ویرگول
ورودثبت نام
Mohammad Sharifkhani
Mohammad Sharifkhani
Mohammad Sharifkhani
Mohammad Sharifkhani
خواندن ۲۶ دقیقه·۳ ماه پیش

نبرد من 2: مسیر امید

بسم الله الرحمن الرحیم

رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِيٓ أَمۡرِنَا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ


چکیده:

حملات مسلحانه ی 12 روزه، دو آموخته ی مهم برای ایران (و جهان) داشت. (1) غرب نشان داد که صرف پایبندی به تعهدات بین المللی توسط سایر کشورها، نه لزوما منافع کشورها را تضمین نمیکند و نه امنیت را و برعکس شفافیت و ارایه ی اطلاعات و پذیرش محدودیتهای تسلیحاتی و هسته ای میتواند منجر به جنگ و حمله مسلحانه شود (تفاوت سرنوشت عراق، لیبی و ایران با کره ی شمالی نیز موید همین مساله هست). در واقع پیام غرب به دنیا واضح است، تنها تضمین واقعی امنیت و استقلال، توانمندی دفاعی برخواسته از پشتوانه ی مردمی است. (2) در قرن بیست و یکم، قواعد و نرم های بین المللی قابل اتکاء نیستند. حملات بی عقوبت رژیم اسراییل به سوریه، لبنان و قطر علاوه بر فجایع بی نظیری که در غزه و کرانه ی باختری رخ داد و حمایت بدون محدودیت آمریکا از اسراییل،  و عدم محکومیت حملات اسراییل به ایران توسط غرب، و حمایت غربی ها از اسراییل برای «اجرای کارهای کثیف»، بی شک افق تاریک استفاده از تسلیحات هسته ای توسط رژیم اسراییل را پررنگ تر از همیشه کرده است و پیشگیری از این تهدید جدی نیازمند تدبیر است.

این نوشته در چند قسمت بخش به تحلیل جنگ دوازده روزه و پیشنهاد تدابیر لازم از جمله بازنگری در دکترین هسته ای، ارتقاء نظام بازدارندگی دفاعی، مدیریت نظام تحریمها و همچنین مدیریت افکار عمومی و اعتماد اجتماعی میپردازد.

مقدمه:

در نوشته ی قبل، تاریخچه ی چند دهه «جنگ تحمیلی»آمریکا و رژیم اسراییل با ایران که منجر به ضعیف ترین قرارداد تاریخ معاصر ایران، یعنی برجام و پس از آن حمله ی مسلحانه به کشور شد، بررسی شد. همچنین گفته شد که مذاکراتی که منجر به برجام شد با چه رویکردی شکل گرفت و چه عبرتهایی باید از آن آموخت. مهم ترین درسی که در نوشته ی قبلی به آن اشاره شد در یک جمله این است: «محدود کردن تعارضات میان ایران و غرب به مساله ی هسته ای، بزرگترین اشتباه در تحلیل های سیاسی دو دهه ی اخیر است.» اصولا تعارض میان ایران و غرب ریشه در نفوذ عمیق رژیم اسراییل در لایه های سیاسی و رسانه ای و مالی غرب و با هدف تضعیف و تجزیه ی ایران (در مقابل رژیم اسراییل) در دراز مدت انجام میشود. بنابراین، سیاستهای بلند مدت ایران باید کلان نگر و ناظر بر این حقیقت باشد. نکته ی دیگر تحمیلی بودن این جنگ از سمت غربی ها است. «ایده های کوچه بازاری که تا کی میخواهیم با آمریکا و غرب بجنگیم» نشان از عدم شناخت جنگ تحمیلی است که غرب در نزدیک به یک قرن بر علیه ایران به راه انداخته و عدم توجه به رفتارهای جاه طلبانه و تمامیت خواهانه ی آن در سالهای اخیر دارد و همین تفکرات ساده لوحانه منجر به برجام و پس از آن حمله ی مسلحانه به ایران شد. 

در دوران معاصر، ایران شاهد جنگ تحمیلی دیگری با کشور عراق بود. در جنگ تحمیلی هشت ساله با عراق که تقریبا تمام دنیا از طرف مقابل حمایت میکرد، شرایط کشور با سختی هایی همراه بود ولی با اتحاد و همدلی مردم، کشور به شکل طبیعی اداره میشد و در میانه ی جنگ نیز پیروزی های متعددی داشتیم. مدارس و دانشگاه ها فعال بود. نکته ی دیگر اینکه باید توجه کنیم که این تصور که چون در یک جنگ تحمیلی به طولانی چند دهه هستیم پس «نمیتوانیم» مشکلات کشور از جمله ناترازی ها و تورم را حل کنیم تحلیل دقیقی نیست. توجه به این نکته نیز ضروری است که تفکراتی که بهبود شرایط اقتصادی را منوط به روشهای شکست خورده برای حل مساله ی تحریمها میکنند، نوآوری چندانی ندارند و اصولا راهکار اقتصادی برای شرایط جنگی و خاص کشور ارایه نمیکنند. در اواخر جنگ با عراق با مداخله ی آمریکا شرایط به گونه ای رقم خورد که نهایتا منجر به پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران شد اما در آن قطعنامه نیز موازنه ی قدرت به نفع ایران بود و منجر به صلح پایدار برای سالیانی بعد شد. برای دستیابی به صلح پایدار در جنگ تحمیلی آمریکا و رژیم اسراییل، این مسیری است که باید طی شود. یعنی در هر معاهده ای موازنه ی قدرت به نفع ایران باشد و نقض عهد توسط طرف مقابل به ضرر آن طرف و به نفع ایران باشد. 

آنچه در ادامه به آن پرداخته میشود، ابتدا آموخته هایی از جنگ 12 روزه است و سپس مبتنی بر این درس آموخته ها مبانی، مسیرها و گزینه های پیش روی کشور را بررسی میکند. مشخصا جنگ دوازده روزه نشان داد که دفاع از ایران در جنگ تحمیلی آمریکا و رژیم اسراییل، نیازمند بازنگری جدی در دکترین دفاعی و هسته ای کشور و موقعیت یابی جدید ایران در نظم جدید بین المللی است. همچنین گزینه هایی که با توجه به تاریخ چند دهه مذاکره با غرب، شرایط جهانی و توان داخلی به شکلی هوشمندانه باید انتخاب شود. 

تحلیلی بر جنگ مسلحانه

در هفته های اخیر نگرانیها از تشدید مجدد تنشهای و شروع حمله ی مسلحانه قابل توجه بود. اما به نظر میرسد که حملات فراگیر اسراییل بیشتر بر مبتنی بر چهار عنصر (1) اشراف اطلاعاتی، (2) غافلگیری، (3) توان دفاع از خود در برابر پاسخ طرف مقابل، و (4) امکان ایجاد ضربه ی نهایی برای فروپاشی است. در حال حاضر عمده ی این شرایط وجود ندارد. یعنی هم از اطلاعاتی که داشته در جنگ 12 روزه استفاده کرده و برای کسب اطلاعات جدید نیازمند زمان است، آمادگی و هشیاری نظامی ما بالاتر است و هم اینکه رژیم اسراییل میداند که توان دفاعی لازم در برابر حملات موشکی ما را ندارند و یا در مورد توان موشکی ما ابهاماتشان به حدی است که ریسک حملات به بخشهای غیرنظامی را انجام نمیدهند. و هم اینکه بخاطر اتحاد اجتماعی که در کشور به وجود آمد، امیدی به فروپاشی ندارند. 

البته ممکن است آنها به برخی بخشهای نظامی یا هسته ای یا برای ترور برخی افراد کلیدی عملیات تروریستی انجام دهند ولی ریسک یک حمله ی فراگیر با اهداف گسترده و با هدف فروپاشی درآینده ی نزدیک بسیار کم است. اما، اگر بازدارندگی کافی ایجاد نشود، بی شک دور بعدی حملات مسلحانه در آینده ی دورتر رخ خواهد داد و ما باید خود را برای مبارزه ای سخت آماده کنیم.

به لطف خدا، بی تردید، اسراییل به هدف اصلی خود که فروپاشی کشور بود نرسید و برنده ی این حملات ایران بود. هر چند، جبهه ی غرب توانست حداکثر تا دوسال برنامه ی هسته ای ما را عقب براند (که دستآوردی ناچیز است) و تعدادی از بزرگان ما را شهید کند (که البته خسارت سنگینی است)، اما هدف نهایی آنها که فروپاشی ملت ایران بود، شکست خورد. از سوی دیگر دستآوردهای ما در جنگ قابل ملاحظه بود. به یاری خداوند متعال، ما توانستیم دشمن را با «قاطعیت» و با «توان» داخلی و بدون کمک هیچ قدرت خارجی وادار به آتش بس کنیم. رژیم اسراییل حتی اگر ذره ای احتمال پیروزی میداد، بی شک به بارش آتش ادامه میداد. اما مشخصا ناتوان از پذیرش ضربات و خساراتی که ایران به او وارد کرد، درخواست آتش بس کرد و این روند میتوانست با تداوم جنگ ادامه پیدا کند. دیگر اینکه، چهره ی اسراییل به عنوان یک عنصر تروریست در داخل و خارج کشور بیش از پیش عیان شد که هزینه های سیاسی قابل ملاحظه ای برای او دارد. اسراییل هم اکنون یک موجود بر هم زننده ی ثبات منطقه ای، منحوس و منزوی (Pariah) در افکار عمومی دنیاست و بدون حمایت و فشارهای آمریکا در مجامع بین المللی جایگاهی ندارد. این دستآوردها را باید در تعاملات آتی با غرب نقد کنیم و از آنها امتیاز برنده ی جنگ بودن خود را بگیریم. جهان پس از جنگ دوازده روزه با تصویر متفاوتی از ایران مواجه است.

مساله ی بعدی توجه عمومی به بخش عملیات روانی و جنگ رسانه ای در این جنگ است. یکی از دستآوردهای حملات دوازده روزه شفاف شدن عملیات رسانه ای دشمن بود. مشخصا ایران اینترنشنال، بی بی سی و من و تو و همچنین اینستاگرام (با حذف پستهای ملی و پروموت کردن پستهای همسو با روایتهای رژیم اسراییل) و تعداد زیادی از کانالهای تلگرامی وابسته به رژیم اسراییل این جبهه رسانه ای را راهبری میکنند. جنگ رسانه ای رژیم اسراییل و آمریکا با ایران، مشابه با هیچ کشور دیگری نیست (بغیر از حملات رسانه ای در جنگ سرد خصوصا در آلمان شرقی قبل از فروپاشی دیوار برلین) و همین نشان از این دارد که مساله ی آنها با یکپارچگی ملت ایران است و تاییدی بر این که کاهش مساله به موضوع غنی سازی هسته ای تحلیلی ساده لوحانه است.

تجربیات دو دهه ی اخیر نشانگر این است که با شرایط کنونی دنیا، و فهم بهتری که از دشمنان ایران به وجود آمده، طی کردن مسیر به سمت پیروزی (امنیت پایدار، لغو همه ی تحریمها و دسترسی آسان تجارت بین المللی) آسانتر از گذشته است. برای رسیدن به این هدف، برداشتن چند گام ضروری است تا جبهه ی غرب منافع ناشی از لغو کامل تحریمها را به یک ایران هسته ای ترجیح دهد: 

(1) ارتقاء امنیت ملی در مقابل دشمن با بروز رسانی دکترین بازدارندگی دفاعی و هسته ای

(2) بروز رسانی مدل مناسبات در روابط خارجی با توجه به شرایط جدید در نظم بین الملل 

(3) تثبیت امنیت ملی از طریق حفظ اتحاد در کشور

ارتقاء امنیت ملی و بروز رسانی دکترین بازدارندگی دفاعی و هسته ای

فجایعی که در غزه در دو سال اخیر رخ داد و در حال رخ دادن است، در قرنهای اخیر بی نظیر و در تاریخ بشر کم نظیر است. حمایت جامعه ی غرب و آمریکا از رژیم اسراییل زنگ خطری برای همه ی کشورهای منطقه و دنیا است. افتخار آمریکا و حمایت اروپا از حملاتی که به ایران شد، وقایعی که در سوریه، لبنان و اخیرا در قطر رخ داد نیز نشان میدهد که رژیم اسراییل هیچ یک از نرمهای بین المللی را رعایت نخواهد کرد و به همین دلیل خطر استفاده از تسلیحات هسته ای از سوی این رژیم بر علیه ایران کاملا جدی است. خصوصا، حمایت بی حد و حصر ترامپ از بلندپروازی ها جاه طلبی های بی مرز نتانیاهو، هرچه بیشتر به پایان دولت ترامپ نزدیک میشویم، تهدید هسته ای رژیم اسرائیل را جدی تر میکند.

از سویی، هرچقدر هم مسایل امنیتی و محرمانگی را رعایت کنیم، بدست آوردن اطلاعات مکانها و افراد حساس کشور برای رژیم اسرائیل، کار سختی نیست. علاوه بر این، سلاح ها و امکانات تروریستی و غافلگیر کننده برای دشمن در دسترس است. بنابراین، تنها مانع از حمله ی مستقیم دشمن است، مکانیزمهای بازدارنده است. بنابراین ارتقا سطح بازدارندگی متکی بر داشته های درون زا برای حفظ امنیت کشور، بالاترین اهمیت را دارد. ایران باید تمامی ابزارهایی که میتواند با آنها دشمن را از حمله ی احتمالی باز دارد، در دکترین دفاعی خود در نظر بگیرد و به شکل راهبردی برای بهره برداری از این ابزارها در یک دهه ی آینده سرمایه گذاری کند.

ضلع  اول بازدارندگی، بازنگری در دکترین دفاعی هسته ای است. مشخصا تغییر دکترین هسته ای کشور و ارتقاء بازدارندگی به سطح بازدارندگی هسته ای اجتناب ناپذیر است. از ابتدای اختراع سلاح های هسته ای، موازنه ی هسته ای تنها مکانیزم بازدارنده از استفاده از این تسلیحات میان طرفهای متخاصم بوده است. بنابراین برخی صاحبنظران خارجی برای حفظ صلح و ثبات در منطقه پیشنهاد دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای را یک گزینه ی موثر میدانند. ایران یکی از ده کشوری است که فناوری غنی سازی را توسعه داده است ولی بنظر میرسد، حفظ این فناوری بدون مکانیزمهای بازدارنده ی متناسب، امکان پذیر نیست. 

از سویی، بنظر میرسد، تنها مکانیزم بازدارندگی هسته ای لزوما در اختیار داشتن تسلیحات هسته ای نیست. ایران میتواند ضمن عدم خروج از NPT، ابهام در غنی سازی هسته ای را به عنوان دکترین هسته ای خود انتخاب کند و بدون پرداخت هزینه های سیاسی و بین المللی خروج از NPT از بازدارندگی هسته ای ناشی از ابهام استفاده کند. شکی نیست که یکی از دلایلی که رژیم اسراییل به ایران حمله ی هسته ای نکرد، نگرانی و ابهام اسراییل از محل و سرنوشت اورانیومهای غنی شده 60 درصدی و پتانسیل دستیابی سریع و مخفیانه ی ایران به تسلیحات هسته ای است. دقیقا به همین دلیل هم، اولین شرط مذاکراتی اروپایی ها و آژانس برای تعویق انداختن مکانیزم ماشه اعلام محل این ذخایر بود. 

پس از فعال سازی مکانیزم ماشه، حتی اگر ایران از NPT خارج نشود، تعلیق تعهدات مربوط به افشای اطلاعات ذیل NPT (و پروتکل الحاقی) ضروری است. پس از آن، در صورتیکه ابزارهای دفاعی بازدارنده و کلاسیک و پدافندی به سطح قابل قبولی برسند، به صرفه ترین کار غنی سازی به شکل پراکنده و در ابعاد فیزیکی قابل اختفا و قابل چابجایی و یا تکنیکهای جدید مثل غنی سازی با کمک لیزر، با قابلیت های توسعه ی تسلیحات هسته ای است. اینکار منجر به فرسایشی شدن و مبارزه ای سخت و پر هزینه برای رژیم اسراییل خواهد بود و در دراز مدت آنها را متقاعد به پذیرش انتظارات ایران و رفع کامل تحریمها خواهد کرد. بقول سان تسو در کتاب هنر جنگ (The Art of War) «باید صبورانه خواب آرام را از دشمن گرفت تا توانش به مرور زمان تحلیل رود.» 

از بعد دیگر، راهبرد ابهام هسته ای تضاد کمتری با نظام منع اشاعه ی تسلیحات هسته ای دارد. روسها و چینی ها در گذشته با غنی سازی 60 درصدی ایران مشکلی نداشتند و پس از طرح مسایل مربوط به جنگ 12 روزه و مساله ی اسنپ بک، تا امروز با سیاستهای ایران همسو عمل کرده اند. بر همین اساس، اگر دیپلماسی قوی با این بلوک داشته باشیم بنظر نمیرسد که آنها از همراهی با ایران در پیاده سازی «سیاست ابهام» نیز خود داری کنند. ضمن اینکه هر دوی این کشورها علاقمند به حفظ نظام عدم اشاعه ی تسلیحات هسته ای در دنیا هستند و ملاحظات سیاسی کلان آنها را باید در حدقابل قبولی در پیاده سازی سیاست ابهام، تا زمان لغو کامل تحریمها لحاظ کرد. 

صد البته، سیاست ابهام هسته ای منجر به پر رنگ شدن فعالیتهای امنیتی رژیم اسراییل و اجرای حملات تروریستی، ایجاد شورشهای اجتماعی و حملات سایبری خواهد شد. در مورد اول و دوم در دهه ی شصت که مجاهدین خلق کشتارهای تروریستی متعددی را به شکل روزانه و هفتگی در سطح کشور انجام میدادند، با اتحاد و هم افزایی نیروهای مختلف مکانیزمهای امنیتی، امنیت کشور را به حالت طبیعی برگرداند. این الگوها میتواند برای آینده نیز در نظر قرار گیرد. در مورد سوم نیز، فعالیت رسانه ای در جهت اعتماد سازی عمومی باید در اولویت باشد.

ضلع دوم ارتقاء ابزارهای بازدارندگی، بازدارندگی دفاعی از طریق توسعه و تولید تسلیحاتی است که در داخل ساخته میشود یا با کمترین اتکاء به خارج از کشور قطعات آن وارد می شود. مثل موشکهای قوی تر و دقیق تر و رادار گریز تر و همچنین سیستمهای پدافند هوایی پیشرفته تر و مقاومتر در مقابل حملات دشمن. اگر ابزارهای پدافند هوایی ایران در جنگ اخیر کارآمد تر بود، بی شک خسارات کمتری به وجود می آمد. لازم است در بخش پدافند هوایی، سرمایه گذاری بیشتری انجام شود و بروز رسانی ها با جدیت بیشتری دنبال شود. بنظر میرسد ایران از لحاظ فناوری های دفاعی، دانش فنی قابل قبول و لازم را بدست آورده اما نیازمند توسعه ی بیشتر این توانمندی ها و تولید و عملیات در مقیاس کافی است. برای مثال تکمیل پوشش راداری چند لایه ضروری است. بدون این موارد، عملیاتی کردن برنامه ی «غنی سازی» پر ریسک خواهد بود.

ضلع سوم بازدارندگی از طریق تنوع بخشی به مکانیزمهای بازدارنده ی آفندی است. به نظر میرسد بازدارندگی با موشکهای بالستیک هرچند لازم ولی ناکافی است. تجربه نشان داده است که تقویت جبهه ی مقاومت در منطقه راه حلی موثرتر و از لحاظ تحمل خسارتها به صرفه تر است. بی شک اگر حزب الله مانند گذشته بود و ایران سوریه را در جبهه ی خود داشت، احتمال حمله به داخل مرزهای ایران به مراتب کمتر بود. هزینه ی ایجاد بازدارندگی در مجاورت مرزهای دشمن (و یا حتی در داخل مرزهای دشمن) به مراتب کمتر از هزینه ی جنگیدن با دشمن در درون مرزها است. مجموع شهدای ایران در سالهایی که در سوریه با اسراییل میجنگید در طول چند سال نزدیک به دوهزار نفر بود در حالیکه در دوازده روز جنگ مستقیم، ایران نزدیک به یک هزار شهید داد. بر همین اساس، هر اقدامی که تفکر جبهه ی مقاومت را در کشورهای منطقه توسعه دهد (از جامعه المصطفی گرفته تا تقویت سپاه قدس، حزب الله و نیروهای حشد الشعبی و ...) باید با جدیت و به شکلی هدفمند در دستور کار قرار بگیرد. این یک سرمایه گذاری بلند مدت است. همچنین جنگ از طریق نیروهای جبهه ی مقاومت باید به شکلی موثر به درون مرزهای رژیم اسراییل توسعه پیدا کند. بی شک ایران نمیتواند بازای ترور یک دانشمند، یک موشک بالستیک به دشمن بزند ولی اگر بتوانیم «ضربه ای مشابه» در هر کجای دنیا به دشمن بزنیم، برای دانشمندان خود مصونیت ایجاد خواهیم کرد. (اتفاقی که باید پس از ترور شهید فخری زاده پیگیری میشد.)

بهترین دفاع، حمله است و بنظر میرسد ایران باید به شکلی فعالانه در بخشهای اشراف اطلاعاتی و سایر امور مربوط به رژیم اسراییل برای حملات مقطعی، متناسب و متنوع (از حملات سایبری گرفته تا سایر حملات به اشخاص و مکانهای حساس در ابعاد خرد)، سرمایه گذاری بلند مدت و فعالانه داشته باشد.

بروز رسانی مدل مناسبات در روابط خارجی در نظم جدید بین الملل

مهمترین هدف در روابط خارجی کشور ها توسعه ی روابط تجاری بین المللی برای رشد اقتصادی است. طبیعی است که بزرگترین مانع برای رشد اقتصادی ایران وجود تحریمها است. در حال حاضر تحریمهای ثانویه ی آمریکا برقرار است و هزاران شخصیت حقوقی و حقیقی را هدف قرار داده. با این وجود، تحریمهای آمریکا اثربخشی روزهای اول خود را در دراز مدت از دست داده است. در دوره ی شهید ریسی فروش نفت ایران به بیشتر از ماکزیمم فروش در کل دوره ی پس از برجام رسید (حتی بیش از میزان فروش نفت، قبل از خروج آمریکا از برجام). در حال حاضر بیش از 13 درصد از واردات نفت چین، از ایران است و 60 درصد از انرژی دنیا از نفت و گاز تامین میشود. افزایش فروش نفت ایران برغم تحریمهای آمریکا و اروپا نشان از این دارد که اصولا در حال حاضر و در آینده ی قابل پیش بینی تحریمهای آمریکا و اروپا پارامتر تعیین کننده در اولویت نخست کشور، یعنی امنیت ملی، نیستند. بنابراین، در هر گونه مذاکره ای باید توجه داشت که عدم افشای اطلاعات اشخاص و مکانهای هسته ای، تقویت بنیه ی دفاعی به تسلیحات پیشرفته آفندی و پدافندی اثر بخش، اولویت به مراتب بیشتری نسبت به حل مساله ی تحریمهای فعلی آمریکا و اروپا (که امروزه حدود فقط نیمی از اقتصاد جهان را تشکیل میدهند) دارند. 

از سویی، مکانیزم ماشه که متاسفانه در برجام پیاده سازی شده، میتواند تحریمهای فصل هفت را برگرداند. ایران باید تمام تلاش خود را بکند که این تحریمها باز نگردد یا بی اثر شود و از تصویب قطعنامه های احتمالی بعدی پیشگیری کند، هرچند که به دلایل زیر تحریمهای شورای امنیت از تحریمهای فعلی آمریکا ضعیف ترند:

(a) تحریمهای آمریکا ثانویه هستند یعنی کل زنجیره ی فروش را در بر میگیرد ولی تحریمهای شورای امنیت چنین نیست. در نظام تحریمهای ثانویه ی آمریکا، اگر کسی در هر کشور خارجی ثالث با اشخاص تحریمی معامله کند نیز خود به لیست تحریمها اضافه میشود و توسط سیستم مالی آمریکا تحریم میشود. در حالیکه تحریمهای شورای امنیت چنین طبیعتی ندارند و اشخاص ثالث توسط کشورهای خود باید مجازات شوند.

(b) تشخیص مصداق تحریمهای آمریکا توسط وزارت خزانه داری آمریکا انجام میشود و شاکی و قاضی و جلاد یکی است. اما در تحریمهای شورای امنیت، تشخیص مصداق موارد تحریمی بر علیه اشخاص ایرانی که مظنون به همکاری در فعالیتهای هسته ای ایران هستند با یک کارگروه متشکل از چندین کشور است و نهایتا هم رعایت آن با سیستم قضایی کشورهایی است که احتمالا در تعاملات تجاری با ایران خود ذی نفع هستند.

(c) تحریمهای آمریکا ضمانت اجرایی دارد یعنی اگر کسی تحریمهای آمریکا را دور بزند خودش تنبیه میشود (و تحریم یا اموالش مصادره میشود یا به لیست تروریستی اضافه میشود یا …). تحریمهای سازمان ملل -که محدود به اقلام هسته ای و تراکنشهای بانکی مربوط به آنها است- ضمانت اجرایی ندارند و کشورها بر اساس تعهد خود به منشور سازمان ملل متحد به آن عمل میکنند. این یعنی اینکه نهایتا باید فشار سیاسی آمریکا به دولتها باشد تا آنها را مجاب به رعایت این تحریمها در عمل کنند. کاری که همین الان هم با فشار میکند و لذا در این بخش، عملا تغییری نخواهیم داشت.

(d) تحریمهای سازمان ملل محدود به تحریمهای هسته ای و تسلیحاتی است و تراکنشهای بانکی مرتبط به این موارد است و لیست اشخاص تحریم شده در ذیل تحریمهای سازمان ملل امروز کارایی لازم را ندارد و بروز رسانی آنها نیازمند سازوکارهای پیچیده ای در سازمان ملل است. اما لیست تحریمهای امریکا هر ماه با نظر دولت آمریکا بروز میشود.

بر همین اساس و همچنین بر این اساس که ما دست برتر در جنگ 12 روزه داشتیم، هرگونه مذاکره با غربی ها در خصوص تحریمهای سازمان ملل باید از موضع قدرت باشد (برخلاف مذاکرات منتهی به برجام که مبتنی بر ضعف و ترس از تحریمهای سازمان ملل شکل گرفت و نهایتا منجر به حملات مسلحانه به کشور شد.)

از سوی دیگر، ایران برای کاهش اثر تحریمها و تثبیت جایگاه خود برای چانه زنی های سیاسی باید گرایش به شرق را در اولویت قرار دهد. تعداد کشورهایی که از لحاظ حقوقی قایل به بازگشت تحریمها نیستند را به کلیه ی کشورهای عضو بریکس و پیمان شانگهای و آسیای میانه توسعه دهد و اصولا جبهه ای با دلایل حقوقی لازم را در مقابل تفسیر حقوقی غرب از مکانیزم ماشه تشکیل دهد. البته این کار سختی است ولی در یک دیپلماسی فعال در طول چند سال، شدنی است، چرا که محدودیتهای تحریمهای بین المللی محدود به حوزه ی هسته ای و بعضا دفاعی است. دولت شهید رییسی نشان داد که دیپلماسی فعال و محدود نشده به غرب، میتواند تحریمها را کم اثر کند. این در ادبیات معمار تحریمهای ایران ریچارد نفیو نیز به شکل سربسته اشاره شده.

در سیاست خارجی منطقه ای نیز ایران باید فرصت بدست آمده از شرایط در جنگ منطقه و غزه و تمامیت خواهی اسراییل را مغتنم شمارد و خود را تبدیل به نقطه ی امن کشورهای منطقه نماید. الان بهترین فرصت است که کشورهای عربی منطقه بدانند اگر روزی بخواهد جنگی میان اسراییل و هرکس دیگری در منطقه رخ دهد، آنها تنها خواهند بود و هزینه خواهند داد. ترس از اسراییل به عنوان یک عنصر منحوس (Pariah) باید در میان همه ی سران منطقه (بلکه دنیا) فراگیر شود و ایران نقطه ی اتکا و امنیت بخش برای کشورهای منطقه شود. برای همین مناسبات خود با ایران را بهبود ببخشند و طبیعتا در شکستن تحریمها همکاری های لازم با ایران را انجام دهند. (کاری که قبل از آخرین کودتا با اردوغان انجام شد و پس از آن درهای بانکهای ترکیه به روی ایران باز شد.)

در وهله ی بعد و مهمتر از همه، ایران باید روابط خود با چین و روسیه را تقویت کند. چین و روسیه و رقبای آمریکا میدانند که به سیاستهای آمریکا و ادعاهای آن نمیتوانند اعتماد کنند و برخلاف گذشته پایداری سیاسی در سیاستهای آمریکا وجود ندارد. بنابراین آنها هم تصمیمات راهبردی خود را مبتنی بر حضور کوتاه مدت ترامپ در کاخ سفید تنظیم نمیکنند. اینکه چرا باید به روابط با این دو کشور اهمیت ویژه داده شود دلیلی ساده دارد: هیچ کشوری تبدیل به یک قدرت هسته ای نشده است مگر در چتر حمایت یک قدرت هسته ای دیگر. از هند و پاکستان و کره شمالی گرفته تا خود اسراییل همگی از همین قاعده تبعیت کرده اند. بنابراین تقویت روابط با این دو قدرت ضروری است.

از سویی، برخلاف یک دهه پیش، در حال حاضر اقتصاد چین از اقتصاد اتحادیه ی اروپا بزرگتر است و سرعت رشد آن نیز بیشتر. یکی از مهمترین پارامترهای راهبردی برای چین در جهت تداوم رشد اقتصادی مساله ی دسترسی به منابع انرژی خاصه در حوزه ی خلیج فارس است. ثبات در این منطقه، و حفظ ایران با ثبات و یکپارچه (در مقابل سیاست تجزیه ی ایران به کشورهای خردی که در مشت آمریکا باشند) برای رشد اقتصادی چین یک ضرورت است و بعید است که چین اجازه دهد ایران از معادلات منطقه ای حذف شود و شرایط دسترسی به نفت منطقه دچار بی ثباتی شود. (الگویی که چین در مورد حفظ ثبات در شبه جزیره ی کره نیز پیش گرفته است.) توجه به این نکته نیز مهم است که صادرات و واردات چین به اسراییل برای چینی ها در هیچ یک از اقلام بزرگ، نه از لحاظ مبلغ و نه از لحاظ اهمیت، سطح اهمیت بالایی ندارد. صد البته این انتظار که سیاستهای چین به طور کلی معطوف به ایران باشد، انتظار درستی نیست. اما بسیار بعید است که چینی ها با فشار آمریکا دست از معامله با ایران بردارند. اگر میخواست این اتفاق بیافتد در این ده سال و با فشار آمریکایی ها در زمینه های گوناگون افتاده بود. 

روسیه نیز برغم اینکه در فروش نفت در بازارهای تحریمی به نوعی رقیب ایران است، در موازنه های بین المللی منافع مشترک متعددی با ایران دارد. مهمترین عنصر در تصمیمات روسیه در سالهای اخیر، تهدیدی است که از سمت ناتو و اروپا احساس میکند. روسیه به عنوان مهمترین قدرت هسته ای رقیب آمریکا به خوبی میداند که نمیتواند سیاستهای خود را بر اساس حضور چند ساله ی ترامپ تنظیم کند و دشمنانی که در اروپا دارد پایدار خواهند بود و تهدیدی که در نزدیکی مرزهای خود دارد تهدیدی بالقوه و جدی است. جنگ اوکراین، آغاز عصر نوینی در نظم اروپایی است و در این جبهه بندی ایران و روسیه به شکل طبیعی در یک جبهه قرار گرفته اند. روسیه برای این مساله و همچنین محدود کردن نفوذ آمریکا در منطقه ی خاورمیانه نیازمند شرکای متعدد و متکثر است و جنگ اوکراین نشان داد که بی شک ایران یکی از گزینه های جدی است هرچند که این شراکت به سطح شراکت راهبردی میان دوکشور منجر نشود. همچنین تحریم نفتی روسیه باعث توسعه ی بازار تجارت غیر دلاری نفت شده است. علاوه بر این، سابقه ی همکاری موفق میان دوکشور در سوریه برای محدود کردن نفوذ غرب موید همین مساله هست.

به طور کلی، امروزه برای دور زدن تحریمها ابزارهای متنوع تری نسبت به گذشته وجود دارد. روشهای پیاده سازی تراکنشهای بانکی روز به روز در حال متنوع تر شدن است. سهم دلار در تجارت بین المللی خصوصا در آسیا در حال کاهش و ذخایر دلاری بانک مرکزی کشورهای دنیا نیز در حال مهاجرت از دلار آمریکا هستند. آمارها نشان میدهد، سهم تجارت جهانی و تولید ناخالص ملی گروه هایی مانند بریکس که در تعارض با نظم غربی است رو به رشد است. رشد GDP در گروه بریکس که از G7 افزون شده، اهمیت ارتقاء روابط تجاری با این مجموعه را دو چندان و احتمال کاهش اثر اهمیت تحریمهای غربی را بیشتر نشان میدهد. از سویی رشد روز افزون ارزش ارزهای دیجیتال و همچنین تنوع بخشی به ارزهای متخلف در تراکنشهای غیر دلاری قابل توجه است. تنشها و بی ثباتیهایی که ترامپ در دنیا و خود آمریکا ایجاد کرده در دراز مدت کمکی به سیاستهای تک قطبی گرایی و توسعه طلبانه ی آمریکا نمیکند و بنظر میرسد اکثر کشورهای دنیا (بغیر از اسراییل و مشخصا نتانیاهو) منتظر جابجایی ترامپ پس از سه سال آینده هستند. 

در پایان، توجه به رعایت وجاهت بین المللی در کلیه ی تعاملات جهانی ایران ضروری است. چین و روسیه هیچ یک شرکای استراتژیک ما نیستند و انتظاراتمان در تعامل با این شرکا را باید در سطحی واقع بینانه در نظر بگیریم و از بروز تنشهای بیهوده، آنچنان که در پایان دوره ی احمدی نژاد با آن مواجه بودیم و منجر به تصویب قطار قطعنامه ها در شورای امنیت شد، پرهیز کنیم. شراکتهای بین المللی صفر و یکی نیستند و به مرور زمان و بسته به منافع موضعی کشورها تغییر میکنند. برای همین اعتماد سازی و تقویت منافع تجاری و امنیتی برای تعمیق این شراکتها در کوتاه مدت ضروری است. 

ارتقا امنیت ملی از طریق حفظ اتحاد در کشور

نکته ی بعدی حفظ اتحاد ملی از طریق کاهش تنشهای اجتماعی است. اکثر تحریمها و فشارهای خارجی بعد از یک دوره تنشها و آشوبهای داخلی شکل گرفته. بنظر میرسد انتخاب پزشکیان یک پیام جدی برای همه داشت. او توانمند ترین سخنور و باسابقه ترین و کاریزماتیک ترین کاندیدا نبود. از سویی وی بجز مساله ی حجاب و مساله ی فیلترینگ وعده ی دیگری حتی برای بهبود شرایط اقتصادی کشور در مناظرات انتخاباتی خود نداد و با این وجود حایز بیشترین آراء شد. بنظر میرسد مدیریت برخی مسایل پیش پاافتاده ی اجتماعی در برهه ی زمانی کنونی میتواند اتحاد ایجاد شده را بیشتر کند و منجر به انتخاب افراد شایسته تر در مسندهای مهم تصمیم گیری خواهد شد. ارزش اتحاد ملی و پیشگیری از تعمیق تعارضات اجتماعی در این برهه بسیار مهم است. 

توجه دادن مردم به این نکته که آشوبهای اجتماعی که هر چند سال یکبار با زمینه هایی از قبیل آزادی بیان یا اعتراضات مختلف شکل میگیرد، طراحی و مدیریتی خارج از کشور دارد و منافع ملی را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد حایز اهمیت است. تحریمهای سازمان ملل در اواخر دهه ی هشتاد و اوایل دههه ی نود همگی بعد از آشوبهای خیابانی سال 88 بود و دقیقا در زمانی بود که دولت اوباما توانست در سطح جامعه ی بین المللی چهره ی ترسناک و منحوس از ایران بسازد و اجماع جهانی ایجاد کند. تعارضات اجتماعی در هر کشوری وجود دارد، ولی هم بخشی از حاکمیت و هم طیفهای سیاسی اجتماعی که نسبت به این تعارضات اجتماعی توجه بیشتری دارند، باید تصویر بزرگتر و منافع ملی را در اولویت قرار دهند. ایران در جنگ است و تسری این موضوع به جنگ داخلی آخرین چیزی است که به آن نیاز داریم.

یکی دیگر از فرصتها بازنشستگی و کاهش اثر بخشی نسل غرب زدگانی است که با توهم «تعامل» با آمریکا، کشور را به شرایط کنونی رسانند. افرادی مثل حسن روحانی و محمد جواد ظریف و رسانه هایی مانند خبرآنلاین که توسط آن طیف حمایت مالی میشود و نتیجه ی تفکرات آنها، معاهده ی خفت بار برجام شد. البته در نسل کنونی نیز افرادی هستند که این طیف فکری را نمایندگی میکنند. اما به طور کلی نسل جوانی که حملات مسلحانه ی دوازده روزه را دیده اند توجه بیشتری به این دارند که مساله ی امنیت ملی با لودگی و متلک اندازی و منحصر کردن روابط بین المللی به رابطه با آمریکا تامین نمیشود، بلکه با تحلیل درست، برنامه ریزی و اندیشه و قدرت پیش بینی برنامه های دشمن قابل بدست آوردن است.

حداقل درسی که باید از حملات مسلحانه ی 12 روزه گرفت این بود که مذاکره و جنگ مسلحانه نه تنها «میتواند» توآمان اتفاق بیافتد بلکه اگر شرایط برای دشمن مناسب باشد، «حتما» توآمان اتفاق میافتد. چون ایران در هر لحظه در حال یک جنگ تحمیلی است و اگر مذاکره به نشانه ی ضعف باشد منجر به حمله مسلحانه میشود. بنابراین توصیه به مذاکره به عنوان «جایگزین» و «پیشگیری» از جنگیدن اصولا و به شکل بنیادین نادرست است.

در پایان به این نکته اشاره می شود که جنگ با جبهه ی رژیم اسراییل زمانبر و طولانی است. هرچند در دوره ی ترامپ مدیریت این جنگ اهمیت بالاتری دارد. ضرورت هشیاری و توجه به درس آموخته های این دو دهه برای همگان خصوصا جوانان ضروری است. تداوم شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل و انگلیس یادآور این نکته برای نسل آینده است که درس آموخته هایی که برای آن خون هزاران بیگناه به زمین ریخته شد در طول جنگی که در پیش داریم فراموش نمیشود و خستگی و سستی نباید دوباره منجر به فریب خوردن و به تبع آن پذیرش حمله ی مسلحانه ی دیگری شود.

سازمان مللامنیت ملیتحریم
۱
۱
Mohammad Sharifkhani
Mohammad Sharifkhani
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید