مثال دیگری که نویسنده در مورد اهمیت محیط بیان میکند، ترک اعتیاد سربازان آمریکایی است که پس از بازگشت از جنگ ویتنام از هر 10 نفر 9 نفر هروئینی که در ویتنام به آن معتاد بودند را کنار گذاشتند.
از نظر نویسنده دلیل اینکه اکثر معتادان به مواد مخدر پس از بازگشت از کمپ ترک اعتیاد دوباره شروع میکنند، بازگشت به محیطی پر از سرنخ های شروع عادت است.
ادعای بزرگ دیگری که نویسنده می کند این است که تاثیر اراده و شهامت و این جور موارد روی کنترل شخصی گزاره ای غلط است و اگر کسی میخواهد آدم منظمی باشد باید محیط خود را جوری بچیند که دارای دیسیپلین باشد و بصورت ناخودآگاه همه چیز منظم پیش رود.
نویسنده معتقد است عادتی که در ذهن انسان شکل گرفت تقریبا غیر قابل فراموشی است. مثلا اگر شما سیگار را ترک کنید اگر حتی پس از سال ها دوباره در موقعیتی قرار بگیرید که سرنخ های قبلی وجود داشته باشند باز هم حس سیگار کشیدن در شما تحریک خواهد شد.
از این موضوع نتیجه میگیرد که استراتژی مقاومت در برابر وسوسه یک استراتژی غیرموثر است.
صراحتا عرض میکنم که هیچگاه ندیده ام فرد در یک محیط منفی به عادت های مثبت خود پایبند بماند
همانطور که حدس می زنید رویکرد مطمئن تری که نویسنده برای ترک یک عادت بد معرفی میکند، حذف سرنخ های آن از محیط است.
مثالی که برای شخص من اتفاق افتاد، در دوران کنکور بود که بدلیل عادت زیاد به تماشای تلویزیون مجبور شدیم چند ماه آخر بطور کامل تلویزیون را جمع کنیم و موثر هم بود. اگر شما هم تجربه مشابهی دارید لطفا کامنت کنید.
معمولا ما آدم ها همیشه توانایی و اراده لازم برای مقابله با وسوسه ها را نداریم. پس راز کنترل شخصی اینست که سرنخ های مربوط به عادت های خوب را در معرض دید بگذاریم و سرنخ های مربوط به عادت های بد را مخفی کنیم.
راهنمای ایجاد عادت های خوب و شکستن عادت های بد
