عباراتی مانند «دلار همیشه گران میشود»، «بورس همیشه در حال سقوط است» یا «اگر فلان جا زمین خریده بودی، حالا سرمایهات چند برابر شده بود»، روایت روزمره بسیاری از افراد ناآگاه به مبانی اقتصاد و بازارهای مالی است.
این یادداشت، تلاشی است در راستای ارتقاء سطح آگاهی عمومی از مفاهیم اقتصادی، با هدف پیشگیری از تأثیرپذیری سطحی از آمار، ارقام و اظهارنظرهایی که عمدتاً از سوی افراد فاقد تخصص اقتصادی بیان میشود.
همه ما میدانیم که صرف بیان یک جمله توسط افراد یا رواج یک رفتار در میان اکثریت، لزوماً بهمعنای صحت یا کارآمدی آن نیست. با این حال، در بسیاری از حوزههایی که شناخت عمیقی نسبت به آنها نداریم، بهویژه اقتصاد و بازارهای مالی، بهراحتی دچار باورهای نادرست میشویم؛ باورهایی که ما را ناخواسته در جمع بازندهها قرار میدهد.
واقعیت این است که اگر همانگونه بیندیشیم و عمل کنیم که اکثریت جامعه رفتار میکنند، در بهترین حالت، جایگاهی در سطح میانگین خواهیم داشت؛ اما امکان رشد، تمایز و موفقیت پایدار را از دست خواهیم داد.
در این راستا، واژه ترکیبی «قوه تشخیص اقتصادی» را میتوان مفهومی نو دانست، اصطلاحی ابداعی که احتمالاً در منابع رسمی یا جستجوهای رایج با آن مواجه نخواهید شد. شاید این واژه در نگاه اول معادل «شم اقتصادی» بهنظر برسد، اما در واقع تفاوتهایی بنیادین میان این دو وجود دارد.
مبنای «قوه تشخیص اقتصادی» بر توانایی در گول نخوردن و پرهیز از تفسیرهای اشتباه از پدیدههای اقتصادی استوار است؛ مفهومی که بر هوشیاری، تحلیل منطقی و مقاومت در برابر موجسواریهای بیپشتوانه تأکید دارد.
قوه تشخیص در تمام جنبههای زندگی کاربرد دارد و برای زندگی در جوامع امروزی ضروری است. به زبان ساده، به این معناست که باید توانایی تمییز خوب از بد را داشته باشیم و در مواجهه با اطلاعات و اخبار مختلف به قول معروف، «گول نخوریم!»
برای مثال، اگر کسی به شما گفت که سرمایهگذاری در مسکن همیشه سودآور است و پول شما چند برابر خواهد شد، نباید بدون تحقیق و بررسی تصمیم بگیرید. اگر کمی زمان بگذارید و از یک مشاور مالی یا متخصص مشورت بگیرید، خواهید دید که بازدهی طلا، بورس و حتی زمین در مقایسه با ملک مسکونی در بسیاری از موارد بیشتر بوده است. در اینجا، اگرچه گزاره «مسکن سود داده و پول شما بیشتر شده» درست است، اما از دیگر بازارهایی که بازدهی بالاتری داشتهاند غفلت شده است. بنابراین، در این شرایط، حتی اگر مسکن سود داده، باز هم یک باخت به حساب میآید چرا که نتایج بهینهتری در سایر بازارها حاصل شده است.
یا مثلاً اگر کسی به شما گفت که بورس همیشه سودده بوده، اگر بررسی کنید، متوجه خواهید شد که نه، همیشه سودده نبوده است و در برخی بازهها حتی برای ۲ تا ۳ سال، بورس بازده منفی داشته. اما در بلندمدت، بورس از همه بازارها سود بیشتری به همراه داشته و بعضی صنایع نیز بازدهی بسیار بالاتری نسبت به دیگران داشتهاند.
یک مثال دیگر: درست است که کار رایگان نه تنها مناسب نیست بلکه معمولاً قانونی هم نیست، اما تصور کنید که اگر سه ماه در یک شرکت حرفهای یا نزد یک فرد متخصص کارآموزی کنید، در مدت کوتاهی از آنچه که بهعنوان دستمزد میخواستید، چندین برابر بیشتر اعتبار و دانش کسب کردهاید. پذیرش این نوع فرصتها در زمان مناسب، بهطور خاص نیازمند داشتن قوه تشخیص قوی است.
یا در شرایطی که به جای دریافت حقوق ماهانه، سهام شرکت یا کسبوکار را بهعنوان دستمزد بپذیرید، اما تنها در صورتی که ارزیابی دقیقی از وضعیت شرکت و ارزش آن داشته باشید و بدانید که این تصمیم در درازمدت به سود شما خواهد بود. البته این مورد در کشور ما چندان رایج نیست.
مطالعه و تحلیل مسیر افراد موفق در زمینه شغلی خود، بهویژه بررسی شکستهای آنها و نحوه واکنش و برخاستنشان پس از مواجهه با مشکلات، میتواند ابزار بسیار مؤثری برای رشد و پیشرفت شما باشد. این امر نه تنها به شما الگوهای موفقیت را نشان میدهد، بلکه نحوه مدیریت بحرانها و شکستها را نیز به شما آموزش میدهد.
علاوه بر این، مطالعه تاریخ و تحولات گذشته در بازارهای مالی میتواند بهعنوان یک راهنمای آموزنده عمل کند.
"کشف الگوهای تکرار شونده را در دستور کار خود قرار دهید!"
در نهایت، قوه تشخیص اقتصادی زمانی بهدست میآید که با ابزارها و بازارهای مختلف آشنا شویم یا حتی وقتی که متوجه میشویم در زمینهای تخصص نداریم، از یک مشاور خبره کمک بگیریم. این قوه تشخیص نه تنها در زمینههای اقتصادی، بلکه در تمامی جنبههای زندگی از جمله پزشکی، مسائل حقوقی، و هر عرصه دیگری ضروری است.