این سوالی که دلیل روشنی براش ندارم و میخوام این مقاله به مرور زمان تکمیلش کنم و اگر دوست داشتی با کامنتات کمکم کن و هرچی که کامنت بزاری پاراگراف میکنم و با اسم خودت مقاله را تکمیل میکنم و مطالعه میکنم چون موضوع مهمیه برام و شاید برای جامعه مهم باشه الان و یا آینده واقعا نمیدانم این یک شروعه و میخوام به یک نتیجه گیری برسیم با هم .ممنون میشم افتخار بدی و کمکم کنی.
خیلی هم عالی. افتخار میدهم :)
خوب، به نظر من بهتر هست سوال را برعکس بپرسم: چرا کار نکنیم؟
مشکل از اینجا شروع میشود، فرض کنید من کار نمیکنم (البته، کار به معنای کارگر و کارمند و تکنسین و مکانیک و دانشمند، تنها نیست؛ بلکه کارهایی مانند شکار، کندن درخت و چیزهایی از این قبیل که در جنگلهای آمازون و ... اتفاق میافتند هم، کار حساب میکنیم):
پول* در نمیآوریم.
جامعه از ما ناامید میشود. «بیکار شد، معتاد شد، مُرد!» و توسط خیلیها طرد میشویم.
انرژی ما تخلیه نمیشود.
*پول، میتواند به مفهوم غذا باشد: ما باید برای بقا، غذا بخوریم (ببینم این جناس هست؟ من ادبیات خیلی نخواندهام) و خوب، اینجاست که غرایز حیوانی ما، غالب میشوند. علاوه برآن خرید لباس و ... هم برای حفظ سلامت مهم هست، حال با پول نخریم و بدوزیم یا ...، دوختن و ... هم کار هستند.
خوب، الان میخواهم اینها را تک به تک بررسی کنم. با اجازه:
۱. پول: پول، برای فهم موضوع، یک سادهسازی *****خیلیییییییی بزرگگگگگگ**** انجام میدهیم و میگویم پول، (کاملا)[غیر]اصاصاً همان چیزی هست که انسان مدرن آن را بقا نام گذاشته: دیگر بهجای بقا با شکار، بقا با پول هست! بنابراین برای بقا نیاز به پول هست و پول از کار کردن به دست میآید.
*بقا، غریزی هست. بنابراین خیلی فکر و ... در آن دخیل نیست. حرکات رفلکس بدن فکر ندارند!* (این فقط یک مثال بود. بقا حرکت رفلکس نیست)
۲. جامعه و هنجارهای اجتماعی (در کامنت زیرمجموعه میگویم)
۳. خالی شدن انرژی
اگر مثل من به فیلم باباسفنجی علاقهمند باشید، فکر میکنم آن قسمت که به پاتریک جایزه بیکارترین فرد شهر اعطا میشود را دیده باشید. اما خوب بیایید بخورید و بخوابید و بعد اگر توانستید بخورید و بخوابید! احتمالا خیلی زود بیحوصله شوید و نتوانید بخورید و بخوابید. نیاز به توضیح نیست، فکر کنم خودتان تجربهاش را داشته باشید.
قبل از شکل گیری نظام های اقتصادی که نمیدونم مبداش رو باید ضرب سکه و چاپ اسکناس درنظر گرفت یا نه، آدمها برای نیازهای اولیشون مثل امنیت، خوراک، مسکن و پوشاک کار میکردند، بنابراین کار با تامین نیاز رابطه مستقیم داشت و این خود انگیزه و معنای زندگی بود. الان اما، در جوامع و نظاماتی که تمام مناسباتشان بر پایه پول شکل گرفته هدف از کار کردن صرفا بدست آوردن پول (اسکناس) است که مایه اصلی حیات و بقاست که لزوما با تامین نیازها، تناسب و رابطه مستقیم ندارد. یعنی ممکن است همچنانکه کار میکنید و پول بدست میآورید پارهای از نیازهایتان بدون پاسخ بماند. یا کارتان به نیازهای جوامع نوین بشری مرتبط باشد و نه مستقیما به نیازهای اولیه خودتان. ممکن است به عنوان یک چرخدنده کوچک از یک سیستم بزرگ، در یک اداره یا سازمان فقط نقش خود را در پیشبرد جامعه ایفا کنید و به عنوان بخشی از سیستم در آن حل شوید. پس همه برای پول کار میکنند چون مجبورند حتی کسی که میگوید به کارش علاقه دارد بدون گرفتن دستمزد و فقط برای دل خودش کاری انجام نمیدهد. هر نگاهی به کار به غیر از دستیابی به پول، میتواند نوعی توهم باشد که در بستر جامعه ی مدرن امروزی شکل گرفته است