ارسال مطلب قبلی به برخی اساتید، نقدهایی را به همراه داشت منجمله اینکه احتمال اینکه چین، روسیه و کشورهای عربی در زمین غرب بازی کنند و ایران وجه المصالحه ی معامله ی آنها با غرب شود. بر همین اساس نکات زیر به متن قبلی اضافه میشود.
در پیامهای برخی عزیزان به نکات درستی اشاره شد، نقش روسیه و چین و کشورهای عربی در افقهای پیش رو در پرونده ی هسته ای ایران بسیار مهم است و آنها بر اساس منافع خود تصمیم میگیرند و ممکن است این منافع در تعارض با منافع ما قرار بگیرد و در یک معامله ی بزرگ با جبهه ی غرب به اصطلاح «ما را بفروشند.» این مساله محتمل است، اما به نظر اینجانب احتمال این رویکرد لاقل برای چین و کشورهای عربی بالا نیست. (برای روسیه احتمال بالاتری برای همسویی با آمریکا خصوصا پس از پایان جنگ اوکراین وجود دارد.)
اول اینکه چین و کشورهای عربی هردو در امنیت مسیر عبور نفت حساس هستند، هر رخدادی که به منجر به هسته ای شدن ایران شود مغایر با سیاستهای راهبردی آنها است. رفتار آنها در عدم همسویی با غرب و آمریکا در پروژه ی انزوای ایران (و پیشگیری از کاهش فروش نفت) چه در دوره ی ترامپ و چه در سالهای اخیر نیز دلیلی بر همین مساله است. مخالفتهای عملی و عینی و سیاسی که چینی ها در رعایت محرمانگی شرکتهای خریدار نفت ایران دارند به شکل خاص به دلیل همین منافع آنها است. کشورهای عربی نیز تجربه ی عینی دو روی سکه ی ایران را دیده اند. ایرانی که تحت فشار و محدودیت قرار بگیرد قدرت کافی برای کاهش امنیت فرودگاه ها و پالایشگاه های آنها را دارد، در مقابل ایران مقتدر و امن میتواند امنیت آنها را بیشتر از آمریکا تامین کند. نزدیکی کشورهای عربی و مشخصا عربستان با ایران در سالهای اخیر ناشی رخدادهایی است که کشورهای عربی در تعامل با ایران در سالهای اخیر داشته اند. (ضمن اینکه هسته ای شدن ایران برای اروپا که بخش خوبی از نفت را از کشور های عربی میخرند هم سناریوی جذابی نیست.)
دوم اینکه به دلایل درستی که فرمودید پیش از اینکه چین همراستا با سیاستهای امریکا در قبال ایران رفتار کند، انجام یک «معامله ی بزرگ» میان چین و آمریکا ضروری است. معامله بر سر ایران (هرچند به ظاهر ارقام کوچک اما بزرگ بخاطر ریسک شریان نفتی و قیمت نفت برای چین دارد) نیازمند فضای اعتماد میان چین و آمریکا است. بن مایه ی معامله، اعتماد است. در دوره ی ترامپ چنین اعتمادی میان چین و آمریکا لاقل در کوتاه مدت وجود ندارد. در واقع، تصور نمیکنم حتی اگر بخواهد چنین معامله ی بزرگی میان دو قدرت جهانی انجام شود، بعید است این معامله قبل از مهلت مکانیزم ماشه رخ دهد. به طور کلی، بنظر میرسد در دوره ی ترامپ ایالات متحده به مراتب منزوی تر و قدرت آن چه در بخش اقتصادی و چه امنیتی و نظامی محدود تر میشود. (در این مورد که ترامپ دوره ی ریاست خود را به اتمام برساند نیز برای من ابهام جدی وجود دارد. والله اعلم.)
سوم اینکه هرچند در حال حاضر در کشور فشار اقتصادی سنگینی را تحمل میکنیم، در مورد پرونده ی هسته ی، گذشت زمان به دلایل مختلف به نفع ما است. از سویی مهلت زمانی برای اعمال مکانیزم ماشه به سرعت نزدیک میشود و از سوی دیگر شوکهای تصمیمات عجولانه ی ترامپ تمرکز ایالات متحده را به سمت چالشهای بزرگتر داخلی و خارجی سوق میدهد و انشالله پس از گذشت مهلت زمانی مکانیزم ماشه ما در جایگاه بهتری در مذاکره های احتمالی خواهیم بود. (البته این احتمال نیز وجود دارد که دولتهای اروپایی، خسته از سیاستهای یکجانبه گرایانه ی آمریکا و با نفوذ اسراییل مکانیزم ماشه را -بدون هماهنگی با آمریکا- فعال کنند. این مساله نیز باید در ارتباط گیری مستقیم با اروپایی ها مدیریت شود. هرچه باشد، تقریبا 100 میلیون بشکه نفت در روز از خلیج فارس به اروپا صادر میشود و بی ثباتی منطقه و ایران برای آنها آورده ی ملموسی -جز منافع اسراییل- ندارد.)
با وجود همه ی نکات فوق، (1) سیاستهای ما نباید متکی بر فرضیات فوق باشد، بلکه باید از هر فرصتی استفاده کرد و از کانالهای متفاوت سیگنالهای درست و دقیق ارسال و دریافت کرد. (2) بنظر میرسد باید با برقراری ارتباطات بیشتر با کشورهای چین و عربی (خصوصا عربستان) نسبت به نمایش (روایت ثبات بخشی) یک کشور منطقی، معقول، ثبات بخش، مقتدر و حافظ امنیت مسیر نفت «در صورت امکان فروش نفت ایران» تعامل مضاعف داشت. (3) در ماه های آتی باید آمادگی امنیتی و نظامی خود و ایجاد احساس بازدارندگی و مهابت خود در مقابل حملات احتمالی را بیش از پیش تقویت کنیم. (روایت اقتدار)
والله اعلم و هو علی ما یشاء قدیر.