Mostafa Nikzad
Mostafa Nikzad
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

" ارتباط دیدار با یک مسئول جوان و احکام غسل!" ... یا "وقتی همه، همه چیز رو می دونن! "


... امروز با دوستی مواجه شدم که دفعه ی پیش اینطوری ازش جدا شده بودم:

  • ببین رییس! تو الان من رو صدا کردی که طرح کوچیک قبلی ت که تا چند تا کوچه اونورتر هم بردیش رو با هم برای مقیاس کشور، بزرگترش کنیم؟
  • یا اینکه طرح قبلی ت به اندازه ی کافی بزرگ بوده، فقط الان که مقیاس کارت از چند تا کوچه شده کل کشور، میخوای اندازه ی اقدامت رو بزرگ کنی؟

و با انتخاب، جواب دوم از طرفِ اون طرف، منم دم مبارک رو روی کول گذاشته و بعد از کمی خیره شدن به دوربین، صحنه رو ترک کرده بودم!

خلاصه اینکه ایندفعه -بعد چندماه- دوباره خوردیم به پست هم،

من (که کلا به قول جواد آقای خیابانی: از خودم راضی ام ولی از خودراضی نیستم!!!) واقعا از این حرف هایی که بهش زدم، راضی بودم:

ببین ، مگه مسئله ت تکون دادن جامعه با نیروی تازه نفس نیست؟ دنبال آدم جدیدا مگه نیستی؟ راهش از توجه به خلاقیت می گذره!

کافیه تصور کنی که این ترکیب (آدم جدید + بدردبخوری) گمشده ی توئه! معنی ش میشه اینکه آدم های موجود (که کار و باری هم بعهده دارن) کارت رو راه نمیندازن. معنی دیگه ش هم اینه که آدم جدیدای بی مصرف هم به کارت نمیان. پس تو برای اینکه آدم های جدید بدردبخورت رو پیدا کنی، بچسب به اینکه بدمی در کوره ی "ساختن جامعه خلاق"!


و بعد، از شرایط فیزیکی م (مشخصا چاقی) استفاده کردم و بادی به غبغب انداختم و ادامه دادم:

البته میدون دادن به خلاقیت، سخته!

به اندازه ای که الان تو دنیا، قواعد و تعاریف بقیه ی چیزا رو هم تغییر داده! مثلا جوامع کارآفرینی خلاق، معانی جدیدی از سرمایه گذاری رو بوجود آوردن که تا چند سال قبل، یک فحش ناموسی در حوزه سرمایه محسوب میشده!

یا تعریف کار، یا چه میدونم مقیاس توسعه بازار رو (به فارسی سخت) جر داده!

اما جامعه سازی از اون سخت تره!

چون داری از چیزی حرف میزنی که متغیرهاش، یکی دوتا نیست! تازه شم، عناصر تشکیل دهنده ش (انسان ها) هم خودشون تک جزیی نیستن و واسه خودشون یه "سیستم" حساب می شن! علاوه بر اون، سیستم زنده ن! و از اون سخت تر اینکه سیستم بزرگتری هم که میسازن(جامعه) اونم زنده س؛ یعنی از کنار هم نشستن یا بچه محل بودنِ من و تو، یه واکنش اجتماعی در میاد، از کنار هم نشستن اکبر و اصغر، یه واکنش دیگه!


از خدا چه پنهون دیگه رضایت از خودم به مرز شیفتگی رسید وقتی اینا رو هم بهش گفتم:

اما من میگم یه کار سخت تر باس انجام داد، "جامعه ی خلاق سازی"!

اون هم با لحاظ بزرگترین مقیاس! دلیل در نظر گرفتن بزرگترین مقیاس هم اینه که، اصولا توفیق جامعه سازی به چندجانبه نگری و توجه به متغیرهای زیاد، وابسته ست و وقتی این متغیرها در شکل حداکثری لحاظ میشن، که مقیاس رو حداکثری ببینی!

اینجا، نقطه ی تقاطع "روش مواجهه سیستمی" در دانش مدیریت و مفهوم "زیست بوم" در دانش اجتماعی ه! نتیجه ی این تقاطع هم میشه : "نقش آفرینی اکوسیستمی"

بیا به "نقش آفرینی اکوسیستمی" فکر کن!

البته از همین الان بگم که "اکوسیستم رو نمیشه ساخت!... اکوسیستم ساخته میشه"

و برای نقش آفرینی در این مقیاس هم، من روشی دارم که اینه :......

بعد از شنیدن روش م (که من رو در خوش به حالی و شیفتگی از خودم، به مرز نیاز به غسل رسونده بود)، بازخورد رفیقم شد این:

اینا رو که خودمون هم می دونستیم و داریم همینجوری عمل می کنیم .... !


پ.ن 1: یکی از احکامی که خیلی دوسش دارم اینه که با چند تا نیت، میشه یه غسل انجام داد! و من بعد از بازخورد (که به غسل توبه احتیاج پیدا کردم) لازم نبود دوبار خیس بشم!

پ.ن 2: "... من روشی دارم که اینه: ...."، رو می نویسم اینجا. چه بسا!

پ.ن 3: جواد خان خیابانی رو با این جمله، کجای دلم بذارم: (من از خودم راضی ام ولی از خودراضی نیستم!)





اکوسیستمخلاقیت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید