زبان به منزله تصویر واقعیت
اگر کانت در "نقد عقل محض" می گفت که انقلاب کوپرنیکی در عالم فلسفه رقم زده ، حدود و ثغور امور معرفت بخش را مشخص کرده و اهمیت و محوریت آنرا نشان داده است.کثیری از ویتگنشتاین پژوهان بر این باورند که ویتگنشتاین در رساله خویش انقلاب کوپرنیکی دومی به وجود آورده و از حدود و ثغور سخن گفتن معنادار پرده بر گرفته و اهمیت زبان به مثابه ابژه فلسفی را متذکر شده است.
این کتاب را بصورت خلاصه خواندم که به نوعی به زبان ریاضی و منطق هم نوشته شده است و درک آن نیاز به تامل بیشتری دارد این کتاب در هفت گزاره خلاصه می شود که برای صیقل دادن اندیشه و نحوه تفکر ما درباره مسائل فیزیکی و متافیزیکی مهم هست. برتراند راسل هم مقدمه خوبی برای آن نوشته هست و به نوعی این اثر را اثر سمبلیستی دانسته است که در اینجا به مختصری از برداشت های پراکنده اشاره می گردد.
P & Q
اگر بگوییم ویتگنشتاین از برجستهترین فیلسوفان قرن بیستم است، گزافه نگفتهایم. او یکی از بنیانگذاران فلسفهی زبان است .ویتگنشتاین تنها فیلسوفی است که تمامی آرا و آثار وی بر محور زبان استوار است. او معتقد است که تمام فلسفه نقادی زبان است. در هر دو دوره مقصد و غرض وی فهم ساختار و حدود زبان استوار است وی در دوره نخست معتقد است که ساختار واقعیت، ساختار زبان را تعیین میکند و زبان نمیتواند جهان و واقعیت را برتاباند. این نظریه آن چنان ژرف صورتبندی و معماری شده بود که برتراند راسل را نیز به وجد آورده بود. ویتگنشتاین در مرحله دوم تأمل فلسفی خود، از رهیافت نخست انتقاد و آن را طرد میکند و نظریه «زبان، بنیاد جهان» را طرح کرد و از زبان به مثابه دانش و ابزار فاهمه و نه صرف ابزار و میانجی سخن گفت.
مسألهی اساسی در فلسفه وضع تمایز میان آنچه دیدنی و گفتنی است با آنچه نادیدنی و ناگفتنی است این مسألهی اصلی فلسفهی خود ویتگنشتاین است.
فلسفهی ویتگنشتاین، فلسفهای است که به تفلسف و تفکر فلسفی خدمت فراوان کرده است و فایده فراوانی رسانده است. فلسفهی ویتگنشتاین یک نظریهی زبانی و زبانشناختی ارائه میکند از نوعی که ما در فلسفهی کانت میبینیم یعنی یک نظریهی انتقادی در باب زبان را تدارک میبیند. در نظریهای که ویتگنشتاین فراهم آورده است به پرسش در باب مرز و محدودهی زبان و قول معنیدار میپردازیم و متوجه اهمیت این مساله میشویم که باید اقوال معنیدار را از اقوال مهمل منفک کنیم. اگر این تفکیک را انجام دهیم ذهن خود را از موهومات و مهملات دور میکنیم و آنچه شایستهی صدق و کذب است میتوانیم در ذهن خودمان نگه داریم و در باب آنها پژوهش را ادامه دهیم. این بعد رهاییبخش فلسفهی ویتگنشتاین است که مقدم بر او کسی چنین سعی بلندی را انجام نداده بود و چنین تفطنی و توجهی را نسبت به ارائهی یک نظریهی نقدی در باب زبان به انجام نرسانده بود.
تاکید او در رسالهی منطقی فلسفی این است که در واقع میان منطق، متافیزیک، هنر، دین و اخلاق با علوم تجربی که از نظر او اقوال معنیدار هستند فاصله ایجاد کند و از برآمیختن این علوم جلوگیری کند و نشان دهد در کار گذشتگان وقتی منطق با علوم تجربی در یک مقوله قرار داده میشوند بحرانهایی به وجود میآیند نظیر شبههی دروغگو که در کار راسل مورد بحث قرار میگیرد.
ویتگنشتاین در واقع محدودهی علوم تجربی و آنچه به تصویر درمیآید و گفتنی است، مشخص میکند تا راه برای ضمیر مخاطب نسبت به آنچه رازآلود است و اخلاق است باز شود. البته فرقی اساسی بین سخن کانت و ویتگنشتاین وجود دارد. کانت وقتی معرفت را پس میزند تا راه برای ایمان و اخلاق باز شود نمیخواهد از حضور ایمان و اخلاق در آنچه واقعی و عینی در فنومن یا حتی در نومن برای ما سخن بگوید فقط میخواهد این معرفت پدیداری و تجربی را پس بزند و راه را برای معرفت دیگر باز کند. اما ویتگنشتاین از این تعیین محدوده و مرز هدفش این است که حضور نشاندادنی را در گفتنی به ما نشان دهد.
تنگنای زبانی بشر
به نظر ويتگنشتاين چيزهايي هستند که در قالب زبان نمي گنجند. اين امور ناگفتني، نشان دادني اند و به حوزه امور راز ورزانه تعلق دارند.وی با طرح گزاره های قابل بیان در شش گزاره اولی در گزاره هفتم می گوید:
هر آنچه درباره اش نتوان سخن گفت،باید درباره آن خاموش ماند.
فلوچارت هفت گزاره رساله ویتگنشتاین
لینک دانلود متن اصلی کتاب(انگلیسی)
پی نوشت:
استادی در کلاس "فنون مذاکره" می گفت ویتگنشتاین برعکس مولانا می گوید :" ما درون را ننگریم و حال را / ما برون را بنگریم و قال را " ؛ این بدین معنی است که زبان باید از عهده بیان مسائل و منویات درونی گوینده بربیاید تا مخاطب منظور دقیق گوینده را بفهمد و گرنه شنونده مقصر نیست اگر پیام و منظور سخنگو خوب منتقل نشده باشد.