دولتی رو فرض کنید که تصمیم میگیره تا دست کنه در جیب شهروندانش. میشه حدس زد که چند روز بعد چه اتفاقی میافته: مردم دست میکنن در جیب یکدیگر. دلیلش اینه که این حرکت از طرف دولت به ارزش تبدیل شده یا قبحش ریخته شده. فردا آیا دولت باید چنگ به صورت بکشه که «ای بابا چه شد که اینطوری شد» یا «تقصیر کی بود»؟ نه؛ مسئولیت متوجه همان سَمتی است که رفتار اولیه از آنجا سر زده.
بیایید مثالی بزنیم در مورد یک سازمان. پشت سر کسی پیش مدیران حرف میزنند (همون اصطلاح «زیرآبزنی») و مدیر از این رفتار تقدیر میکند. خود به خود زیرآبزنی به یک ارزش تبدیل میشود. کوتاهزمانی بعد، همه زیرآبِ یکدیگر را به طرز فجیعی زدهاند. آقای مدیر! اینطور میخواستی؟ بله، هدف شما همین بود. یک کار ناشایست را در سازمان خود به ارزش تبدیل کردید و همهٔ افراد حاضر در سازمان از این ارزش پیروی کردند.
از طرف دیگر، فرض کنید کارمندی هست که ۲ روز پروژهها را دیرتر تحویل میدهد اما تمیزتر و حرفهایتر (وارد بحث زمانبندی اشتباه نمیشویم) و مدیر در قبال کارمندِ کمالگرا رفتار بدی دارد. از فردا تمام کارمندان کارهای ناقص و بیکیفیتی تحویل میدهند تا سرزنش نشوند. در نتیجه، کار تمیز و حرفهای از ارزش خواهد افتاد.
با ادامهٔ این ارزشگذاریها و از ارزش انداختنها، کارمندان شایسته (که نمیخواهند درگیر این موضوع شوند) از سازمان کنارهگیری خواهند کرد. خیلی از مدیران گمان میکنند که این اتفاق فقط به ضرر همان کارمندان است، اما طبیعتا از دست دادن افراد قابل و مرغوب سازمان شما را از کیفیت خواهد انداخت و به نابودی خواهید رفت. مگر اینکه با این شرایط هم خوش وخرم باشید.
چطور از این رفتار جلوگیری کنیم: رفتاری که از افراد رده بالا سرمیزند میتواند ارزشگذرای را تعیین کند. پس با واکنش مناسب به رفتار کارمندان میتواند به ارزشگذاریها مسیر درستی داد.