اواسط اردیبهشت ماه بود. با چند تا از بچههای دانشگاه تصمیم داشتیم تو تابستون روی یک موضوع کار کنیم. شروع کردیم به جستوجو تو اینترنت و ... تا یه ایدهی ساده و جمع و جور پیدا کنیم. یه چند تا مورد پیدا شد. تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتیم یه سیستم هیدروپونیک نسبتاً ابتدائی اجرا کنیم. هیدروپونیک یا آبکشت به طور خلاصه روشیه که در اون برخی از گیاهان رو به جای اینکه تو خاک قرار بدهند؛ میگذارند توی جریان آبی که درونش مواد غذایی ریخته شده. و باعث کاهش مصرف آب، کاهش سموم و آلودگیهای خاک میشه. تصویر زیر یه نمونه از این سیستمه.
برای انجام کارمون در ابتدا دنبال یه گلخونه یا محل مناسب بودیم. تا هم برامون هزینهی آنچنانی نداشته باشه و هم دسترسی راحتی داشته باشه. جاهای مختلفی به ذهنمون رسید. از اجارهی یه زیر زمین گرفته تا کار روی بام خونههامون. اما جای مناسبتری هم وجود داشت. شهرداری هر منطقه یه بخش فضای سبز داره و اونها هم یه کلینیک تحقیقاتی دارند که غالباً برای آموزش گیاهان آپارتمانی و ... به افراد محلی، استفاده میشه.
به صورت تلفنی با مسئول یکی از این کلینیکها که در پارک نزدیک خونهمون قرار داره طرح رو مطرح کردم و ایشون هم زمانی رو برای ما در نظر گرفتند. چند روز بعد با همگروهیام به کلینیک رفتیم. پس از مدتی انتظار تا رسیدن آقای مهندس، یه جلسه 3 نفره داشتیم. به گفتهی این بنده خدا، طرح هیدروپونیک، فعالیتی نسبتاً با سابقه است. اما در ایران کمتر کسی به اون پرداخته یا حداقل به صورت حرفهای و گسترده رویش کار نشده. بنابراین استقبال خوبی کردند.
به اتفاق، به محل مورد نظر رفتیم. در بخش جنوبی پارک، گلخونهای قرار داشت به وسعت تقریبی یک سالن فوتسال. در اونجا یه سری قطعههای یک متر مربعی برای افراد محلی آماده کرده بودند و خانمهایی مشاهده میشدند که با بچههای خردسالشون تو این زمینها چیزهای مختلفی از سبزی و ریحون گرفته تا بادمجون کاشته بودند. علاوه بر اونها بخشهای سرپوشیدهای هم تحت عنوان "سایت" قرار داشتند. از جمله: سایت بنفشه آفریقایی، سایت حشرات مفید و... .
مشکل مکان تا حدی حل شد. حالا نوبت تهیهی تجهیزات لازم بود. همون طوری که تو تصویر بالا قابل مشاهده است ما به یک سری لوله پلیکا یا همچین چیزی احتیاج داشتیم تا گلدونها رو داخل اونها قرار بدیم. اما آقای مهندس نظرشون این بود که برای کاهش هزینهها، از لولههای بلا استفادهای که بیرون گلخونه ریخته بودند استفاده کنیم. رفتیم به اونجا یه سر زدیم. تصویری که دیدیم در جای خودش قابل تامل بود. حجم قابل توجهی از لولههای فشار بالای آب که زیر زمین قرار داده میشه، سرسره های پلاستیکی خراب، وسایل ورزشی فلزی، سطل زبالههای فلزی و... که گوشهای افتاده بودند و داشتند خاک میخوردند.
لوله ای که تونستیم از اونجا بکشیم بیرون، لوله ی 110-10 بار بود که یه سانت ضخامت داشت و حاشیهها از اینجا شروع شد. این لولهها از زیر خاک در اومده بودند و نه تنها برای کار ما زیادی ضخیم بودند بلکه اصلاً به هیچ صراطی هم مستقیم نمیشدند و هرچه میکردیم به انحنای اولشان برمیگشتند. مسئول فنی کلینیک که قرار بود با ما همکاری کنه گفت که میشه این لولهها رو فرستاد جایی تا "اتو" بشوند و صاف تحویل بگیریم. اما این هم هزینه داشت. پس در اوج گرما، زیر نور خورشید، آتشی به پا کردیم و لولهها رو مثل یه سیخ کباب گرفتیم رو آتش. پس از مدتی حرارت دهی، انعطاف پذیری نسبتاً خوبی پیدا کردند و ما بلافاصله اونها رو در محلی که از قبل آماده کره بودیم، تحت فشار قرار دادیم و رویشان آب ریختیم تا شکل بگیرند. تصاویرش رو در ادامه می بینید.
خب لوله ها آماده شدند. طبق طرحی که از قبل آماده کرده بودیم، ابعاد لوله ها رو در آوردیم. در ابتدا قرار بود که لولهها رو روی یه پایه قرار بدیم، اما باز هم به دلیل کاهش هزینه و زمان، تصمیم بر این شد که لولهها بر دیوار نصب شوند. یه نقشه ی ساده از چیزی که میخواستیم رو کشیدیم. که در اون، محل اتصالها به دیوار، شیب لولهها و لولههای کمکی آورده شده بودند.
بعد از درست شدن لولهها، رفتیم به سراغ نصبشون. لولهها رو با یه سری بست مخصوص روی دیوار نصب کردیم. که الحق و الانصاف چیزهای کار راه اندازی بودند و با کمک پیچهای سر متهای نصبشان حسابی راحت اما در عین حال کمی خطرناک هم شده بود. ممکن بود وقتی پیچها به آخر کار میرسند ناگهان قفل شوند و یک پیچش حسابی به دستتان بدهد که آسیب زننده باشد.
برای قرار دادن گلدانها در لولهها، لازم بود که روی اونها سوراخی ایجاد کنیم. خوشبختانه دانشمندان گرامی، وسیله ای به اسم "گرد بر" اختراع کرده اند که به سر دریل متصل میشود و میکَند هر چه سر راهش باشد. سایز این گرد بر جوری بود که گلدونها به راحتی رویشان قرار میگرفتند و همچنین داخل لوله نمی افتادند.
برای ایجاد جریان در لوله ها، لازم بود از یک پمپ و مخزن استفاده کنیم. یکی از مزایای سیستم هیدروپونیک اینه که مصرف آب رو به شدت کاهش میده و این به دلیل بسته بودن مدار گردش آب و کاهش تبخیره. پمپهایی که میخواستیم ازشون استفاده کنیم قیمتی حدود 500 هزار تومان داشتند و برای کار ما هزینهی زیادی تلقی میشد. بنابراین تصمیم گرفتیم از پمپی ضعیفتر مثل پمپ آکواریوم استفاده کینم. همینطور که داشتیم به این قضیه فکر میکردیم به ذهنمون رسید که از پمپ کولر استفاده کنیم. اما مطمئن نبودیم که جواب میدهد یا نه، چون لازم بود آب رو به ارتفاع حدود 2 متر بالا ببره که از ابعاد کولرهای خانگی بیشتر بود. برای امتحان این قضیه، به سراغ کولر گلخونه رفتیم و تا کسی نبود از فرصت استفاده کردیم و پمپش رو جدا کردیم و به مدار بستیم. خوشبختانه جواب داد و خیالمون از این بابت راحت شد.
خلاصه، یکی یکی مراحل طی شدند و سرانجام با آببندی اتصالات و لولهها، سیستم به مرحله ی کاشت نزدیک میشد. از این جا به بعد دیگه از حوزهی کار ما خارج میشد و لازم بود تا افراد کلینیک این مراحل رو انجام بدهند. یکی از این افراد، یک خانوم دانشجوی ارشد بود و تحصیلات مرتبط با کشاورزی داشت که قرار بود با استادشون صحبت کنند و بتونند تحقیقی رو با این سیستم انجام بدهند. ما هم انتظار داشتیم که بشه از این وسیله برای بررسی میزان رشد چند گیاه استفاده بشه. امّا رسیدیم به بخش تلخ ماجرا. پس از اتمام کار و رسیدن خبرش به آقای مهندس، ایشون خودشون رو فوراً به محل رسوندند و در یک عملیات محیرالعقول تعدادی ریحون رو از باغچه کندند و در داخل گلدانهای ما قرار دادند. و دستور عکس برداری دادند. به همین راحتی. کاری که میتونست نتایج خوبی به دنبال داشته باشه، تبدیل شد به یه آبنمای 700 هزار تومنی که دو تا دانشجو اومدند تو چند روز اون رو درست کردند و رفتند. همین.
الان که این تجربه رو به دست آوردیم، شاید دیگه تمایل نداشته باشیم هیچ وقت با یه سیستم اداری، چه دولتی چه غیر دولتی، کار کنیم. وقتی همچین مهندس(؟)هایی که حتی برای هزینه ای که کردهاند و وقتی که از ما گرفتهاند هیچ احترامی قائل نیستند و حتی حاضر نیستند چند هفته صبر کنند تا نشا بکاریم و عمل بیاد، در همچین ردههایی حضور دارند و حتی به احتمال در تمامی ردهها به تعداد فراوان یافت میشوند، هر کاری بی ارزشه.
به هرحال تجربهی حضور در یک محیط غیر دانشگاهی و گفتوگو با افراد برای من و همگروهیام نکات جالبی رو در بر داشت که مقداری رو با شما در میون گذاشتم.
به امید آیندهای بهتر.
محمد مریخ نژاد/ داوود خرسند. تابستان 1398