ویرگول
ورودثبت نام
محمدکاظم عراقی
محمدکاظم عراقی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

اسب چوبی

آی اوزومی او ازدیرن گونلریم

آغاج مینیب، آت گزدیرن گونلریم،

حیدر بابایه سلام شهریار،


این شعر روایت دوران کودکی همه ماست، روزهایی که در کوچه پس‌کوچه‌های هشجین مردان و جوانان هشجین و روستاهای اطراف را بر پشت اسب می‌دیدیم و برای اطفاء هوس کودکانه خود، قطعه چوبی را مهار زده و میان پاهای خود بسان اسبی رهوار سوار می‌شدیم. ساعتها در این هیبت می‌ماندیم و گاهی کیلومترها می‌تاختیم، گاهی یورتمه و گاهی چهار نعل. امسال این صحنه را یاشار نازنین در کوچه‌های هشجین، باز آفرید و نشان داد که عالم بچگی پر است از تکرار و شبیه‌سازی. تکراری که در آن واحد قادر است زمان را به ۵۰ سال پیش برگرداند. و همه ظواهر تمدن را نادیده بگیرد. چثه کوچک و ریز نقشش با چهره‌ای سوخته از آفتاب تیز کوهستان، شباهت‌ها را تکمیل می‌کند.

۳/۷/۹۹

هیات علمی بازنشسته موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور؛ در اینجا یاداشتهای شخصی و خاطرات قدیمی‌ام را از دیار کهن خود هشجین می نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید