محمد هادی زنجانی
محمد هادی زنجانی
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

ظاهر و باطن کمدی بود

"دکتر هوشنگ نهاوندی" یکی از رجال صاحب نفوذ رژیم پهلوی بود که سمتهای مختلفی همچون وزیر آبادانی و مسکن، ریاست دانشگاه پهلوی، ریاست دانشگاه تهران ، رییس دفتر مخصوص فرح و در نهایت وزیر علوم را داشت. ایشان در بخشی از خاطرات خود با "پروژه تاریخ شفاهی ایران" می گوید:

?"در فروردین ۵۷ فکر می‌کنم یا اوایل اردیبهشت یا اواخر فروردین، به‌هرحال بعد از عید بود. من در دفتر مخصوص [فرح] نشسته بودم، تیمسار مقدم [رییس وقت رکن دوم ارتش] به من تلفن کرد گفت که «من می‌خواهم با عجله شما را ببینم.» گفتم، «بفرمایید. می‌خواهید من بیایم پهلوی‌تان یا شما می‌آیید اینجا.»

گفت که «نه، موزه رضا عباسی جای خیلی مناسبی است. آنجا می‌توانیم با هم ناهار بخوریم. گفتم، «بفرمایید.» گفت، «آنجا را ساعت یک پس خلوت بگویید بکنند.» من رفتم به دفتر رضا عباسی و چلوکباب خیلی خوبی هم گفتیم برای‌مان آوردند. و سپهبد مقدم هم با لباس شخصی آمد به دفتر من و در را هم بستیم و گفت که «آقای دکتر نهاوندی من قبل از اینکه بیایم پهلوی شما اشهد خودم را گفتم و بعد آمدم اینجا.» گفتم، «چه شده تیمسار؟» گفت که «والله اوضاع را که می‌دانید چیست. مملکت دارد می‌رود رو به انقلاب.» فروردین یا اردیبهشت بود و هنوز خبری هم نبود ولی «شما هم که می‌دانم مضطرب هستید. من فکر کردم که اینها را همه را به شاه، به اعلیحضرت، به اعلی‌حضرت بنویسم. و این گزارش را من خطاب به اعلی‌حضرت نوشتم و خواهش می‌کنم که شما بدهید به شهبانو بدهند به اعلیحضرت. اما اول بخوانید اگر تصدیق می‌کنید که این گزارش صحیح است بدهیم. ولی من فکر می‌کنم یا از ریاست اداره دوم معزول می‌شوم. یا بازداشتم می‌کنند. یا بازنشسته‌ام می‌کنند.» ?من گزارش را خواندم. گزارش بیست و سه صفحه بود دقیقاً. نوشته بودند که اوضاع مملکت درحال اغتشاش است. خطرات زیادی مملکت و رژیم را تهدید می‌کند و باید یک اقدامات فوری و اساسی برای نجات ایران، عیناً، صورت بگیرد. باید با روحانیت مذاکره بشود. با روحانیت کنار باید بیاییم. با جناح معتدل روحانیت و به‌ خصوص شریعتمداری و قم . قدم اولش این است که افرادی که به غلط یا به صحیح در نزد افکار عمومی محکوم هستند کنار گذاشته بشوند و فدای بقای سلطنت و بقای ایران بشوند، کنار گذاشته بشوند. و سی نفر را ایشان در این گزارش نام برده بود، که اینها بدنام‌ترین افراد هستند نزد افکار عمومی. تا جایی که بنده اسم‌ها را به یاد دارم و این اسم‌ها عجیب است. وزیر دربار هویدا، هوشنگ انصاری رئیس شرکت نفت. چند تن از رجال دولتی. اسامی که در آنجا بود نیک‌پی که البته سناتور بود ولی به‌هرحال. روحانی، ولیان. از خانواده سلطنتی اشرف، محمودرضا، غلامرضا، عبدالرضا، نصیری [رئیس ساوک]، صدری رئیس شهربانی سابق، چون او هم آدم فاسدی بود. معصومی رئیس منابع طبیعی، او خیلی بدنام بود. سپهبد خسروانی. گلسرخی وزیر. به‌هرحال. واقعاً اینهایی بودند که این اشخاص اسمشان خیلی سر زبان‌ها بود.

من بلند شدم و مقدم را بوسیدم. گفتم، «من به شما تبریک می‌گویم. تمام حرف‌های‌تان درست است. و ما هم موقعی که در، من به‌عنوان رئیس گروه بررسی مسائل ایران یک گزارشی نه به این ترتیب ولی همین مطالب را ما هم نوشتیم منتهی بدون اسم و در یک قالب حرف‌های علمی. گفت که «این را می‌دهی به علیاحضرت؟» گفتم، «می‌دهم.» در حضور خودش هم لاک و مهر کردم و به مأمور نامه‌رسانی دادیم که سوار یک اتومبیل بشود با یک مأمور دیگری این را ببرد و در کاخ تحویل علیاحضرت بدهد رسید بگیرد بیاورد. که دیگر خودش ببیند که من این را فرستادم. این گزارش رفت. سه چهار ساعت مثلاً ساعت شش و هفت بعد از ظهر تلفنی از علیاحضرت شد به من، «آقای نهاوندی این گزارش رسید متشکرم. این گزارش را شما خواندید؟ گفتم، «بله قربان، برای اینکه خود تیمسار مقدم از من خواهش کرده بود که این گزارش را بخوانم و بگویم که بفرستد یا نفرستد؟» گفت که «آخر تویش یک چیزهایی بود که شما نمی‌بایستی می‌دانستید.» گفتم، «اگر به آن مطالبی که علیاحضرت اشاره می‌فرمایید.» همه شهر می‌دانند. گفتم «در هر قهوه‌خانه‌ای تشریف ببرید مردم می‌دانند.» که بی‌ادبی بنده. ایشان هم با عصبانیت گوشی تلفن را زد زمین.

?یک ماهی از این جریان گذشت و در اواخر اردیبهشت تیمسار سپهبد مقدم به ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب شدند. نتیجه سیاسی که بنده می‌گیریم از این گزارش، یکی در مورد روابط شاه با آمریکایی‌ها و یکی در مورد سرنوشت مقدم. اداره دوم ستاد بزرگ کاملاً در تحت کنترل افسرهای آمریکایی بود. این مال ایران هم نبود مال هلند هم هست. مال بلژیک هم هست. مال آلمان هم هست. بنابراین هیچ عملی در این حد و یا این‌قدر ریسک نمی‌توانست صورت بگیرد مگر اینکه آمریکایی‌ها یا ندانند و یا حتی به‌نظر من نخواهند یا حتی دیکته نکرده باشند. هر کسی که سیستم اداره دوم ما و ستاد ارتش ما و چیز را بداند این برایش روشن است.و این گزارش را سعی کردند که در حد امکان مخفی نگه دارند و یک نوع هشداری بوده که آمریکایی‌ها، کارتر داشت به شاه می‌داد که این کارها را باید بکنی وگرنه، خود دانی. این را از طریق اداره دوم به او دادند. و ایشان هم تنها کاری که کرد، این هم متد کامل شاه بود، وقتی که کسی خیلی مزاحم می‌شد خود او را برمی‌داشت می‌گذاشت در رأس آن کاری که ایراد می‌گیرد و بعد نمی‌گذاشت آن کار را بکند. خیال می‌کردند که با انتصاب آن شخص مسئله حل می‌شود. و با گذاشتن مقدم ایشان، به نظر من، یا تحت فشار آمریکایی‌ها یا به هرچی، می‌گفتند خیلی خوب، همین آدم را ما گذاشتیم رئیس سازمان امنیت. دیگر چه می‌گویید. ولی رئیس سازمان امنیت که به خودی خود مسئله‌ای را حل نمی‌کرد. نتیجه‌گیری شخصی این است که مرحوم مقدم را غالباً افراد متهم می‌کنند، و هنوز هم می‌کنند، به خیانت به شاه. در اینکه در روزهای آخر مقدم دیگر بازی حفظ سلطنت را نمی‌کرد هیچ تردیدی نیست. در اینکه بازرگان اینها را تقویت می‌کرد در دو ماه آخر هیچ تردیدی نیست. در اینکه یک دفتر جداگانه‌ای در خیابان نادرشاه زیر پوشش یک شرکت ساختمانی به‌وجود آورده بود که «ساواما»ی آینده را داشت در آن دفتر حاضر می‌کرد با همین سرتیپ فرازیان و سرتیپ کاوه و غیره و غیره، که بعداً اسمشان خیلی درآمد، هیچ تردیدی نیست. در اینکه بودجه‌ای را که در اختیارش بود امیر قطر داده بود به دولت ایران که خرج بکنند برای اینکه جلوی انقلاب گرفته بشود رفت قسمت عمده‌اش را تقدیم کرد به طالقانی، هیچ تردیدی نیست. اینها واقعیاتی است که وجود دارد.

?در جای دیگری درخصوص سالهای پایانی و حضور بی میل و رغبتش در کابینه شریف امامی حسب دستور شاه می گوید:

"از همان روز ظهر کمدی کابینه آقای شریف امامی، چون کمدی بود. واقعاً معنا هیچ. بنده چهار سال و خرده‌ای وزیر بودم. کابینه منصور جدی بود. کابینه هویدا کمدی بود با ظاهر جدی. ولی کابینه شریف امامی کمدی بود اصلاً کمدی بود. ظاهر و باطن کمدی بود. کمدی کابینه شریف امامی شروع شد. به محض معرفی به ما گفتند که هیئت دولت تشکیل می‌شود و بروید خانه لباس‌هایتان را عوض کنید بیایید به نخستین جلسه هیئت دولت. ما در توی اتومبیل بودیم دیدیم اولین اعلامیه دولت، آخر دولت تشکیل نشده، اولین اعلامیه دولت که «وطن در خطر است و …» یادتان هست که؟ و بعد تصمیم به اینکه این کازینوها بسته بشود. حالا کازینوهایی که صاحبش خود بنیاد پهلوی بود که بنیاد پهلوی مدیر عاملش آقای شریف امامی است. [تغییر] تاریخ شاهنشاهی و غیره و غیره، اولین تصمیمات دولت بود. یعنی آن اعلامیه را گذاشته بودند تاریخ خورشیدی یعنی نشان بدهند که تاریخ شاهنشاهی مختومه شده. رسیدیم به نخست‌وزیری و گفتند که قرآن می‌خواهیم بیاوریم که همه قسم بخورند به قرآن. هرگز وزراء رسم قسم خوردن نبود اصلاً هیچ جا. قسم قرآن هم خوردیم. بعد گفتند «خوب آقایان هر کدام بروند برنامه‌های خودشان را بنویسند.» یک هفته وقت دارند، یک هفته، حالا مملکت دیگر شلوغ است. «و بعد بیاییم بنشینیم برنامه دولت را تصویب بکنیم.» یکی دو نفر از وزراء من جمله بنده گفتیم، «آقا مملکت در خطر است برنامه ما نداریم بنویسیم. فعلاً نجات مملکت یک نطق سه چهار دقیقه‌ای ترتیب بدهید و برویم رأی اعتماد بگیریم همین امروز.» گفتند، «نه خیر.» ما چندین جلسه بحث می‌کردیم. حالا تمام مملکت شلوغ است و کابینه به مجلس معرفی نشده. چندین جلسه بحث می‌کردیم که مثلاً نوع تراکتور، بنده خوب یادم هست، که یک جلسه تمام بحث درباره این بود که دولت به چه نوع تراکتوری اعتبار بدهد برای مکانیزه کردن کشاورزی ایران. این یک نوع اختلاف فاز وحشتناک بین ... مثل اینکه اصلاً کابینه خبر ندارد چه دارد می‌شود؟

نقل از "پروژه تاریخ شفاهی ایران به کوشش حبیب لاجوردی"

افکار عمومیتاریخسیاستانقلاب
درباره کسب و کار، اقتصاد، کتاب و شاید اندکی عطر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید