Mahshid
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

کاش قلب کوچکم خانه اش را ترک میکرد

کاش قلبم دیگر خونی پمپاژ نمی‌کرد، تا دیگر بار سنگین این همه غم را حس نکنم. این قلب تپنده، مانند یک رودخانه‌ای است که در عمق سینه‌ام جاری است، اما آب‌هایش تلخ و پر از زخم‌های کهنه است. هر تپش‌اش، مانند یک قایق شکسته‌ای است که بر روی این رودخانه غم‌انگیز به حرکت درمی‌آید و با هر تپش، یادآور دردهایی است که نمی‌توانم فراموش کنم.


کاش می‌توانستم در سکوتی عمیق فرو بروم جایی که دیگر صدای تپش‌اش را نشنوم و در آن خلوت از یاد ببرد همه‌ی زخم‌هایی که بر روح و جانم نشسته‌اند. قلبم مانند یک پرنده‌ای است که در قفس سینه‌ام زندانی شده اما پرهایش پر از درد و غم است و هر تپش‌اش مانند یک فریاد بی‌صداست که از این قفس می‌خواهد آزاد شود.


در این دنیای پر از درد و ناامیدی، گاهی آرزو می‌کنم که کاش قلبم دیگر خون پمپاژ نمی‌کرد و به جای آن، تنها سکوت و آرامش را به ارمغان می‌آورد. اما در عمق وجودم می‌دانم که زندگی، با تمام دردهایش، هنوز هم زیباست و باید یاد بگیرم با این قلب تپنده، به زندگی ادامه دهم.


کاش می‌شد که دیگر حس نکنم، دیگر به یاد نیاورم و در این دریای غم، غرق نشوم. اما قلبم مانند یک دریاچه‌ای است که در عمق سینه‌ام قرار دارد، اما آب‌هایش پر از زخم‌های کهنه است و هر تپش‌اش، مانند یک موجی است که بر روی این دریاچه غم‌انگیز به حرکت درمی‌آید و با هر تپش، یادآور دردهایی است که نمی‌توانم فراموش کنم


در نهایت، کاش قلبم دیگر خونی پمپاژ نمی‌کرد، تا دیگر بار سنگین این همه غم را حس نکنم. اما قلبم مانند یک شعله‌ای است که در عمق سینه‌ام می‌سوزد، اما این شعله پر از درد و غم است و هر تپش‌اش، مانند یک فریاد بی‌صداست که از این شعله می‌خواهد خاموش شود.!

کاش خونی در درون رگ ها جاری نشود🫀!
کاش خونی در درون رگ ها جاری نشود🫀!


من هیچ تر از هيچ تر از هیچ ترینم:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید