داشتم بیرون رو نگاه میکردم خر مش ممد رو دیدم عر عر کنان از زیر پنجره با پالون پاره داشت رد میشد، منم شروع کردم عر عر کردم، خر ساکت شد!
گفتمش هی خره چرا عر عر سر دادی، نگاهی کرد و دُمی تکان داد.
فردای اونروز باز خر مش ممد رو دیدم عر عر کنان از زیر پنجره با پالون پاره داشت رد میشد، سنگ برداشتم سرش زدم، خر باز عر عر کرد.
گفتمش هی خره چرا عر عر سر دادی، باز نگاهی کرد و عر عر کرد یه دُمی هم تکان داد.
فردای اونروز باز خر مش ممد رو دیدم ساکت بود، عر عر دیگه نمیکرد، یه چوب برداشتم زدم سرش گفتم هی خره چرا عر عر نمیکنی؟ نگاه کردم دیدم دُم خر مشت ممد رو بریدن، دلم براش سوخت، کمی دورتر شروع کرد عر عر کردن.
داستان بعضی از مَردُم این دوره زمونه مثل خر مش ممده.