ویرگول
ورودثبت نام
مصطفی رستگار
مصطفی رستگاربرنامه نویس کامپیوتر و ازین جور مسخره بازی ها!
مصطفی رستگار
مصطفی رستگار
خواندن ۹ دقیقه·۹ ماه پیش

تله هوش: چرا افراد باهوش اغلب احساس تنهایی و گیر افتادن می‌کنند؟ و راهکار چیست؟

پیش گفتار: همیشه در این اندیشه ام که آیا من دیوانه ام یا دیگران، هیچ حد وسطی وجود ندارد.
با این پس زمینه ذهنی متن زیر را بخوانید!
و حالا اصل داستان چیست؟ (البته شاید):
تصور کنید در دنیایی زندگی می‌کنید که سرعت اتفاقات، سطح گفتگوها و حتی طراحی ابزارهای روزمره، همگی برای ذهنی با سرعت و قدرت پردازش خاصی تنظیم شده‌اند. حال اگر ذهن شما به طور قابل توجهی از این میانگین فراتر باشد، چه تجربه‌ای خواهید داشت؟ آیا احساس هماهنگی و درک شدن می‌کنید، یا برعکس، حس می‌کنید در میان جمعیتی گرفتار شده‌اید که با زبان و سرعت ذهنی شما بیگانه است؟ ویدئوی منتشر شده در کانال یوتیوب "توهم آگاهی" به این سوالات مهم می‌پردازد و با استناد به کتابی به نام "نفرین ضریب هوشی بالا" نوشته آرون کلاری، زوایای پنهان این تجربه را روشن می‌کند.

یکی از نکات کلیدی که در این ویدئو به آن اشاره می‌شود، این است که افرادی با ضریب هوشی حدود ۱۳۰ یا بیشتر، در حالی که میانگین ضریب هوشی جامعه حدود ۱۰۰ است، اغلب احساس می‌کنند در یک دنیای "کُند" گرفتار شده‌اند. مهم‌تر از آن، ساختار جامعه، سیستم آموزشی، محیط کار و حتی تفریحات رایج، همگی برای افراد با هوش متوسط طراحی شده‌اند. بنابراین، فردی با هوش بالاتر به طور ناخواسته در سیستمی قرار می‌گیرد که برای او مناسب نیست و این می‌تواند منجر به احساس درماندگی و تنهایی شود. کتاب "نفرین ضریب هوشی بالا" دقیقاً به همین موضوع می‌پردازد و فریاد می‌زند که اگر شما جزو این دسته از افراد با هوش بسیار بالا هستید، مشکلات روزمره‌تان یک پدیده جدی است.

چرا این افراد چنین حسی دارند؟ ویدئو توضیح می‌دهد که دنیا برای اکثریت طراحی شده است. برنامه‌های آموزشی، سرگرمی‌ها، خدمات روزمره – همه این‌ها برای یک ذهن با توانایی متوسط تنظیم شده‌اند. بنابراین، اگر احساس می‌کنید هیچ چیز به اندازه کافی برای شما جذاب و چالش‌برانگیز نیست، حق دارید. اما چالش بزرگ‌تر این است که اطرافیان شما اغلب نمی‌توانند مشکلات شما را به درستی تشخیص دهند. ممکن است به شما برچسب بی‌حوصلگی، عدم تمرکز یا افسردگی بزنند، در حالی که ریشه اصلی مشکل، ذهن پیشرفته شماست که از این دنیای به نظر آرام و یکنواخت کلافه شده است. آرون کلاری در کتاب خود به صراحت می‌گوید که شما یک آدم "عجیب و غریب" هستید، اما این تقصیر شما نیست، بلکه مشکل از سیستمی است که هیچ‌وقت برای افراد خاصی مثل شما طراحی نشده است. پذیرفتن این حقیقت، اولین گام برای رهایی از احساس گناه و تلاش بیهوده برای هماهنگ شدن با دیگران است.

یکی از ایده‌های جالب مطرح شده در این کتاب، مفهومی به نام "اثر دنیای خنگ‌ها" است. کلاری این مفهوم را اینگونه توضیح می‌دهد که فاصله ذهنی بین یک فرد با ضریب هوشی ۱۳۸ و یک انسان با ضریب هوشی متوسط ۹۵، مانند تعامل یک فرد معمولی با یک فرد دارای ناتوانی ذهنی شدید است. این تشبیه تکان‌دهنده به خوبی نشان می‌دهد که هنگام صحبت کردن با افراد با هوش متوسط، ممکن است احساس کنید در حال تعامل با کسی هستید که درک متفاوتی از مسائل دارد. این کتاب مانند یک دوست صادق، این واقعیت تلخ را با شما در میان می‌گذارد که اگر ذهن تند و تیزی دارید، این دنیا ممکن است با شما هماهنگ نباشد، اما در عین حال به شما کمک می‌کند تا با این موضوع کنار بیایید.

ویدئو همچنین به این نکته اشاره می‌کند که این حس کلافگی و رنج، تنها یک تجربه فردی نیست، بلکه یک پدیده اجتماعی نیز هست. گاهی اوقات، خود دموکراسی که می‌تواند تحت تاثیر حسادت قرار بگیرد، به طور ناخواسته موفقیت را مجازات می‌کند. قوانین، سیاست‌های اجتماعی و حتی توزیع منابع، اغلب به سمت اکثریت متمایل می‌شوند و این موضوع می‌تواند افراد باهوش و توانمند را محدود کند. این اتفاق یک مسئله شخصی نیست، بلکه نتیجه‌ی اعداد و ارقام است؛ اکثریت رای‌دهندگان به فکر راحتی خود هستند و همین اکثریت کسانی هستند که ذهن معمولی دارند. بنابراین، اگر مغز شما مانند یک ماشین پرقدرت کار می‌کند، ممکن است خود را در وضعیتی بیابید که تاوان اشتباهاتی را می‌دهید که اصلاً تقصیر شما نبوده است. کلاری معتقد است که این حسادت یک واکنش ابتدایی است و افرادی که کمتر دارند یا استعداد کمتری دارند، در سیستم‌هایی که رای‌گیری عمومی دارند، جمع می‌شوند و جلوی پیشرفت افراد باهوش‌تر را می‌گیرند. او این را یک نتیجه طبیعی از جامعه‌ای می‌داند که وسواس عادلانه کردن شرایط را دارد. راه حل پیشنهادی این است که این خشم طبیعی را بپذیرید و احتمال وقوع آن را پیش‌بینی کنید تا هنگام نادیده گرفته شدن ایده‌های درخشانتان غافلگیر نشوید.

علاوه بر مسائل اجتماعی، سیستم آموزشی نیز از دیدگاه کلاری مورد انتقاد قرار می‌گیرد. او معتقد است که سیستم آموزشی به نفع اکثریت طراحی شده و بیشتر به دنبال تولید افراد مطیع است تا متفکران انتقادی. از نظر او، بسیاری از معلمان و مدیران ترجیح می‌دهند در جایگاه امن خود باقی بمانند تا اینکه به دانش‌آموزان واقعاً علم و دانش منتقل کنند. برای بچه‌های باهوش‌تر، تجربه مدرسه می‌تواند واقعاً یک "شکنجه ذهنی" باشد؛ قرار گرفتن در کلاس‌هایی که هیچ چالشی برای آن‌ها ندارند یا معلمانی که از درخشش آن‌ها ناراحت می‌شوند. سیاست‌های کارکنان و اجتناب از استانداردهای سخت‌گیرانه، اغلب بر رشد واقعی دانش‌آموزان اولویت دارند. برای افرادی که از برنامه‌های درسی استاندارد جلوتر هستند، این سیستم هیچ‌گاه متحد نبوده است. پذیرفتن این حقیقت می‌تواند به شما کمک کند تا راه خود را در بیرون از این "زندان کلاسیک" پیدا کنید.

در مورد شغل و زندگی حرفه‌ای نیز، ویدئو با استناد به کتاب اشاره می‌کند که کارفرمایان امروزی به خوبی می‌دانند چگونه از نیروی کار خود بیشترین بهره‌کشی را کنند. از دستمزد پایین برای تازه کارها گرفته تا درخواست ساعت کاری رایگان، این سیستم از عرضه زیاد فارغ‌التحصیلان با مدارک بالا سوءاستفاده می‌کند. برخی از رؤسا نیز از درخشش زیردستان خود احساس خطر می‌کنند و ممکن است هر تلاشی برای خراب کردن پیشرفت آن‌ها انجام دهند. کلاری این افراد را "رؤسای سادیستی" می‌نامد که از قدرت خود لذت می‌برند و از آزار دادن کسانی که از آن‌ها بهترند کیف می‌کنند. راه حل پیشنهادی در چنین سیستمی برای افراد باهوش، خوداشتغالی یا پیدا کردن شغلی است که هوش و توانایی‌های واقعی آن‌ها را تشویق کند. به دست آوردن استقلال به عنوان پیمانکار، فریلنسر یا کارآفرین می‌تواند به شما کمک کند تا جایگاه خود را بسازید. با این حال، اگر زیر نظر مدیران بی‌کفایت هستید، باید بپذیرید که هوش و توانایی‌های شما ممکن است افراد را بترساند و برای ماندن در چنین سیستمی، باید با این واقعیت تلخ کنار بیایید.

یکی دیگر از جنبه‌های مهمی که در ویدئو مطرح می‌شود، تنهایی به عنوان یک اثر جانبی تقریباً اجتناب‌ناپذیر برای افرادی است که در لبه‌های نمودار هوش زندگی می‌کنند. محیط مدرسه با تمام نقص‌هایش، یک محیط اجتماعی مصنوعی فراهم می‌کرد، اما با از بین رفتن آن، بسیاری از دوستان به مرور ناپدید می‌شوند. پیدا کردن همراهانی که بتوانند همپای ذهن شما باشند، مانند گشتن دنبال الماس در یک بیابان است. هر چقدر سن بالاتر می‌رود، انرژی کمتری برای یافتن این روابط خاص باقی می‌ماند و پیدا کردن افراد همفکر تقریباً غیرممکن می‌شود، مگر اینکه به دنیای آنلاین پناه ببرید، جایی که این افراد نادر ممکن است در انجمن‌ها و بخش‌های نظرات دور هم جمع شوند. کلاری پیشنهاد می‌کند که این کاهش روابط اجتماعی را بپذیرید تا خود یا "عجیب بودن" خود را سرزنش نکنید.

در مورد روابط عاطفی نیز، افراد باهوش با چالش‌های خاصی روبرو هستند. مردان با هوش بالا ممکن است جذب زنانی شوند که از نظر عاطفی بی‌ثبات هستند، در حالی که زنان باهوش اغلب به دنبال مردانی می‌گردند که از نظر فکری آن‌ها را به چالش بکشند و در عین حال حس امنیت به آن‌ها بدهند، که یافتن چنین فردی می‌تواند دشوار باشد. کلاری توصیه می‌کند که شاید مجبور شوید در یک "استخر کوچک‌تر" به دنبال شریک بگردید یا بپذیرید که نیمه گمشده شما ممکن است کسی باشد که هوش شما را تحسین کند، حتی اگر آن فرد جذاب و کاریزماتیک ایده‌آل نباشد.

کسالت ناشی از زندگی روزمره برای افراد باهوش‌تر می‌تواند بسیار طاقت‌فرسا باشد و آن‌ها را به سمت رفتارهای خودتخریبگر مانند مصرف الکل یا مواد مخدر سوق دهد. تحقیقات نشان داده‌اند که هرچه هوش بالاتر باشد، احتمال تجربه کردن فرار شیمیایی بیشتر است، زیرا واقعیت روزمره برای ذهن‌های تیز مانند یک نسخه ضعیف و خسته‌کننده از زندگی است. برای مقابله با این چالش، باید این تشنگی برای پیچیدگی را بشناسید و آن را به سمت حل مسائل پیچیده، کارهای خلاقانه یا اهداف بزرگ هدایت کنید.

در نهایت، ویدئو به این موضوع می‌پردازد که احساس مداوم درک نشدن و مواجهه با کندی و بروکراسی می‌تواند منجر به یک "خشم خاموش و همه‌گیر" و حتی تنفر از کل بشر شود، اصطلاحی که کلاری آن را "میزان‌گرایی" می‌نامد. علاوه بر این، آگاهی از پایان‌پذیر بودن زندگی می‌تواند نگاه افراد باهوش را به سمت پوچ‌گرایی ببرد.
کتاب هشدار می‌دهد که اگر اجازه دهید این سرگردانی ذهنی ادامه یابد، می‌تواند به سقوط آزاد تبدیل شود و تنها دفاع واقعی شما، آگاهی از این است که چقدر راحت ممکن است در این حالت گرفتار شوید.

راه حل پیشنهادی کلاری، انتخاب یک مسیر جسورانه برای یک میراث ماندگار است. به جای فرو رفتن در تلخی و ناکامی، می‌توانید چیزی خلق کنید که از خودتان بیشتر دوام بیاورد. او تاکید می‌کند که افراد باهوش به دنبال گذاشتن یک اثر در تاریخ هستند و اگر بقیه جامعه از شما انتقاد کنند یا نقشه بزرگ شما را جدی نگیرند، این باید دلیلی برای تلاش بیشتر باشد. ممکن است در این مسیر شکست بخورید یا مورد تمسخر قرار بگیرید، اما جایگزین آن، یک زندگی سرگردان و امن است که هرگز شما را به چالش نمی‌کشد.

در این مسیر پر فراز و نشیب، موانع زیادی وجود خواهند داشت، از جمله خانواده‌ای که شما را به "واقع‌بین بودن" تشویق می‌کنند، مدیران بی‌کفایتی که ایده‌های شما را نادیده می‌گیرند و دوستان حسودی که آرام‌آرام شما را تضعیف می‌کنند. زیرساخت اصلی دنیا برای سرعت ذهن شما طراحی نشده و یک "اینرسی ذاتی" دارد که نوآوری را کند می‌کند. مردم از تغییر می‌ترسند و ترجیح می‌دهند وضعیت موجود حفظ شود. سوال اصلی این است که آیا همچنان رو به جلو می‌روید یا سازگار می‌شوید و یک راه میانی پیدا می‌کنید؟ این مسیر هیچ‌وقت راحت نیست، اما اگر بدانید چه مسیری است، می‌توانید راه آن را پیدا کنید. کلاری هشدار می‌دهد که بهتر بودن به معنای هموار بودن راه نیست و در نهایت به یک دوراهی می‌رسید: یک مسیر به سمت هدف و معنا، و مسیر دیگر، لذت‌گرایی بی‌شرمانه. انتخاب با شماست و به این بستگی دارد که به زندگی بعد از مرگ یا یک دفتر حساب اخلاقی باور دارید یا نه.

پیام اصلی کتاب و ویدئو این است که شما خراب و معیوب نیستید، بلکه این سیستمی است که برای شما طراحی نشده است. این تغییر دیدگاه می‌تواند زندگی شما را متحول کند اگر به آن اجازه دهید. حال شما چه تصمیمی می‌گیرید؟ چگونه می‌خواهید در این دنیای میانگین‌پسند راه خود را ادامه دهید؟ این تصمیمی است که با شماست.

ضریب هوشیافراد باهوشبرنامه نویسیافسردگیحس تنهایی
۱
۰
مصطفی رستگار
مصطفی رستگار
برنامه نویس کامپیوتر و ازین جور مسخره بازی ها!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید