"در انحطاط کنونی جامعه، هرکدام از ما سهم بهسزائی دارد." میشل دو مونتنی(فیلسوف)
اثر پروانه ای ادوارد لورنز :با شنیدن اثر پروانه ای، بسیاری از ما به یاد توضیح کلاسیکی میافتیم که از دوران کودکی شنیدهایم:بال زدن یک پروانه در نقطهای از جهان، میتواند طوفانی را در نقطهی دیگری بیافریند!
واقعیت این است که این مثال، از توضیح اولیهای که ادوارد لورنز مطرح کرده بود، چندان دور نیست.حالا این نظریه را می توان به مسائل کلان جامعه هم تسری داد که در جمله مونتنی هم مستتر هست.تک تک کنش ها و اقدامات ما می تواند کل جامعه را تحت تاثیر قراردهد.بدون شک، می توان در رفتار انسانی مشاهده کرد که چگونه تغییرات کوچک می توانند به طرز غیرمنتظره ای، عملکرد یک سیستم پیچیده دیگر را تحت تأثیر قرار دهند. کارها و تجربیات کوچکی که در ضمیر ناخودآگاه دخیره می شوند، می توانند به گونه ای باورنکردنی، بر رفتار یک فرد تأثیرگذار باشند.(ادامه روزنوشت)
ابتذال شر: نظریه ی ابتذال شر، ابداع خانم هانا آرنت است. ابتذال در اینجا به معنی پیش پا افتادگی است. او می گوید که در قدیم، شر به طور مشخص دارای نام بود. دروغ گفتن و دزدی و خیانت شر نامیده می شدند. هانا آرنت می گوید که امروزه، شر بدون نام شده است. انسان ها به دلیل زندگی های بسیار مرتبط با یکدیگر، در حال ایجاد شر هستند.هانا آرنت نشان میدهد که حتی آدمی در قد و قوارهی یک کارمند معمولی چطور میتواند عامل اجرای یک فاجعهی انسانی شود. آدمی که مرتکب جنایت میشود لازم نیست هیولایی خبیث یا شیطان صفت باشد. شر میتواند مبتذلتر و پیش پا افتادهتر از اینها باشد.روابط انسان ها، ظریف تر از آن است که خیلی ها تصور می کنند و اینکه دروغ نگوییم و دزدی نکنیم و ... برای شر نرساندن به دیگران کافی نیست.
زمانی بود که انسان ها می گفتند" چهار دیواری، اختیاری". صد سال پیش برتراند راسل، گفت که دوران "چهاردیواری، اختیاری" تمام شده است. امروزه شرایط خانه ها، به گونه ای شده است که دیگر نمی توان گفت که من در منزل خودم هر کاری را که بخواهم انجام می دهم، چرا که همسایگان، متاثر از بسیاری از رفتارهای ما در منزلمان هستند. هر چقدر که زندگی اجتماعی شبکه ای تر شود، این آسیب رساندن های نادانسته و ناخواسته، بیشتر می شوند.
فرض کنید که در جمعی نشسته اید و راجع به احتمال وقوع زلزله در شهر با دوستتان صحبت می کنید. شخصی دیگر نیز در جمع هست که ناراحتی قلبی دارد و با شنیدن این خبر سکته می کند. در این حالت شما علت سکته او شده اید، فقط این کار عامدانه نبوده است.(مطالعه بیشتر درباره سرشت شر)
*مقاله ای وزین درباره ابتذال(لینک)
ابتذال فقر-پیتر سینگر: از پیشگامان بحث فقر جهانی پیتر سینگر است. او در سال ۱۹۷۲ و پیش از انتشار کتاب معروف خود آزادی حیوانات مقالهای تحت عنوان قحطی، فراوانی و اخلاق نگاشت و نتیجه گرفت که مردمی که در کشورهای ثروتمند زندگی میکنند اخلاقاً موظفاند یک درصد درآمد ماهیانه خود را به فقراء اختصاص دهند.حدود یک میلیارد و چهارصد میلیون انسان در فقر شدید زندگی میکنند به این معنی که خطر مرگِ ناشی از کمبود غذا، آب، دارو و ... هر روز آنان را تهدید میکند. از سوی دیگر اما عدهای چنان ثروت هنگفتی را در اختیار دارند که به سختی میتوانند درکِ ناقصی از فقر و مشکلات ناشی از آن داشته باشند. در چنین دوگانهای پرسش مهمی خودنمایی میکند و آن اینکه آیا ثروتمندان در قبال فقراء از منظراخلاقی وظیفهای بر عهده دارند یا خیر؟
یک استدلال: سوزنبانان، کودکان را نکشید
تصور کنید قطاری در حال حرکت است و میتواند در دو مسیر حرکت کند. مسیر اول، به سوی تعدادی کودک میرود که روی ریل ایستادهاند و قطعاً برخورد قطار آنها را میکشد. مسیر دوم، به سمت اتومبیل لوکس شما میرود که روی ریل گیر کرده و نتوانستهاید آنرا حرکت دهید.
شما سوزنبان هستید و میتوانید مسیر قطار را به سمت یکی از این دو مسیر هدایت کنید. شما قطار را به کدام سمت هدایت خواهید کرد؟ کودکان یا اتومبیل لوکس خودتان؟
شما تا به پاسخ خودتان فکر کنید، داستان مختصر این آزمایش ذهنی را بگویم. این آزمایش ذهنی را پیتر سینگر فیلسوف اخلاق استرالیایی، نویسنده کتاب مشهور آزادی حیوانات، و صاحب ایدههایی درباره گیاهخواری، آزادی بیان، اخلاق زیستی و شاید از همه مهمتر برای بحث ما، صاحب ایده «دیگردوستی مؤثر» طراحی کرده است.
پاسختان به پرسش سینگر چیست؟ آیا شما قطار را به سمت خودرو لوکس خودتان هدایت میکنید و جلوی کشته شدن کودکان را میگیرید؟ اکثریت آدمها احتمالاً همین کار را میکنند. این پاسخ پیآمد مهمی دارد.
ایده پیتر سینگر این است که بسیاری از ما، آنها که توان خرید کالا و خدمات لوکس نظیر خرید ساعت گرانقیمت، خوردن شام در رستوران بسیار گران، زندگی در خانههای اشرافی، سوار شدن بر خودروهای لوکس، استفاده از عینک و لباس برند و ... داریم، در عمل و زندگی روزمره، قطار را به سمت کودکان هدایت میکنیم. سینگر حامی ایده استفاده از درآمد مازاد برای نجات کودکان است.
ما در حالی که میتوانیم هزینهای را که برای بسیاری از کارهای لوکس زندگیمان هزینه میکنیم، برای نجات کودکان در خطر جهان اختصاص دهیم، از خیر مصارف لوکس خودمان نمیگذریم. کودکانی هستند که با چند ده یا چند صد هزار تومان از ابتلای آنها به بیماریهایی که یک عمر آنها را میآزارد نجات مییابند.
این حکایت کموبیش در زندگی بسیاری از ما جاری است.
پیتر سینگر طرفدار استفاده از درآمد مازاد صاحبان این گونه درآمدها برای مقابله با مرگ و سایر خطراتی است که کودکان در خطر را تهدید میکند. جلوگیری نکردن از مرگ کودکان در خطر از نظر او با کشتار انسانها تفاوتی ندارد.
هر کدام از ما که درآمد مازاد داریم و از آن میتوانیم برای نجات کودکی استفاده کنیم، یادمان باشد که شاید سوزنبانی هستیم که قطار را به سمت کودکان هدایت میکنیم.
پی نوشت:
بخاطر میخی نعلی افتاد
بخاطر نعلی ، اسبی افتاد
بخاطر اسبی ، سواری افتاد
بخاطر سواری ، جنگی شکست خورد
بخاطر شکستی ، مملکتی نابود شد
و همه اینها بخاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود....(ضرب المثل چینی)