است.
? مغز ما برای ایجاد اطمینان و نظم تکامل یافته است. دوست داریم این طور تصور کنیم که دنیا مکانی منظم است جایی که اتفاقات تصادفی منجر به خرابی و ویرانی نمیشود و همه چیز کاملاً قابل پیشبینی است. ما طوری تکامل یافته ایم که جهان را اینگونه میبینیم زیرا برقراری نظم در میان انبوه هرج و مرج ها برای بقای ما ضروری بوده است.
?فرض کنید در جنگلی هستید که صدای خش خش برگ ها را می شنوید و ناگهان سر و کله شیری پیدا میشود. بین صدای خش خش و شیرها در ذهن خود ارتباط ایجاد می کنید که ممکن است در موقعیت های بعدی جانتان را نجات دهد. در واقع یافتن ارتباط قابل پیشبینی دلیل زنده ماندن و بقای گونه بشر بوده است حتی اگر این ارتباطها مشکوک یا نادرست باشند. زیرا ممکن است این خش خش ناشی از باد باشد که به عنوان آمدن شیر فرض کردید. البته عواقب چنین خطایی بسیار کم اهمیت تر از پیامدهای خطای نوع اول یعنی ایجاد ارتباط بین صدای خش خش و آمدن شیر است . اولی مثبت کاذب است اما دومی منفی کاذب است و خطرناک. بنابراین اگر نیاکان ما صدای خش خش برگها را میشنیدند و هموار فکر میکردند که این صدا به خاطر وزش باد است ، شیر همه آنها را خورده بود و ما الان اینجا نبودیم. جستجوی قطعیت کمک کرد تا تمام این مدت بتوانیم زنده بمانیم. اما در دنیای عدم قطعیت ها این می تواند ما را نابود کند. شیرهایی منتظر ما هستند تا ما را بخورند.
?وقتی در پی درس گرفتن نتایج زندگی هستیم مرتکب همین اشتباه میشویم . زندگی ما آنقدر کوتاه است که نمیتوانیم از تجربههای شخصی خود دادههای کافی به دست آوریم بنابراین بررسی کیفیت دانایی و تصمیم گیری از روی مجموعه کوچکی از نتایجی که در زندگی تجربه میکنیم کار آسانی نیست. آیا وقتی خانه بخریم و کمی آن را بازسازی کنیم و سال بعد 3۰درصد گرانتر از مبلغی که خریدیم بفروشیم به این معناست که در خرید و فروش ملک هوشمند هستیم؟ یا در بازسازی خانه ؟ شاید اینطور باشد اما این احتمال هم وجود دارد که قیمتها در بازار مسکن روند صعودی داشته و تقریباً خرید هر ملکی به همان اندازه سود می داده است. سالم رسیدن یک راننده مست به مقصد نشان دهنده یک تصمیم خوب و یا توانایی فرد در رانندگی نیست فقط شانس آورده است.
?ما همواره از گفتن "نمیدانم" یا "مطمئن نیستم" منع شده ایم چنین جملاتی را مبهم و بی فایده و حتی نشانه طفره رفتن از پاسخ میدانیم اما کنار آمدن با جمله "مطمئن نیستم" گامی مهم برای داناتر شدن و تبدیل به یک تصمیم گیرنده بهتر است. لذا باید با ندانستن آشتی کنیم. یک متخصص در هر زمینهای نسبت به یک تازه کار برتری دارد اما نه به عنوان پیشکسوت و نه تازه کار هیچ یک نمی توانند مطمئن باشند که حرکت بعدی چه خواهد بود. مطمئن نیستم به این معنی نیست که هیچ حقیقتی وجود ندارد در واقع جان کلام این است که پذیرفتن عدم قطعیت اولین گام در نزدیک شدن به آنچه از نظر عینی درست است محسوب میشود. برای انجام این کار باید دیدگاه مان را نسبت به جملاتی نظیر "نمیدانم" و "مطمئن نیستم" به عنوان جملات نامطلوب و ناپسند تغییر دهیم. چه میشود اگر تعریف من از نمیدانم را از یک چارچوب منفی به "ایدهای ندارم" یا "چیزی درباره آن نمی دانم" که این احساس را ایجاد میکند که صلاحیت یا اعتماد به نفس نداریم به چارچوب خنثی تری تغییر دهیم.
?دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد پذیرفتن عدم قطعیت با آغوش باز به ما کمک میکند تصمیمگیریهای بهتری شویم این به دو دلیل اشاره می کند اول اینکه مطمئن نیستم واقعاً نمایش دقیقتری از جهان است. دلیل دوم اینکه وقتی بپذیریم نمی توانیم مطمئن باشیم احتمال اینکه در طرح تفکر سیاه و سفید تفکر صفر و یکی بیفتیم کمتر است.
?باورها و تصمیمها همان شرطبندی ما روی آینده اند و بر این اساس که در موقعیت های مشابه چقدر خوب از آب درآمده اند، نمی توان نتیجه گرفت که باور درست یا غلط است. هنگامی که بر اساس احتمالات فکر می کنیم احتمال کمتری وجود دارد که از نتایج به عنوان دلیلی برای اثبات خطای تصمیمگیری استفاده کنید زیرا احتمال میدهیم که تصمیم خوبی گرفتهایم اما شانس یا نداشتن اطلاعات کافی و وجود یک نمونه آزمایشی هم در نتیجه دخیل است. ممکن است بر اساس اطلاعات در اختیارمان بهترین انتخاب را کرده باشیم اما اطلاعات مخفی سرنوشتسازی هم بوده که به آنها دسترسی نداشتیم. شاید راهی را انتخاب کردیم که احتمال موفقیت در آن خیلی بالاست ولی بدشانسی آوردیم .شاید گزینه های دیگری هم وجود داشت که بهتر باشد و چیزی که انتخاب کردیم غلط یا درست نبود بلکه چیزی بین این دو بوده .
?تعدای الگوی غیرمنطقی در نحوه ایجاد باورها و ارزیابی نتایج و پیامدها وجود دارد که براساس آن می توانیم متعهد شویم نسبت به کلمات عبارات و افکاری که نشان می دهد در منطقی ترین حالت خودمان قرار نداریم.
نمونههایی از مواردی که احتمال دارد باعث ایجاد وقفه و گمراهی در باورها و تصمیم گیری های ما شوند :
1) نشانه های توهم قطعیت و یا اعتماد به نفس بیش از حد با عباراتی همانند "میدانم" ، "مطمئنم" ، "میدانستم" ، "همیشه همینطور میشود" ، "یقین دارم" ، " صد در صد اشتباه میکنید" ، "نمیدانی چه می گویی" ، "هیچ راهی درست نیست" ، "100 درصد" و یا معادل آن ها و اصطلاحات دیگری که نشان میدهد سطح اطمینان خود را از آن چیزی که واقعاً هستیم بالاتر تصور میکنیم. در این فهرست کلماتی که به شکل مطلق هم می آیند مثل استفاده از کلمات "بهترین" یا "بدترین" و "همیشه" یا "هرگز" نیز جای میگیرد.
2) ارزیابی غیرمنطقی نتایج : "نمیتوانم باور کنم چقدر بد شانسی آوردم" یا برعکس استفاده از عبارات پیشفرض برای کسب اعتبار بردها مانند "چقدر خوب انجامش دادم" یا "خیلی خوب برایش برنامهریزی کرده بودم". عباراتی که نشان دهنده شانس یا ناشی از مهارت دانستن نتیجه است هم در این فهرست قرار می گیرد همچنین نمونه هایی از اصلاحات و عباراتی که در ارزیابی غیرمنطقی نتایج دیگران استفاده میشود از جمله "تقصیر خودشان بوده است" "مستحق شکست بودند و "چرا همیشه اینقدر خوش شانس هستند
3) هر نوع ناله یا گلایه از بدشانسی فقط نوعی تخلیه احساسات است و هیچ فایدهای ندارد
4) شخصیتپردازی کلی راجع به افراد به معنای کنار گذاشتن ایده های آنها بخصوص شخصیت پردازی های توهینآمیز و تحقیر آمیز از دیگران مثل "احمق" یا "الاغ" و عبارات مشابه.
5) عبارات که با رد یا تایید آنها بدون شواهد کافی آشکارا نوعی استدلال انگیزشی را نشان میدهد مانند "عرف جامعه میگوید" یا "از هر کسی بپرسید" یا "میتوانید خلافش را ثابت کنید" . همچنین باید مراقب عباراتی بود که نشان میدهد گرفتار اتاق پژواک خودتان شده اید مانند "همه با نظر من موافق هستند".
6) یک نشانه دیگر این است که وقتی داریم داستانی را روایت میکنیم بیش از حد سخاوتمندان آن را ویرایش می کنیم وجه مثبت آن را تقویت میکنیم و داستان را تعریف می کنیم که مطمئن هستیم شنونده با ما موافقت خواهد کرد
7) در نوعی دیگر شنوندگان خود را در معرض تعارض منافع قرار میدهند هنگام مشاوره خواستن از آنها نتیجه گیری ها و باورهای خودمان را هم دخیل می کنیم یا بیش از اینکه خودشان اصل ماجرا را دریابند آنها را از نتیجه کار باخبر می کنیم.
8) اصطلاحاتی که موجب دلسردی دیگران از تعامل با ما و بیان عقاید ما میشود از جمله ابراز اطمینان راجع به عقایدمان .