نگاهی به تئوری «راه بنداز و جا بنداز» در سهمیهبندی بنزین
مردمسالاری یا پدرسالاری؟
سید محمدرضا متقی
دانشجوی دکتری حقوق عمومی
خبر کوتاه بود، حتی قابل پیشبینی، «بنزین گران شد». اتفاقی که هر کس پس از شایعه سه ماه گذشته گرانیش، یا حتی پس از کاهش یک سومی ارزش پول کشور، آن را قابل تصور میدانست. فارغ از اینکه آیا این افزایش قیمت، در زمانی که نفت کشور به سختی قابل فروش است و مردم در سختترین فشارهای اقتصادی هستند، درست است یا خیر (که اظهارنظر در این خصوص نیازمند تحلیلهای اقتصادی، اجتماعی و... است)، یا اینکه اساساً «شورای عالی هماهنگی اقتصادی» (متشکل از سران سه قوه) اختیار صدور بخشنامهای در این حیطه را داراست یا نه (در صورتی که میدانیم رییس مجلس، جایگاهی بالاتر از سایر نمایندگان ندارد و نمیتواند رأساً جای آنها تصمیم بگیرد، رئیس قوه قضائیه هم حق ورود به امور اجرایی کشور را ندارد و حتی رئیس جمهور نیز بدون مصوبه هیأت دولت، از نظر عرفی نمیتواند تصمیمی بدین کلانی را اتخاذ کند) اما نکته قابل تأمل در این رویداد، نوع نگاه دولتمردان به مقوله «حاکمیت» است.
حاکمیت از آن کیست؟
اگر بخواهیم به سادهترین شکل ممکن حاکمیت را تعریف کنیم باید بگوییم این عبارت یعنی، «قوهای که مشروعیت اعمال قدرت انحصاری را داراست». به بیانی دیگر، حاکمیت نیرویی است که به قدرت و به تبع آن حکومتها مشروعیت میدهد. حال اگر حکومت پادشاهی باشد، حاکمیت خون و نسب خواهد بود، اگر آریستوکراسی و نخبهسالار، عضویت در آن ساختار برتریپندار، اگر دموکراتیک و مردمسالار، خواست عمومی مردم و...
قانون اساسی جمهوری اسلامی به صراحت در اصل 56 در این خصوص به تعیین و تکلیف امر میپردازد: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمیتواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد...»
نکته اساسی بحث در اینجا رخ مینماید؛ اینکه دستاندرکاران اداره کشور، قدرت خود را زاده چه حاکمیتی میدانند؟ اگر معتقد باشند خداوند این حاکمیت را، همانطور که قانون اساسی بیان کرده است در اختیار مردم گذاشته است، چگونه امکان دارد به واسطه مصلحتاندیشی، مردم، این نمایندگان خدا در امر حاکمیت را، از حق بنیادین دانستن تصمیمات کلان محروم سازند؟
به نظر میرسد هنوز مسئولین تراز اول کشور درک درستی نسبت به مقوله «حاکمیت ملی» ندارند و تصور میکنند زمانی که سخن از ساختار مردمسالار به میان میآید، منظور فقط تا پایان شمارش آراست و پس از انتخاب، الگوی «پدرسالارانه» را در دستور کار خود قرار میدهند؛ الگویی که بر اساس مصلحتی که میاندیشد جای مردم، خوب و بد را تشخیص میدهد، جای آنها تصمیم میگیرد و نهایتاً مردم را در عمل انجام شده قرار میدهد، تا مبادا کسی دست از پا خطا کند. این روند نتیجهای جز ایجاد تقابل میان مردم و حکومت ندارد و هر روز بر شکاف حاکمیت و حکومت میافزاید.