خیلی وقت بود بلاگ ننوشته بودم که دلیل اصلیش اپلای و ازدواج و ... بود. امیدوارم در ادامه در مورد همش بتونم بنویسم و تجربیات خودم رو به دیگران منتقل کنم. اینجا هم تشکر میکنم از ویرگول که زحمت کشید و پستهای منو ایمپورت کرد اینجا چون دیگه حال نگهداری از وبلاگ خودم رو نداشتم و هم این که دوست داشتم من هم کمکی به ویرگول و خواندن در ایران بکنم.
من به تازگی ازدواج کردم، آدم مذهبی نیستم و ازدواج سنتی نداشتم، و دوست دارم که تجربیاتم رو با شما به اشتراک بذارم. این پست در مورد این که چرا باید ازدواج کرد/نکرد نیست و حتی خیلی در مورد خود ازدواج هم نیست. این پست در مورد مطالبی هستش که متاسفانه نه بزرگترا بهمون گفتن، نه دبیرامون تو مدرسه بهمون گفتن، و نه استادامون توی دانشگاه. چیزهایی که شاید بتونه زندگیهامون رو شیرینتر بکنه.
شروع رابطه تو دانشگاه خیلی چیز عجیب غریبی نیست. تو تلگرام گفتگو شروع میشه، از علایق هم میپرسید... چند تا تولد با هم میرید و صمیمیتر میشید... از یک نقطهای دوست دختر/پسر میشید و یه خورده جلوتر یه مقدار رسمیتر میکنید قضیه رو و در دانشگاه نیز با هم دیده میشید. ذوق دارید وقتی همدیگه رو میبینید... ناراحت میشید وقتی خدافظی میکنید... و به طور خلاصه پر از عشق هستید. اما بعدش چی میشه؟ چقدر این رابطه ادامه پیدا میکنه؟ چی میشه که از همدیگه جدا میشید؟ من خودم تجربهای در جدا شدن ندارم اما در حین رابطه زمانهایی بوده که به فکر جدا شدن بودم. فکر میکنیم که به درد همدیگه نمیخوریم، همدیگه رو درک نمیکنیم، یا شاید کلاً به دنبال هدف جدی نبودیم و فقط میخواستیم امتحان کنیم.
از یه جایی به بعد رابطه عادیتر میشه، اون ذوق اولیه کمرنگ میشه و بیشتر با خلق و خوی همدیگه آشنا میشید. به عادتهای آزاردهنده همدیگه پی میبرید و نمیتونید دلخوریهاتون از همدیگه رو نادیده بگیرید. برای من و همسرم (اون موقع دوست دخترم) هم چنین دورانی به وجود اومد؛ توی این فاز یه سری الگو شناسایی کرده بودیم، مثلاً وقتی رویداد C اتفاق میافته، رفتار D از من سر میزنه و رفتار E از اون سر میزنه که منجر به F میشه و ناراحت میشیم جفتمون. در این حالت یا به سمت بهبود مشکل میریم (که خودش اصلاً کار آسونی نیست) و یا میگیم به درد هم نمیخوریم. تفاوت دقیقاً در همین قسمت هستش... این که چرا تصمیم دوم رو میگیریم و چیکار کنیم که به این راحتی تصمیم دوم رو نگیریم.
ما برنامهنویسها برای حل مشکلات کامپیوتری خیلی از گوگل و stackoverflow استفاده میکنیم اما به طور عجیبی این کار رو برای حل تمام مشکلاتمون انجام نمیدیم. شروع به جستجو و مطالعه در مورد رابطههای دوستی نقطهی عطفی بود برای ما در بهبود رابطهمون. این مطالعه اول در حد چند مقاله و اون هم تنها وقتی که مشکل جدی ایجاد میشد وجود داشت. اما بعدش شروع کردیم به خوندن اولین کتاب: The 5 Languages of Love. دلیل این که این کتاب رو انتخاب کردیم این بود که جزو پرفروشترین کتابها در این رابطه بود و امتحانش رو پس داده بود. این کتاب باعث شد که درک بهتری پیدا کنیم از همدیگه، این که دوست داریم چطوری بهمون محبت بشه و چطوری باید به همدیگه محبت کنیم.
این کتاب به طور خلاصه افراد رو در ۵ دسته قرار میده و میگه که هر کدوم تمایل دارند یه مدل بهشون محبت بشه و یه کارهایی رو ترجیح میدن، مثلاً یکی بیشتر دوست داره بغل بکنه و بغل بشه، یکی بیشتر دوست داره کادو بده و کادو بگیره و ... . توی سایت کتاب هم یه سری تست داره برای این که بیشتر با خودتون آشنا بشید.
در ادامه چندین کتاب دیگه رو هم خوندیم و مدل ذهنیمون کامل و کاملتر شد. حالا وقتی رویداد C اتفاق میافته، رفتار D از من سر میزنه اما جفتمون میدونیم که دلیلش B بوده و به همین خاطر رفتار A رو نشون میدیم و دیگه ناراحت نمیشیم. بزرگترین تغییری که در این مدت اتفاق افتاده اینه که میدونیم چرا چنین رفتارهایی داریم، عکسالعملهای بهتری نشون میدیم و همدیگرو بیشتر درک میکنیم.
کتابهایی که من در طی این مدت کمابیش خوندم و توصیه میکنم به ترتیب اولویت:
بعضی از این کتابها یه مقدار فاز مذهبی هم دارند، اما اگر اعتقادی ندارید آزاردهنده نیستند. مراقب مدلی که سرچ میکنید و مطالبی که در وبلاگها و حتی در کتابها میخونید باشید، بعضی از این مطالب، مطابق فرهنگ ایران نیست و بعضیهاشون هم به کل میتونه چرند باشه مثلاً در این مقاله که ۲۰ نشانه برای پایان رابطه رو ذکر کرده، اضافه وزن و ریزش مو هم ذکر شده! تو تجربیات شخصی خودم، کتابها خیلی بهتر از بلاگها بودند و توضیحات علمیتر، مفیدتر و دقیقتری داشتند.
داشتن رابطهی دوستی در ایران به سبک غرب، بسته به نوع خانواده ممکنه چیزی بین «غیرممکن» تا «ok» باشه و خود این قضیه چالشهای خیلی بیشتری برای افراد ایجاد میکنه. از این که خانواده چیزی نفهمه تا محدودیتهای زود خونه برگشتن تا محدودیتهایی که در فضای عمومی وجود داره تا تفاوتهای مذهبی خانوادهها تا ... . بعضی وقتها این چالشها اونقدر اذیتکننده میشن که آدم شک میکنه که شاید ازدواج سنتی راه حل مناسبتری هستش. متاسفانه ما هم برای خیلی از این چالشها راه حلی پیدا نکردیم و صرفاً سعی کردیم باهاشون کنار بیایم اما یکی از مهمترین چیزهایی که یاد گرفتیم تفاوت پیش هم بودن و چت کردن تو تلگرام بود. وقتی که پیش هم هستید، خیلی راحتتر میتونید احساسات همدیگه رو بفهمید و حستون رو منتقل کنید اما تو تلگرام احتمال این که سوء تفاهم پیش بیاد و نتونید حس واقعی همدیگرو بفهمید به مراتب بیشتره. سعی کنید در مکالماتتون در فضای مجازی بیشتر خودتون رو توصیف کنید و انتظار نداشته باشید فرد مقابل به صورت جادویی حس شما رو بفهمه. استفاده از اموجی و استیکر در این مورد خیلی میتونه مفید باشه.
در این مدت پیش دو مشاور ازدواج هم رفتیم اما هیچکدومشون تجربهی چندان خوبی نبود و سود خاصی نداشت. به نظرم کتاب خوندن خیلی بهتر از مشاوره هستش، چون بالاخره اون کتابها رو مشاوران خیلی خبرهتری نوشتند و تجربهی چندین و چند سالهشون رو گفتند، بعضیهاشون یک پایهی علمی نسبتاً محکم هم دارند و در کل قابلاعتماد ترند. یکی از خوبیهایی که مشاور میتونه داشته باشه نسبت به کتاب، تجربیاتی هستش که در مورد زوجهای ایرانی داره و مسائل فرهنگی - اجتماعی رو لحاظ میکنه اما از طرف دیگه ممکنه مذهبی بودن/نبودن مشاور با طرز تفکر شما تطابق نداشته باشه و پذیرش حرفهای مشاور براتون سخت بشه. عوض کردن مشاور کار هزینهبری هستش اما عوض کردن کتاب یا نخوندن بعضی از قسمتهاش هزینهی چندانی نداره.
تفاوت اصلی که بین کتاب خوندن و مشاوره رفتن وجود داره، reactive بودن و proactive بودن هستش. وقتی پیش مشاور میرید، به احتمال خیلی زیاد، یه مشکلی به وجود اومده که دوست دارید به کمک مشاورتون حلش کنید و در واقع دارید به مشکلتون واکنش نشون میدید. اما وقتی کتاب میخونید ممکنه مطالبی رو یاد بگیرید که هیچوقت فکر نمیکردید بتونه کمکتون بکنه و یا حتی توش ضعف داشته باشید. لزومی نداره مشکلی به وجود بیاد که شما کتاب بخونید و با این حال شما کلی مطالب جدید در مورد رابطهتون یاد خواهید گرفت که ممکنه به قشنگتر شدنش کمک بکنه.
در نهایت، موضوعی که خیلی مهمه اینه که برای رابطهتون هوشمندانه وقت بذارید. نه این که با هم برید بیرون یا چت بکنید، فکر بکنید به وضعیت فعلی رابطهتون و به این که داره چطوری پیش میره. به این ویژگی اصطلاحاً mindfulness هم میگن که پیشنهاد میکنم در موردش بیشتر مطالعه کنید. این وقت گذاشتن تا ابد نیز ادامه خواهد داشت و فقط به دوران قبل از ازدواج مربوط نیست. اما این وقت گذاشتن به تنهایی هم کافی نیست، همونطور که اگر ساعتها بشینید پای یه مسئله ریاضی اما تکنیک حلش رو ندونید، نمیتونید حلش بکنید. باید دانش کافی در مورد رابطه رو هم داشته باشید و مدل ذهنی نسبتاً کاملی داشته باشید تا بتونید رابطهتون رو پایدار نگه دارید. یه ضرب المثل معروف هست که میگه:
Practice does not make perfect. Only perfect practice makes perfect.
رابطهتون پایدار
(عکسهای این سری رو همسرم کشیده برای همین خوشگلتر شده)