در خصوص هشتگ « #نه ـ میبخشم – نه – فراموش – میکنم»:
(منتشر شده در روزنامه سازندگی و اقتصاد نیوز)
در میانه رنجهای بیشماری که گویی با سرنوشت این روزهای مردمان سرزمینمان گره خورده است؛ با روزمرههای انسانهایی که هر روز از هر گوشه آفاق دردی جدید بر دردهایشان تلمبار میشود و یا ماهگرد و سالگرد اندوهی سترگ، یادآور حوادث اندوهبار پیشین شده و زخمی از گذشته را برایشان تداعی میکند، دور از ذهن نیست که تلمبار هر کدام از این دردها، تبدیل به خشمی فروخورده شود؛ خشمی که عنان منطق را از کف هر عقل سلیم برباید و حداقل در کلام، در این جغرافیای اکنون، تمنای خویشتنداری روی به ناکجا داشته باشد و حتی دور از انصاف بنماید و پاسخ به آن، کلام لسانالغیب، حافظ شیرازی شود که میفرماید: «برو از پیش من ای زاهد و افسانه مگوی/ من نه آنم که دگر گوش به افسانه دهم». اما در این جهان «پیر و بیبنیاد» که الزامی بر منصف بودن بر خویشتن نمییابد، لاجرم برای هر کس که دل در گرو این آب و خاک دارد، شاید آن سخن شیخ اجل، سعدی شیرازی راهگشاتر باشد، زمانی که تحریر میکند: «چو کاری بیفضول من بر آید/ مرا در وی سخن گفتن نشاید- و گر بینم که نابینا و چاه است/ اگر خاموش بنشینم گناه است».
پس با تأسی از این فرمایش سعدی، سخنی رعبانگیز که این روزها در فضای مجازی به وفور از انسانهایی که بسیاریشان نماد فرهیختگی و آگاهی بوده و هستند میشنوم را برای شما بازگو میکنم تا شاید با دقت به زوایای مخاطرهآمیز آن، پیش از فاجعهآفرینی، نسبت به آن راهکاری بیابیم. این عبارت تلخ، هشتگی است که هر روز بیشتر از قبل بر تارک متنهای منتشره در فضای مجازی شاهد آن هستیم؛ هشتگ «#نه ـ میبخشم – نه – فراموش – میکنم»
چنین گفت ماندلا...
در کاخ باکینگهام بریتانیا، در میان سران بزرگترین حامیان آپارتاید، بعد از پایان سالیان سال حبس و رنج و تبعیض، وقتی که انقلاب مردم افریقای جنوبی به پیروزی رسید؛ رهبر آزادی بخش این انقلاب به عنوان ريیس جمهور آماده سخنرانی میشود. همه حضار در دل هراس دارند که این سخنان سرنوشت این دو سرزمین را چگونه رقم خواهد زد؛ دو کشوری که بیشترین سرانه تجاری را با یک دیگر داشته و جمعیت بسیاری از مردم بریتانیا هنوز ساکن در آفریقای جنوبی هستند. ماندلا میایستد، مصمم و قوی مثل همیشه. سالن در سکوت فرو میرود و او شروع به سخنرانی میکند. از مصائبی که بر سر مردمش آمده میگوید، از رنجهای بیشمار؛ میگوید و میگوید تا عاقبت به جمله کلیدیش میرسد، جملهای که در قرنی که بسیاری از انقلابهای بزرگ، با محوریت اندیشههای مارکسیستیی تحقق یافته بود که خشونت جزء لاینفک آنها به شمار میرفت، ادبیات جدیدی را به نمایش گذاشت. ماندلا در انتهای سخنرانیش با آرامشی که از اعتماد بهنفسش سرچشمه میگرفت میگوید: «ما شما را به خاطر آنچه به سرمان آوردید، میبخشیم اما فراموش نمیکنیم. میبخشیم چون نمیخواهیم ظلم تکرار شود و فراموش نمیکنیم چون نمیگذاریم این ظلم دوباره تکرار شود.» سخنی بزرگ با معنایی بزرگتر که سوت پایانی بر چرخه خشونتهایی شد که تا آن روز گویی سرنوشت محتوم افریقای جنوبی بود؛ سرنوشتی که اساسش لرزه انداختن بر هر روز و هر فردای این سرزمین بود.
ما و جامعه دست به دامان نفرین
باز به امروز خودمان برگردیم؛ امروزی که شرح آن در ابتدای مطلب به اختصار رفت. در این حال، سخن از «نه میبخشیم و نه فراموش میکنم»، چه زمانی که در قبال کشورهای خارجی بیان میشود و به واسطه ظلمهایی که بر ما راندهاند مورد اشاره و چه زمانی که در برابر رنجهای روزمرهمان در خطاب قرار میگیرد، میتواند دو جایگاه داشته باشد؛ یک جایگاه که به نظر میرسد جایگاه اصلی آن نیز هست، از منظر نفرین و جایگاه دیگر از منظر رویکردی که در آینده پیش خواهد رفت. اگر این عبارت صرفاْ نفرینی باشد، نشانی از استیصالیست بزرگ که گریبانگیر جامعه شده و هشدار دهنده دردهای نهان و آشکاریست که در آن غوطهور است و اگر راهی برای آن یافت نشود هر روز بزرگتر و بزرگتر خواهد شد؛ اما اگر به منزله رویکرد باشد و یا به قول حافظ «یکی (تیر دعا) کارگر شود» آنگاه عمق فاجعه بیشتر از چیزی خواهد بود که حتی در مخیال هر کدام از ما میگنجد و طبیعیسازی آن از جانب هر کدام از ما شراکت در آن است؛ شراکت در فاجعهای که ارمغانی جز تداوم چرخه رنج را برای مردمان سرزمینمان به ارمغان نخواهد آورد.