این مقاله، نقد و تحلیلی است بر استوریهای فردی ایرانی که به بررسی اصلاحات سید ضیا و رضا شاه پس از کودتای ۱۲۹۹، با حمایت انگلستان، پرداخته است و هدف نهایی این بحثها را بازگو میکند.
نویسنده، به عنوان یک پژوهشگر علاقمند به تاریخ ایران و اسلام، تلاش کرده است این تحلیل را با رعایت بیطرفی و بدون گرایشهای سیاسی یا مذهبی، ارائه دهد. این متن نگاهی دارد به چندین استوری منتشر شده از فرهمند علیپور (صاحب کسبوکار مهاجرت به انگلستان و راهنمای تور) در خصوص وقایع مربوط به اصلاحات و نتیجهگیری نهایی او از این دوران تاریخی.
این مقاله به دور از هرگونه قصد تخریب یا نقد شخصی، صرفاً با هدف به اشتراکگذاری تحلیلها و پیامهای نهایی نویسنده در مورد این وقایع تاریخی به رشتهی تحریر درآمده است
مقدمه
تاریخ مجموعهای از نقاط جداگانه نیست، بلکه سیر خطی و پیوستهای از وقایع است که به همدیگر مرتبط میباشند. برای نتیجهگیری بر مبنای وضعیت کنونی، ابتدا باید بدانیم پیشینه آن چه بوده است. درک و بررسی تاریخ و یافتن پیوندها بین رویدادها، بدون نیاز به تحلیل و قضاوتهای شخصی، میتواند ما را به فهم بهتر این سیر و تاثیراتش بر حال حاضر رهنمون کند.
گذری بر تاریخ
اگر از زاویه ای غیر موازی به تاریخ زمین و تمدن ها بنگریم متوجه تمرکز قدرت عالم در شرق زمین خواهیم بود حال هرچه به سمت تاریخ معاصر حرکت کنیم این انتقال قدرت از شرق به غرب قابل مشاهده تر است. اگر دقیقا به نقطه ای که پایان این سیر است بنگریم، قدرت در شرق و در اطراف منطقه ایران فعلی، حکومت عباسیان به چشم میخورد. حکومت عباسیان با محوریت بغداد ، یکی از نقاط طلایی دوران انتقال قدرت است چرا که پیشرفت های شگرف دانشمندان ایرانی - عربی - اسلامی بسیار پر رنگ میشود، به این دوران عصر طلایی اسلام گفته میشود. پایه های علوم ریاضیات ، فیزیک ، فلسفه ، نجوم، شیمی و هنر عصر مدرن بعد ها با انتقال به غرب پایه گذاری میشود. دانشمندانی همچون ابوریحان بیرونی و ابن سینا و … به کشفیات مهمی در زمینه نجوم، پزشکی و جغرافیا دست یافتند. این دستاوردها بعدها زمینهساز توسعه علمی در اروپا شد و در رنسانس علمی غرب تاثیرات عمیقی داشت. بغداد در واقع یکی از پیشرفته ترین شهر های جهان میشود ، علم تولید کاغذ که در انحصار چین بود برای اولین بار به بغداد میآید ، دارالترجمه ها درست میشود و تمام کتب علمی ترجمه میشوند. بیمارستان ها و دانشگاه ها ساخته میشوند. حرکتی که در شرق با محوریت ایرانی-اسلامی در عباسیان شروع شده بود قطعا به انقلاب صنعتی و عصر بخار منتهی میشد (در اینجا ببینید بغداد قرن هشتم ، سیلیکون ولی باستانی )
(نیل تایسون دانشمند عصر حاضر آمریکا درباره عصر طلایی اسلام و نامگذاری نصف اجرام آسمانی به زبان عربی درباره "عصر طلایی اسلام" سخن میگوید اینجا)
کشفیات بزرگ تاریخ مانند گرد بودن کره زمین ابتدا توسط مسلمانان اشاره شده است. در زمان عباسیان به خاطر حق مالکیت زن در اسلام ، شاهد به قدرت رسیدن زنان تاجر می باشیم ، تا جایی که حکومت عباسیان حدود 1000 سال پیش قاضی زن دارد.قابل توجه است که زنان در بریتانیا تا 500 سال پیش حق مالکیت ندارند.
هم زمان در اروپا، قرون وسطی، جایی که دانشمند به آتش کشیده میشوند ، طاعون به خاطر عدم بهداشت در اروپا به شدت رواج پیدا کرد در صورتی که میان مسلمانان به علت رعایت مسائل بهداشت اثری نداشته است.(همچنین نیل تایسون در باره این واقعه چنان یاد می کند که مسلمانان روزی چند بار خود را میشستند (وضو) و برای همین دچار طاعون نشدند اینجا)
و بعد جنگ های صلیبی رو شاهد هستیم که بهداشت ، مانند حمام رفتن ، طهارت بعد از دستشویی و … به تازگی از مسلمانان به اروپا منتقل میشود. اما..
شرق عالم متوجه یک سیاهی و پدیده عجیب تر از داعش میشود به نام "مغول".
این قوم صحرا نشین به کشاورزی عادت داشت و هیچگاه به زندگی شهری تن نمیداد تا به آن عادت نکنند و همیشه آماده رزم باشد. وقتی به زندگی شهری نیاز نیست به نظام اداری و حکومت داری نیاز نیست پس به علم و پیشرفت نیاز نیست پس به دانشمند و کتاب نیاز نیست. تنها یک زمین هموار نیاز است که در آن کشاورزی کنند!
با حمله مغول ها به ایران و بغداد آنهم نه یک بار، تمام دارالترجمه ها ، بیمارستان ها ، کتابخانه ها به آتش کشیده شدند بخش عظیمی از مردم به قتل رسیدند شهر ها از جمله بغداد با خاک یکسان شدند ، دانشمندان به قتل رسیدند. شرق دنیا تبدیل به یک زمین هموار شد گویی با 1000 بمب اتم مورد حمله قرار گرفته باشد، مغول ویران کننده ترین قوم تاریخ بود چرا که هر مولفه ای از پیشرفت را که سر راهشان قرار میگرفت نیست و نابود میکردند. مغولان تا وقتی که مسلمان نشدند ، با حکومت داری و فرهنگ ایرانی خو نگرفته بودند و به زندگی شهری رو نیاورده بودند، همچنان به این ویرانگری با حملاتی متوالی ادمه دادند و شرق را نابود و نابود تر کردند.
بی شک اگر مغول وجود نداشت قطعا قدرت های مدرن علمی اقتصادی در شرق عالم پدیدار میگشت.مغول ها و همچنان حاکم شدن نظام استکباری و مالکانه در شرق در مقابل نظام فئودالی و مالکیت محور منجر به انقلاب صنعتی میشود (که می توانست در شرق اتفاق افتد) و قدرت از شرق به غرب عالم منتقل میشود.اروپاییان به
قدرت دریایی دست پیدا میکنند و تاریخ استعمار شروع میشود، فقط در هند براساس یک بررسی دانشگاهی، در طول ۲۰۰ سال استعمار هند به دست انگلیس، این کشور دستکم ۴۵ تریلیون دلار از ثروت هند را به سرقت برد و فقط در بازه زمانی ۴۰ ساله ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۰ مرگ ۱۶۵ میلیون هندی را رقم زد.
براساس بررسیهای «رابرت آلن سی»، مورخ اقتصادی، فقر شدید در هند تحت استعمار انگلیس از ۲۳ درصد در سال ۱۸۱۰ به بیش از ۵۰ درصد در اواسط قرن بیستم در میانه قحطیهای فزاینده و مرگبار رسید. و در ادامه این فقر و قحطی منجر به مشکلات شدید بهداشتی شد.
کارشناسان توافق دارند که در دوره ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۰ (دوره اوج قدرت امپراتوری انگلیس) به شکلی ویژه برای هند ویرانگر بود؛ سرشماریهای جامع جمعیتی انجام شده از سوی انگلیس در دهه ۱۸۸۰ نشان میدهد که میزان مرگ و میر مردم هند در این دوره به شکل قابل توجهی افزایش یافت و امید به زندگی از ۲۶.۷ سال به ۲۱.۹ تنزل پیدا کرد.
با در نظر داشتن نرخ مرگ و میر عادی در هند، شمار مرگ و میرهای ثبت شده در بازه زمانی ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۰ در هند، ۵۰ میلیون نفر بیشتر بوده است؛ این یک رقم خیره کننده براساس تخمینی محافظه کارانه است.
این یکی از بزرگترین بحرانهای مرگ و میر ناشی از سیاست در تاریخ بشر است و بیشتر از مجموع مرگ و میرهایی است که در قحطیهای اتحاد جماهیر شوروی، چین مائوئیستی، کره شمالی، کامبوج پل پوت و اتیوپی منگستیو ثبت شد.
هولناکتر این که این آمار، شامل دهها میلیون هندی دیگری که در قحطیهای انسان ساز استعمارگری انگلیس جان خود را از دست دادند، نمیشود.
در واقع باید گفت که استعمار برای مردم هند، عامل ایجاد یک تراژدی انسانی بود.
در قحطی بدنام بنگال در سال ۱۹۴۳ حدود ۳ میلیون هندی در میانه ممنوعیت واردات غلات همزمان با صدور مواد غذایی از سوی انگلیس جان خود را از دست دادند.
نفوذ انگلیس در ایران، از سال ۱۸۰۰ میلادی آغاز شد. پس از قرارداد ۱۹۰۷، جنوب ایران رسماً به حوزه نفوذ و سلطه دولت ملکه تبدیل شد. با شروع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴، جنوب ایران از بندر بوشهر مورد هجوم نیروهای انگلیسی قرار گرفت.
دلیران تنگستان به رهبری رئیسعلی دلواری با گرفتن حکم جهاد از علمای نجف، به دفاع از بوشهر پرداختند.
انگلیسیها پس از دادن تلفات زیادی در این جبهه، از عراق و هند نیروهای کمکی به بوشهر اعزام کرده و دلوار را به شدت بمباران کردند.
دلیران تنگستان مقاومت جانانهای در مقابل پیشروی نیروهای متجاوز انگلیسی از خود نشان دادند و رئیسعلی دلواری سرانجام در ۱۲ شهریور ۱۲۹۴ برابر با ۳ سپتامبر ۱۹۱۵ به شهادت رسید.
پس از اشغال مناطقی از خاک ایران توسط انگلیسیها، ذخیره غلات جنوب شرق کشور به دست آنها افتاد و بر اساس اسناد منتشر شده، بین سالهای 1917 تا 1919 به دلیل قحطی، سوء تغذیه و شیوع بیماری طاعون، حدود 9 میلیون نفر یعنی نزدیک به نیمی از جمعیت 20 میلیونی آن زمانِ ایران قتل عام شدند.
مردم ایران جنگ دیده فقیر تر از همیشه شدند، فقری وحشتناک که در کنار خود فقر فرهنگی را نیز به همراه دارد.
اقدامات استعماری انگلیس در ایران را اینجا بخوانید
حال کودتای 3 اسفند 1299 کودتایی نظامی بود که علیه کابینه رئیس الوزرای ایران سپهدار اعظم فتحالله اکبر و نه دودمان قاجار، و الیگارشی زمینداران و مقامات دیوانسالاری که حکومت را در دست داشتند اجرا شد، و بعدها منجر به تاسیس سلسله پهلوی شد. این کودتا توسط رضاخان میرپنج (بعدها رضا شاه)، فرمانده قزاق آتریاد همدان و سیدضیاءالدین طباطبایی(وی فردی مذهبی و منتشر کننده نشریه "ندای اسلام" است) و با مشارکت نظامیان بریتانیایی به رهبری ژنرال ادموند آیرونساید، رئیس نیروی شمال ایران انجام شد.
بریتانیاییها از طریق کمیته زرگنده در طراحی کودتا یا آنچه بعداً رهبران میبایست انجام میدادند، نقش داشتند و بر همین اساس بنا به نوشته عاقلی جهت اطمینان بازوی نظامی کودتا ۲۳ روز پیش از کودتا رضا خان با ادموند آیرونساید ملاقات کرده که در این دیدار آیرونساید به رضاخان گفته بود اگر شما قدرت را در دست بگیرید ما مخالفتی نداریم. در نتیجه مذاکرات و هماهنگیهای به عمل آمده بین سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان، در روز سوم اسفند قوای قزاق وارد تهران شده و ادارات دولتی و مراکز نظامی را تحت فرمان خود کردند. نزدیک به صد تن از فعالان سیاسی و رجال سرشناس بازداشت و زندانی شدند. احمدشاه قاجار و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرحآباد گریختند و سپهدار رشتی (نخستوزیر) به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد. نتیجه کودتا، رئیسالوزرایی سیدضیاءالدین و وزیر جنگ شدن ماژور مسعود خان کیهان و سپس خود رضاخان بود.
در نهایت با اینکه رضا شاه فردی بی سواد بوده است، اما به حرف روشنفکران زمان خود طن میدهد و اصلاحاتی را با روش خودش شروع میکند اینجا
حال که فهمیدیم ما چه بودیم و انگلیس چه بود و چه شد که ما این شدیم و انگلیس این شد به بررسی موضوع این نوشته میپردازیم.
نتیجه گیری جناب فرهمند از وقایع آن اصلاحات در استوری های ایشان آمده است :
"یک روز دوش حمام دشمن اسلامه یک روز شناسنامه ی روز احداث مدرسه و سواد آموزی دختران ی روز حق رای زنان یروز ویدئو و ماهوار یک روز فیلترینگ اینستاگرام و واتساپ و …"
که در این نوشته سعی در بررسی و تحلیل این نتیجه داریم.
از این سری استوری ها بخشی به مقابله اسلام با این اصالحات اشاره شده و در بخشی صرفا به مرور وقایع اصلاحات پرداخته شد. این مجموعه استوری شامل موضوعات زیر هستند.
1) سکوی آجری برای نانواها
2) اصلاحات کسبه مانند وزنه ترازو و بهداشت لبنیات و قیمت گذاری
3) مبارزه با معرکهگیر از هر نوع مانند رمالی و دعانویسی و گدایی و مارگیری و …
4) ممنوعیت سربریدن حیوانات در ملع عام
5) جایگزینی دوش و اصلاحات در بهداشت حمام های عمومی
6) سربازی
در این 6 موضوع تنها استوری حمام مستقیما به نتیجه گیری نهایی نگارنده استوری ها مربوط است و استوری های دیگر صرفا اعلام وقایع اصلاحات در خصوص نانوایی، کسبه، مبارزه با معرکهگیر و مخالفت های سیاسی اجتماعی مردمی با قوانین جدید مثل سربازی بود که حمایت طلاب را در پی داشت.
بنابراین با توجه به هدف نویسنده این مقاله که تحلیلی بر نتیجه گیری نهایی نگارنده استوری ها است تنها به بررسی مورد مربوط به نتیجه گیری نهایی که در مورد خزینه ها است میپردازیم که قبل از بررسی موردی آن به تحلیلی کلی بر نتیجه نهایی و گفتن مقدمات خواهیم پرداخت.
مقابله متدینین، اسلام یا علما آنطور که نگارنده استوری ها اعلام کرده است در واقع به دو سطح برمیگردد.
برای مثال، در ماجرای انحصار تنباکو، هنگامی که ناصرالدین شاه با انعقاد قراردادی با یک شرکت انگلیسی، انحصار فروش تنباکو را به آنها سپرد تا آن شرکت با پرداخت سالانه سوری به شاه هزینه سفرهای خارجه خود را فراهم کند.این سود در واقع به شخص شاه میرسید نه حکومت ایران!
مردم از شهرهای مختلف به اعتراض برخاستند. چرا که تنباکو یکی از بزرگترین منابع درآمدی ایرانیان بوده است. تفریح ایرانیان قهوه خانه ها بود و اکثر مردم قلیان می کشیدند.
ایران سالانه 4 میلیون تن مصرف تنباکو داشته و حدود 4 میلیون تن دیگر را نیز صادر میکرد ! این اعتراضات باعث لغو قرارداد توسط ناصرالدین شاه نشد، اطرافیان شاه برگشت از دستور وی را بر خلاف اقتدار ملوکانه میپنداشتند!
حتی تاجران تنباکو در ایران با نوشتن نامه ای پذیرفتن مشابه سود شرکت انگلیسی را به شاه ایران دهند اما ناصرالدین شاه در صدد قرارداد با انگلیسی ها بود و بازم هم مخالفت کرد.
بالاخره سید جمالدین اسدآبادی نامه ای به میرزای شیرازی مجتهد اصلی تشیع ارسال میکند که در این خصوص کاری انجام شود ، میرزای شیرازی با 3 جمله فتوایی صادر میکند:
«بسمالله الرحمن الرحیم، الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حرره الاقل محمد حسن الحسینی.»
طولی نمی کشد که نهضت شکستن قلیان شروع میشود به طرزی که حتی حرمسرای ناصرالدین شاه نیز قلیان ها را میشکنند ، ناصرالدین شاه از یک آخوند حکومتی میخواهد که وسط شهر قلیان بکشد اما او هم ممانعت میکند و شاه دستور خروج او از شهر را میدهد. در شهر 4 هزار نفر دور خانه او را محاصره می کنند و نمی گذارند حتی همین اتفاق هم بیفتد.
درواقع اتفاقی بی سابقه در تاریخ ایران رقم میخورد. شاه استبدادی ایران دستور خود را پس میگیرد. مردم ایران برای اولین بار باعث تغییری در حکم شاه قاجاری میشوند و روحیه ملی در مردم جان تازه میگیرد.(تاریخ تنباکو را میتوانید کامل تر در اینجا مشاهده کنید) در ماجرای قند هم که در انحصار روسیه تزاریست با بالا بردن قیمت قند توسط آنها این اتفاق تکرار میشود و فقط مصرف قند داخلی حلال اعلام میگردد.
همین روحیه باعث میشود بسیاری از تاریخ پژوهان این حس تاریخی (که اتحاد ملی میتواند حتی شاه را هم وادار به عقب نشینی کند) عامل انقلاب مشروطه و بعد ها اعتراضات خیابانی بعد از کودتا در مقابل محمدرضا شاه اعلام کنند.
حال همین فتوای ملی که چپ و راست آن را تایید و به آن واقعه و انقلاب مشروطه افتخار میکنند در سطح دومی که عرض کردم واکنش متفاوتی را شاهد هستیم.(متدینین کوچه و بازار)
در ماجرای قند بازاریان به همراه چند آخوند محلی برای خود فتوای شرعی صادر میکنند! که اگر قند روسی را در چای بزنید نجاستش برطرف گشته و میتوانی آنرا میل کنی! این در حد یک باور کوچه بازاری میباشد که حتی ارزش پرداختن به آن وجود ندارد. در جامعه به شدت کم سواد آن زمان باور همچین مطالبی نه به خاطر فتوای علما( که فتوایی هم نبوده) بلکه به خاطر سطح فرهنگ و سواد مردم اتفاق می افتد.
با این وجود بخشی از تحلیلگران بخش دوم کوچه بازاری را به اسلام و اکثریت آن و عقب انداختن جامعه ربط میدهند و اصلا از بخش اول خبر نمیدهند! در نگاه جامعه شناسانه انتقال از سنت گرایی به تجدد گرایی همواره یک چالش بوده و در تمام جوامع مخصوصا جوامع غیر مسلمان بسیار زیاد دیده میشود چرا که در جلو تر مشخص می گردد که سطح اول علما که متشکل از افراد اهل مطالعه و سواددار جامعه میشوند عموما کمک کننده و عامل کنار گذاشتن خرافات و سنت گرایی هستند.
انگلیس در استعمار ایران با آگاه سازی مردم توسط علما با این فتوا ها، بسیار دچار دردسر شده بود. با نخبگانی که در انگلیس تحصیل کرده بودند مشکلی نداشت اما با عالمانی که در قم و نجف تحصیل کرده بودند چه می توانست بکند؟ نقش این عالمان دینی در آگاهی مردم در موضوعاتی مانند ملی شدن صنعت نفت بسیار پر رنگ است.
بنابراین دو کار مهم در ایران انجام شد
این تفکر که اسلام یک تفکر خرافی است و مانع اموار عقلانی مانند شناسنامه و دوش و میکروفون بوده با بررسی بخش اول مقابله اسلام که شامل علما بوده بسیار کار سخت و پیچیده ای خواهد بود.
در ثانی طبقه عالمان و سواد دارن جامعه به دو گروه مذهبیون و غیر مذهبیون تشکیل می شوند که نه تنها نمیشود به سطح اول(علما) این نتیجه گیری رو نسبت داد بلکه بخشی از پیشرفت و مقابله با سنت گرایی مردم توسط همین عالمان کلید خورده است.
لیست برخی از علمای دانشمند روحانی
علامه طباطبایی
علامه طباطبایی، علاوه بر تخصص عمیق در علوم دینی، در زمینههای علمی و فلسفی نیز دیدگاههای برجستهای داشت و ریاضیات و هندسه را نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری فرا گرفت.
وی رویکردی باز و نوآورانه نسبت به علم و دانش داشت و تلاش میکرد که میان علوم مدرن و آموزههای دینی پیوندی برقرار کند. از جمله ویژگیهای علمی علامه میتوان به این موارد اشاره کرد:
او بر این باور بود که علوم تجربی، بهویژه فیزیک و زیستشناسی، میتوانند به انسانها در درک بهتر آفرینش و قوانین حاکم بر طبیعت کمک کنند. وی در تفسیر المیزان گاهی از دستاوردهای علمی جدید برای تبیین و توضیح آیات قرآن استفاده میکرد و معتقد بود که علم و دین میتوانند مکمل یکدیگر باشند
سید ابوالقاسم جعفر موسوی خوانساری
فقیه، حکیم، ادیب و ریاضیدان ایرانی سده ۱۴ قمری بود
ید ابوالقاسم خوانساری کتابهایی در زمینه علوم مختلف از جمله ریاضی دارد که از آن جمله میتوان به «بحر الحساب» به فارسی؛ «اعجاز المهندسین» یا «الهندسة آلتی لایحتاج الی الفرجار (پرگار)»، رساله «الجبر و المقابله»، رساله «قابلیه التقسیم» در اعداد، رد «ابطال الرمل» و «تسهیل القسمه» اشاره نمود.
حسن زاده آملی
حضرت علامه حسن زاده آملی در مطلق علوم مجتهد هستند.ایشان به زبان فرانسه بسیار مسلط هستند و از طب و پزشکی و تشریح بسیار ماهر و از جمله علومی که سال ها تدریس کرده اند علوم هندسه و ریاضیات و هیئت می باشد.و تالیفات بسیاری در این علوم نوشته اند که بعضی از آن ها به طبع رسیده است و بعضی هنوز چاپ نشده است.(از جمله چهل جلد کتاب ریاضی عالیه که هنوز چاپ نشده است)
تالیفات علامه حسن زاده آملی در حوزه ریاضیات و هندسه عبارتند از:
رساله در ظل”تانژانت”،رساله ای در تکسیر دایره و بیان نسبت محیط به قطر دایره ،تعلیقات و حواشی بر دوره اصول اقلیدس و شرح صدور آن به تحریر خواجه طوسی، رساله ای در میل کلی از امهات مسائل هیوی و مسائل متعدد هندسی و نجومی. شرح اکر مانالاووس در مثلثات کروی و تصحیح آن، رساله قطب نما و قبله نما، دروس هیئت و رشته های ریاضی_دو جلد)، دروس معرفه الوقت و القبله، تکسیر دائره ، رساله فی تعیین البعد بین المرکزین ، رساله فارسی حول فنون ریاضی،تصحیح و تعلیق اکر ثاوذوسیوس ،تصحیح مساکن ثاوذوسیوس ،تصحیح کتاب الکره المتحرکه لاوطولوقوس ،تحیح مجسطی بطلیموس،چندین رساله دیگر در فنون ریاضی و هندسه، محاسبه جیب سینوس یک درجه با اعشار بالا.
ایشان به علوم ریاضیات ،هیات ،نجوم ،فلکیات ،محاسبات ،تعیین قطب نما ،قبله نما،هندسه و مثلثات و تعیین قبله و اوقات شرعی و تعیین زمانهای کسوف و خسوف و….مسلط هستند و در کنار ریاضیات قدیم به ریاضیات جدید مانند مباحث ریاضی جدید ، حساب دیفرانسیل و انتگرال و یا مباحثی همچون تئوری اعداد و یا ترکیبیات نیز وارد هستند . حضرت علامه حسن زاده آملی در نزد استاد گرانقدر خود یعنی مرحوم علامه ابوالحسن شعرانی –در ریاضیات کتاب های تحریر اقلیدس یا همان اصول اقلیدس تالیف خواجه نصیر طوسی،ربع مجیب،زیج بهادری و مجسطی، و اکرمانالائوس (ریاضیدان یونانی در مباحث شکل کرات) و اکرثاوذوسیوس (ریاضیدان یونانی،هندسه سطح کره در سه مقاله و پنجاه و نه شکل که در مثلثان و کروی است) این دو کتاب از اکر متوسطات است. و همچنین اسطرلاب را آموخته اند که ریاضیات در آن کاربرد بسیاری دارد.
آیت الله ادیب
آیت الله عباسعلی ادیب حبیب آبادی (۱۳۱۵ - ۱۴۱۲ ق) (۱۲۷۴ - ۱۳۷۱ ش)، عالم زاهد، فقیه جامع و ادیب شاعر شیعه معاصر و از مدرسین برجسته حوزه علمیه اصفهان بود. او در علوم مختلفی نظیر فقه، اصول، فلسفه، حکمت، ریاضیات، نجوم و شعر و ادب سرآمد بود و خدمات ارزشمندی در شهر اصفهان انجام داد.
خواجه نصیرالدین طوسی
خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷-۶۷۲ق) حکیم و متکلم شیعی قرن هفتم هجری قمری است. خواجه
نصیر احیاگر فلسفه و مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه دانسته شده است. برخی از علمای شیعه همچون علامه حلی، ابن میثم بحرانی و قطبالدین شیرازی از شاگردان وی بودهاند.
نصیرالدین طوسی نویسنده کتابها و رسالههای بسیاری در علوم اخلاق، منطق، فلسفه، کلام، ریاضیات و نجوم است. اخلاق ناصری، أوصاف الاشراف، اساس الاقتباس، شرح الاشارات، تجرید الاعتقاد، جامع الحساب و کتاب مشهور زیج ایلخانی و تذکرة فی علم الهیئة در علم نجوم، از آثار مهم و مشهور او هستند.
او همچنین رصدخانه مراغه و در کنار آن کتابخانه مراغه را با بیش از ۴۰۰ هزار جلد کتاب بنا نهاد.گفته شده خواجه نصیر مجبور به همراهی با برخی از حاکمان عصر خود شد؛ ولی توانست در این همراهیها آثار و تألیفاتی داشته باشد؛ به عنوان مثال در همراهی با هلاکو، تلاش کرد از میراث اسلامی که در معرض نابودی بود محافظت کند و به سبب اقدامات او پس از مدتی مغولان به اسلام گرویدند.
همچنین حضور او در جریان فتح بغداد به دست مغولان، عاملی برای کاهش غارت و کشتار مردم و نجات یافتن بسیاری از عالمان از مرگ دانسته شده است.خواجه نصیر در بغداد درگذشت و بنا بر وصیتش در حرم کاظمین دفن شد. روز پنجم اسفندماه سالروز تولد خواجه نصیر، به یاد این دانشمند به عنوان روز مهندس به ثبت رسیده است.
آقا محمدعلی بهبهانی
آقامحمدعلی در بیشتر علوم و فنون تبحّر داشت به طوری که به نقل آقا احمد وحید بهبهانی درباره او میگفت : «محمدعلی ما شیخ بهاءالدین این عصر است» شهرت علمی آقامحمدعلی بهاندازهای بود که صبغة الله افندی، از علمای عامّه در بغداد که آوازه دانش او را شنیده بود، از او درخواست ملاقات و مذاکره علمی کرد.
همچنین میرزا محمد اخباری (مقتول ۱۲۳۲ق) که خود در بسیاری از دانشها متبحّر بود و با نظریه اجتهاد و مدافعان آن و در رأس همه وحید بهبهانی، اختلاف و عنادی شدید داشت، از آقا محمد علی به عنوان یکی از برترین اساتید خود یاد کرده و او را محققی بیبدیل و عالمی بینظیر خوانده و خلق و خوی پسندیدهاش را ستوده است.
وی حتی پس از مرگ آقا محمد علی، در زمانی که با مجتهدین سخت در افتاده و از سوی شاگردان وحید بهبهانی مورد طعن بود، در عباراتی دیگر باز هم از آقامحمدعلی به نیکی یاد کرده و گمان داشته که وی علی رغم مخالفت با صوفیان، با اخباریان بر سر مهر بوده است. شیخ یوسف بحرانی نیز پس از ملاحظه اولین اثر فقهی وی به نام رساله قطع القال والقیل فی انفعال الماء القلیل برای او اجازه مبسوط روایی فرستاد. سایر تذکره نویسان و دانشمندان نیز آقامحمدعلی را به وفور دانش بلکه نبوغ، مهارت در فقه و رجال، سرعت انتقال، حافظه شگفت و احاطه بر علوم غیر متعارف ستودهاند.
وی به فقه چهار مذهب احاطه داشت و در سفر خود به مکه (۱۱۸۶ق)، دو سال در آن دیار اقامت گزید و به روش بعضی از علمای متقدّم به تدریس فقه عامّه پرداخت به طوری که علمای آن دیار در معقول و منقول از درس او بهره میبردند. در همین ایام رسالتین فی تاریخ الحرمین را در جغرافیای مکه و مدینه نگاشت و در آن مواقف و مقامات بلاد مزبور را تعیین کرد. اثر مزبور را از نشانههای دقت و تتبّع او دانستهاند. وی در ادبیات فارسی و عربی به غایت استاد بود. نثر فارسی او، که تا حدودی مصنوع و متکلّفانه است، نشان از احاطهاش بدین زبان دارد. قریحه وقّاد شعری او نیز از خلال اشعاری که در خیراتیه و سایر آثارش در معارضه با صوفیه آمده و چاشنی طنز و هجو دارد به خوبی آشکار است.
شریف جرجانی
جرجانی در بیشتر علوم زمان خود از جمله کلام ، فلسفه ، منطق ، تفسیر ، عرفان ، بلاغت ، فقه ، ادبیات و نجوم و ریاضیات صاحب اثر است و شهرت علمی و اهتمام و دقتنظر وی در کتب مختلف ستوده شده است. عبارات روشن و عاری از تعقید و تکلف از برجستهترین ویژگیهای آثار او ست و به همین سبب است که شماری از تالیفاتش مانند صرف میر، کبریٰ در نحو، امثله (بخش کتابشناسی) در ادوار متمادی تا روزگار ما، در زمرۀ متون درسی در مراکز سنتی آموزش قرار داشته است
سید جواد قمی
سید جواد قمی پس از وفات استادش صاحب جواهر، در سال ۱۲۶۶ق به قم بازگشت و مرجع علمی و مذهبی مردم شد. از فعالیتهای او رفع دعاوی و حلّ نزاعها بود و مبارزه با فرقههای بابیه، شیخیه و بهائیت که در عصر حیاتش در اوج فعالیت بودند. فرزندانش میرزا زینالعابدین و سید عبدالحسین قمی ازجمله شاگردان او بودهاند.
شیخ بهایی
بهاءالدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن حسن بن عاملی جبعی (جباعی) (۱۸ فوریه ۱۵۴۷ در بعلبک، لبنان – ۱ سپتامبر ۱۶۲۱ در اصفهان) معروف به شیخ بهایی، همهچیزدان، حکیم، علامهٔ فقیه، عارف، اخترشناس، ریاضیدان، شاعر، ادیب، تاریخنگار و دانشمند شیعهٔ ایرانی عربتبار از بعلبک در لبنان کنونی قرون دهم و یازدهم هجری بود که در دانشهای فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات دانایی داشت، در حدود ۹۶ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک بر جای مانده است.
به پاس خدمات او به علم ستارهشناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ که مصادف با سال نجوم میبوده نام شیخ بهایی را در لیست مفاخر ایران و لبنان ثبت کرد. او طومار شیخ بهایی را تدوین کرده است.[۵] بهائی یکی از نخستین اختر شناسانی در جهان اسلام بود که امکان حرکت زمین را پیش از انتشار نظریه کوپرنیک مطرح کرد. از او ۱۲۳ رساله و مقاله و کتاب بهجامانده است. او همچنین بنیانگذار حلواشکری، نان سنگک و فرنی بوده است.
محقق کرکی
مرحوم محقق کرکی معروف به محقق ثانی یکی از بزرگترین اندیشمندان جهان تشیع در قرن نهم و دهم هجری است. وی از معدود علمایی است، که افزون بر داشتن نبوغ علمی فراوان و حضور مؤثر در عرصه فقه و اجتهاد، تأثیری انکارناپذیر در عرصه سیاست در عصر صفویه داشته است.
ایشان به دعوت شاه طهماسب صفوی به ایران آمد و عهده دار مقام شیخ الاسلامی گشت. خدمات و اصلاحات مرحوم محقق ثانی در جامعه شیعی دوره صفویه بسیار حائز اهمیت است از جملهی آنها می توان به اصلاح روش صوفیانه صفویان، مبارزه با خرافه پردازی و قصه سرایان، اقامه برپایی نماز جمعه در مناطق مختلف جامعهی شیعی ایران، اشاره کرد.
وی در همان شهر علوم مقدماتی را نزد دانشمندان آن دیار آموخت، سپس به کشور مصر رفت و از دانشمندان آن دیار هم بهره های فراوانی برد و آنگاه به نجف اشرف وارد شد و در همانجا رحل اقامت افکند.درگیری حکومت عثمانی با صفویه باعث شد که بر شیعیان سخت گیری صورت گیرد.
این فشار و سختگیری موجب هجرت علماء و بزرگان از مناطق عرب به سوی ایران شد. محقق کرکی نیز یکی از دانشمندانی بود که در دهه دوم قرن دهم هجری به احتمال زیاد به دعوت شاه اسماعیل به ایران آمد. این عالم برجسته 15 سال در ایران ماند. اما جنگ چالدران و عدم توجه شاه اسماعیل به امور سیاسی و فرهنگی و موقعیت علمای دربار سبب شد تا محقق کرکی به عراق بازگردد.
غیاث الدین جمشید کاشانی
غیاثالدین جمشید کاشانی (۷۹۰-۸۳۲ قمری/۱۳۸۸-۱۴۲۹ میلادی) زبردستترین حسابدان و آخرین ریاضیدان برجستهی دورهی اسلامی، مفسر قرآن و از بزرگترین مفاخر تاریخ ایران به شمار میآید.
وی به تکمیل و تصحیح روشهای قدیمی انجام چهار عمل اصلی حساب پرداخت و روشهای جدید و سادهتری برای آنها اختراع کرد. در واقع، کاشانی را باید مخترع روشهای کنونی انجام چهار عمل اصلی حساب (به ویژه ضرب و تقسیم) دانست.
کتاب ارزشمند وی با نام مفتاح الحساب کتابی درسی، دربارهی ریاضیات مقدماتی است و آن را از حیث فراوانی و تنوع مواد و مطالب و روانی بیان سرآمد همهی آثار ریاضی سدههای میانه میدانند.
جمشید ملقب به غیاثالدین، فرزند پزشکی کاشانی به نام مسعود حدود سال ۷۹۰ قمری (۱۳۸۸ میلادی)، در کاشان چشم به جهان گشود. او در همهی آثارش خود را چنین معرفی کرده است: «کمترین بندگان خداوند (یا نیازمندترین بندگان خدا به رحمت او)، جمشید، پسر مسعود طبیب کاشانی، پسر محمود پسر محمد ». بیشتر آنچه که از زندگی وی میدانیم از بررسی آثار علمی ارزندهاش و نیز دو نامه که خطاب به پدر خود و مردم کاشان نوشته به دست آمده است.
دوران کودکی و جوانی وی درست همزمان با اوج یورشهای وحشیانهی تیمور به ایران بود. با وجود این، جمشید در همین شرایط نیز هرگز از آموختن علوم مختلف غافل نشد. پدرش مسعود، چنانکه گفتیم، پزشک بود اما شاید از علوم دیگر نیز بهرهی بسیار داشت.
به طور مثال، از یکی از نامههای کاشانی به پدرش معلوم میشود که پدر قصد داشته تا شرحی بر معیار الاشعار نصیرالدین طوسی بنویسد و برای پسر، یعنی جمشید بفرستد.نخستین فعالیت علمی کاشانی که از تاریخ دقیق آن آگاهیم، رصد خسوف در ۱۲ ذیحجهی ۸۰۸ قمری، برابر با دوم ژوئن ۱۴۰۶ میلادی در کاشان است.
غیاثالدین نخستین اثر علمی خود را در همین شهر و در ۲۱ رمضان ۸۰۹ قمری مطابق با اول مارس ۱۴۰۷ میلادی، یعنی ۲ سال پس از مرگ تیمور و فرو نشستن فتنهی او، نوشت. چهار سال بعد در ۸۱۳ قمری هنوز در کاشان بود و رسالهی مختصری به فارسی دربارهی علم هیئت (کیهانشناسی) نوشت.
در ۸۱۶ قمری کتاب نجومی مهم خود یعنی زیج خاقانی را به فارسی نوشت و به اُلُغْ بیگ، فرزند شاهرخ و نوهی تیمور، که در سمرقند به سر میبرد، هدیه کرد. کاشانی امید داشت که با حمایت الغ بیگ بتواند با آسودگی بیشتر پژوهشهای علمی خود را ادامه دهد.کاشانی دست کم تا مدتی پس از پدید آوردن کتاب ارزشمند تلخیص المفتاح ، یعنی ۷ شعبان ۸۲۴ قمری مطابق با ۷ اوت ۱۴۲۱ میلادی، هنوز در کاشان به سر میبرد. این نکته خود مایهی شگفتی بسیار است که چرا مردی دانشور چون الغ بیگ پس از مطالعهی زیج خاقانی به نبوغ کم نظیر پدیدآورنده ، یعنی کاشانی، پی نبرد! کاشانی در یکی از دو نامهی خود از یک سو به طور تلویحی از این که بسیار دیر مورد توجه دولتمردان قرار گرفته گلایه میکند و از سوی دیگر از اینکه پس از این مدت دراز به شهری چون سمرقند دعوت شده است، سر از پا نمیشناسد.
در ۸۱۶ قمری کتاب نجومی مهم خود یعنی زیج خاقانی را به فارسی نوشت و به اُلُغْ بیگ، فرزند شاهرخ و نوهی تیمور، که در سمرقند به سر میبرد، هدیه کرد. کاشانی امید داشت که با حمایت الغ بیگ بتواند با آسودگی بیشتر پژوهشهای علمی خود را ادامه دهد.کاشانی دست کم تا مدتی پس از پدید آوردن کتاب ارزشمند تلخیص المفتاح ، یعنی ۷ شعبان ۸۲۴ قمری مطابق با ۷ اوت ۱۴۲۱ میلادی، هنوز در کاشان به سر میبرد. این نکته خود مایهی شگفتی بسیار است که چرا مردی دانشور چون الغ بیگ پس از مطالعهی زیج خاقانی به نبوغ کم نظیر پدیدآورنده ، یعنی کاشانی، پی نبرد! کاشانی در یکی از دو نامهی خود از یک سو به طور تلویحی از این که بسیار دیر مورد توجه دولتمردان قرار گرفته گلایه میکند و از سوی دیگر از اینکه پس از این مدت دراز به شهری چون سمرقند دعوت شده است، سر از پا نمیشناسد..
و ده ها عالم مشهور دیگری که بخش اول و لایه اندیشمندان اسلامی را تشکیل می دادند. این افراد در سنین بسیار پایین به علوم منطق و ادبیات فارسی علوم دینی و .. مسلط میشوند که نشان از نبوغ ایشان بوده همچنین از ذکر نام افراد معاصر تری مانند
آیت الله خمینی ،آیت الله مطهری، شهید بهشتی، طالقانی، باهنر و … به علت نگاه های سیاسی و جانبدارانه به این افراد خودداری شده. اما فتوا ها و تلاش این افراد نیز در مقابله با خرافه و دادن فتوا هایی با توجه به نیاز روز جامعه و در مقابله با سنت گرایی قابل توجه است.
مانند حکم آیت الله خامنه ای در مقابله با کرونا و عمل به دستورات ستاد مبارزه با کرونا (که در این فتوا هم سطح دوم مقابله اسلامی که در عصر امروز بخش کوچکی از جامعه شدند به مخالفت با این حکم می پردازند، در ماجرای حمایت از فیلترینگ هم جمعیتی کمتر 50 نفر تجمع کرده اند ، صحبت های طالقانی در خصوص آزادی زنان ، سخنرانی های شهید بهشتی در مورد اختلاف طبقاتی و فساد ، مناظرات آیت الله مطهری و بررسی موشکافانه ی فلاسفه غربی توسط ایشان ، فتوا های آیت الله خمینی در خصوص عمل جراحی ترنس ها و مقابله و فتوا دادن در برابر جشن هایی به نام عیدالزهرا برای ایجاد تفرقه بین اهل سنت و تشیع و… )
دلیل فراگیری اکثر علوم(نجوم، ریاضیات ، فیزیک و…) موجود توسط این عالمان تاکید بسیار زیاد اسلام در فراگیری علم است. در تشیع امامان شیعه شاگردان زیادی را پرورش دادن و به علوم زیادی مسلط بوده اند که از معروف ترین آنها میشود به زکریای رازی و جابر بْن حَیّان شاگرد علم کیمیاگری امام صادق (ع) اشاره کرد.
در واقع به صورت ساده شده بگوییم علم های مختلف دینی در کنار علم های دیگر مانند نجوم و ریاضیات ادبیات و زبان خارجه آموزش داده میشد و به کسی که تمام این علوم را فرا میگرفت عالم و در بعد دینی مجتهد میگفتند.
حال اینکه این بخش نخبگانی - اندیشمندی و تاثیرات آنها را در رشد جامعه حذف کرده و صرفا به بررسی سنت گرایی در برابر تجدد خواهی مردم برای نشان دادن خرافی بودن اسلام کنیم، دچار تحلیل نهایی غلطی خواهیم شد. این درکنار بی سواد بودن اکثر مردم آن دوره قرار می گیرد که هم در کنار ضعف در علم دین و هم در سایر علوم مشخص میگردد. سطح دوم در واقع شامل افراد جامعه که عموما کم سواد بودند و متدینین و روحانیون محلی میشود که در همین بخش شاهد وجود آخوند های به اصطلاح انگلیسی هستیم.
خرافات که در بخش نخبگانی نفی میشود در سطح دوم بین مردم رواج دارد چه خرافات دینی و چه خرافات غیر دینی. بخشی از منشا این خرافات در زمان قاجار توسط دربار خود حاکمیت ها منتشر و پخش میشود و تا باور شاه به آن خرافه پیش میرفت! عالمان اسلامی در نطق ها و با انتشار آثار متعددی به مقابله با این فرق و خرافات پرداخته اند. هرچند سواد آموزی جامع و رسانه به شکل امروزی رواج نداشت بنابراین چه عالمان مذهبی چه نخبگان فرنگ رفته کار بسیار سختی برای مقابله با سنت گرایی داشتند.
برسی جنبش خزینه ها و نقش علما
در آستانه اصلاحات بهداشتی در ایران از دوره ناصری به این سمت، یکی از کانون های مورد بحث، حمام ها بود. این امر، هم شامل، منابع تأمین آب آنها می شد، و هم از نظر استفاده از داخل حمام و نیز فاضلاب آن، مورد بحث بود. ناگفته پیداست که وجود حمام [در کنار توالت) در ایران دوره قاجاری، و حتی پیش از آن، یکی از مهمترین امتیازات بهداشتی در ایران و بسیاری از مناطق دنیای اسلام به شمار می آمده است.
در این زمینه، بسیاری از سفرنامه نویسان خارجی، از جمله ادوارد پولاک (ایران، سرزمین و مردم آن، ص ۲۴۷) نکات جالبی را گوشزد کرد، و از توجه مردم ایران به استحمام، ستایش کرده اند. راوندی در تاریخ اجتماعی ایران، گزارش های متعددی درباره حمام های ایرانی، زیبایی آنها و ویژگی هایشان آورده است (تاریخ اجتماعی ایران: ۵/۴۹۳ ـ ۵۱۳).
یک حمام خوب در ادبیات قاجاری آن است که بزرگ، زیبا و همراه با آب های تازه ای باشد که لااقل هر چند روز در خزینه وارد می شود. در حالی که یک حمام بد، حمامی کثیف و تنگ و تعویض نشدن آب آن برای مدت طولانی بوده است.
این وضعیت، تا پیش از آغاز عصر جدید و ورود مفاهیم تازه در امر بهداشت و حفظ الصحه بود، اما به تدریج مسأله، جنبه های دیگری یافت که محل تامل شد.
مسأله بهداشت آب، به طور کلی در دوره قاجاریه، بر اساس نظریات جدید پزشکی، مورد توجه قرار گرفت. تجربه حمام های خوب برای ایرانیان مسافر به تفلیس و یا استانبول شناخته شده بود و زمانی آخوند زاده در آثارش، از «ناپاکی حمام های ایران» سخن رانده بود (از صبا تا نیما: ۱/۳۴۹). این تجربه ها به تدریج به ایران رسید و در ادبیات ایرانی ها نیز وارد گردید. عنوان «حمام دوش» به جای «حمام خزینه» یا در کنار آن بکار رفته و گفته شده است «کلنل سمینو، اولین کسی است که برای نخستین بار، حمام دوش را به ایران آورده است، چنان که حمام دوش سمینو واقع در خیابان لختی سابق «اکباتان حالیه» تا مدتی پیش معروف بوده است» (مجله یادگار، سال پنجم، شماره ۳ ـ ۴، ص ۳۴).
در میان پزشکان و در خصوص آب آلوده، بیشترین اطلاعات را دکتر امیر اعلم در رساله حفظ الصحه خود در اواخر دوره قاجار بدست داده است [متن کامل آن را در کتاب "از شیطان تا میکروب"]
با ورود به دوره پهلوی، این بحث دنبال شد، و در این زمینه، تلاش می شد تا ریشه بیماری های واگیر دار که اکنون روشن شده بود آب های آلوده نقش مهمی در آن دارد، خشکانده شود.
مسأله مذکور، در زمینه حمام ها و وضع بهداشتی آنها، به عنوان جایی که مردم به طور مرتب به آنجا رفت و آمد دارند و همواره بیم سرایت این بیماری ها، بویژه سوزاک و سفلیس و نیز کچلی و دیگر آلودگی های پوستی بود، به صورت جدی تر دنبال شد. شرحی از وضعیت بد حمام های این دوره را با ارائه چند ارجاع از منابع دیگر، در مقاله «بهداشت عمومی در ایران عصر قاجار از دید سیاحان خارجی» (فصلنامه تاریخ پزشکی، سال ششم، شماره ۱۸، بهار ۱۳۹۳، صص ۴۸ ـ ۵۰) می توان ملاحظه کرد (نیز بنگرید: طهران قدیم، شهری باف، تهران، ۱۳۸۳، صص ۳۴۵ ـ ۴۸۲).
به نظر می رسد، به تدریج، دستگاه بهداشت این دوره، به این نتیجه رسید تا به مسأله خزینه ها به عنوان منبع عفونت و بیماری های مسری رسیدگی کند، جایی که به صورت یک حوض بزرگ، محل آب گرم در حمام بود (شبیه جکوزی فعلی) و افراد از آن برای شستشوی بدن در وقت ورود و خروج و نیز غسل ارتماسی استفاده می کردند. آب خزینه، می توانست با وجود ورودی و خروجی منظم، قدری بهداشتی باشد، اما در بسیاری از حمام ها، به دلیل هزینه بر بودن گرم شدن آن، و یا کم آبی و نیز پایین بودن تکنیک انتقال آب از طریق لوله، و دلایل دیگر، در این زمینه سستی صورت می گرفت و اغلب آلوده بود. همین امر سروصدای اهالی بهداشت جدید را درآورد، در حالی که در فکر سنتی اهمیتی نداشت.
مقابله با خزینه در دوره پهلوی اول
از اواخر دوره رضاشاه، سختگیری در این زمینه آغاز شد، اما به دلیل نبودن جایگزین و امکانات کافی، و نیز مخالفت های محلی، با کندی پیش رفت. بدین ترتیب، دستور داده شد، خزینه ها بسته شده، و به جای آنها، دوش تعبیه شود.
در حال حاضر، تعداد زیادی گزارش درباره تاریخچه خزینه ها، و نیز مقالاتی درباره وضع بهداشت در دوره قاجاری و نیز تلاش هایی که در زمینه مبارزه با خزینه از سوی دولت صورت گرفته، در اختیار است و نیازی به تکرار آنها در اینجا نیست. آقای فلور، در کتاب سلامت مردم ایران در دوره قاجار، ذیل عنوان «بهداشت عمومی» اشارات مختصری به وضع حمام ها دارد (صص ۷۲ ـ ۷۸ ، بوشهر ۱۳۸۶). روشن است که در آن دوره، اهمیت زیادی به وضع حمام ها داده نشده، و این ماجرا، بیشتر در دوره پهلوی، مد نظر نهادهای حفظ الصحه ای یا همان بهداشت عمومی قرار گرفت.
با جستجو در سطح اول(علما) و در رساله های عملیه آن دوره (ادعای آقای علیپور درباره حکم شرعی آب کر و … غلط است و میتوانید در اینجا به احکام شرعی در آن زمان که در خصوص آب کر و… اشاره شده است مطالعه کنید) ، نشان میدهد که هیچ نشانی از رد کردن فقهی امر تطهیر با دوش، در این رساله ها یافت نمیشود. در واقع نه تنها علما هرگز فتوایی در رد دوش حمام ایراد نکرده اند بلکه در تسریع این عمر بین مردم نیز سخن گفته اند و حتی خود اقدام به ساخت حمام هایی عمومی و شخصی دوش دار کرده اند!
با این حال، همواره، گزارش هایی از شهرهای مختلف وجود داشته است که برخی از متدینین به علت سواد کم(سطح دوم)، در این زمینه ابراز تردید کرده اند. در واقع، مردم متدین که همیشه عادت به رفتن داخل خزینه برای غسل داشتند، گویی دوش را امری غیر شرعی پنداشته اند. دلیل این امر، مبارزه با امر نویی است که در قالب مبارزه با نوگرایی در هر زمینه، می توانست توجیه شود.
در ذهن یک متدین، تطهیر و مخصوصا غسل کردن، امری بود که ممکن بود نوعی وسواس را هم در شخص ایجاد کند، چون تمام نمازهای او هم مترتب بر این طهارت بود؛ بنابراین باید اطمینان می کرد. در این شرایط او خیلی به رساله عملیه هم که اغلب شرایط سهلی را در نظر میگرفت نداشت، و اصرار داشت با همان مدلی که خود دوست دارد، غسل کند و این امر به صورت عادی در شهرها، و روستاهایی که حمام داشت، در خزینه انجام می شد.
این امر، ربطی به فتاوای مراجع نداشت و بیشتر امری عمومی در میان طیف متدین در میان توده مردم و برخی از روحانیون که با آنان حشر و نشر داشتند بود. حتی مواردی هست که روحانیون محلی، در مقابل مردم ایستاده اند.
به گفته جناب آقای دانش سخنور، فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ علیرضا دانش سخنور که دهها سال در شهر فردوس، عالم اول شهر بود، در سال ۳۶ حمام خَیروز را ساخت و در آن دوش درست کرد. مدتی بعد، یکی از دوستان وی، آیت الله صفایی خوانساری که از نزدیکان آیت الله بروجردی بود، به او نوشت: عدّه ای از متدینین شهر، علیه شما نامه ای به آیت الله بروجردی نوشته و گفته اند که ایشان حمام های شرعی را تخریب و حمام فرنگی درست کرده است (گفتگوی تلفنی در اول شهریور ۱۳۹۸).
گزارشی در باره مرحوم راشد آمده است که وی وقتی به نمایندگی مجلس هیجدهم انتخاب شد، و مدتی بعد از آن استعفا داد، پولی را که بابت حقوق به وی پرداخت کردند، تماما به تربت حیدریه فرستاد تا «برای احداث حمام بهداشتی آن شهر مصرف شود». (شرح حال وی در گلشن ابرار: ۵/۴۱۲).
در موردی دیگری از روحانی برجسته منطقه اشتهارد با نام حاج شیخ حسین تقوی اشتهاردی یاد شده است که در منطقه خودش، دو باب حمام بهداشتی [مقصود دوش دار] و پیشنهاد و کوشش در لوله کشی آب شرب شهر می پرداخت. (بنگرید: اختران فضیلت، «قم، ۱۳۸۸» ص ۲۳۴).
مشابه این نکته را درباره شهر دزفول هم داریم. در مقاله ای با عنوان «بررسی تحولات بهداشتی شهر دزفول در دوره پهلوی (۱۳۰۴ ـ ۱۳۵۷) (غلامرضا درکتانیان و... چاپ شده در گنجینه اسناد، شماره ۱۰۵، صص ۶ ـ ۲۷) به تفصیل از تحولات مربوط سخن به میان آمده و در موردی از آن در باره نقش مرحوم آیت الله نبوی، مشابه نکته بالا از قول نواده اش سید حمید نبوی درج شده است.
او می گوید: برخی از روحانیون با برداشتن خزینه حمام ها مخالفت کرده و معتقد بودند که فقط در خزینه است که می توان تمام بدن را زیر آب برد و غسل کرد. البته این افراد کسانی بودند که دید آنچنانی به وقایع روز جامعه نداشتند، ضمن این که تصمیم گیرنده در مورد مسائل دینی نبودند، اما مجتهدین طراز اوّل از جمله پدر بزرگ بنده آیت الله سید اسدالله نبوی، مشوق این کار بودند و در جاهایی که از طرف برخی مخالفت می دیدند، پیغام می دادند که آقای فلانی، اینجا به نفع است که این کار انجام بشود».
در جای دیگری از همان مقاله اشاره به سندی در کتابخانه مجلس شده که در این زمینه، و در تاریخ ۷/۱۱/۱۳۲۹ مردم به ایجاد دوش به جای خزینه، نامه اعتراضیه ای به مجلس فرستاده اند. که اشاره به سطح دوم است « آنها تز پلمپ تنها حکام محله لب خندق به دلیل نداشتن دوش، اعتراض کردند و ضرورت استفاده اهالی آن محله که حدود پنج هزار نفر و عمده آنها از سادات و علما و افراد متشرع بودند، از حکام را گوشزد کردند». اعتراض به بستن حمام بوده، اما دلیل آن از طرف دولت، نبودن دوش در آن بوده و بیم آن هست که مردم، حاضر به تغییر خزینه به دوش نبوده اند، گرچه صراحتی در این باره ندارد.
بنابراین ادعاهای مطرح شده توسط منتشر کننده استوری ها غلط بوده و در مورد جنبش خزینه ها تنها میشود به سه نتیجه گیری قطعی اشاره کرد:
و اما این که صاحبان حمام هم در این زمینه تلاش داشته اند، امری است که به دلایل اقتصادی محتمل است. هم از جهت تغییر کاربری در حمام و هم عدم استقبال متدینین از دوش و رفتن به سمت ایجاد حمام های خانگی. در یک مورد، یکی از علمای قم نقل کردند که وقتی صاحبان حمام در قم، به عنوان اعتراض نزد حاج شیخ عبدالکریم آمدند. یکی از نزدیکان وی، سید فخرالدین جزائری آنها را نزد ایشان هدایت کرد و از آنجا که فرد شوخ مسلکی بود، به طنز گرفت، اینها اعتراض به تخریب خزینه دارند، و می گویند، در این خزینه ها، هنوز ...ش میرزای قمی هست، چرا باید آنها را تخریب کرد.
نتیجه گیری نهایی
با توجه به توضیحات ارائه شده در این نوشته می توان به این صورت تحلیل کرد که جامعه ای که بعد از حمله مغول دچار عقب افتادگی شدیدی میشود جامعه ای با فرهنگ ایرانی - اسلامی و بهداشتی و در مقابل جامعه اروپایی که از حداقل بهداشت نیز برخوردار نبوده ، بعد از حمله مغول و عقب افتادگی شدید شرق دوره استعمار آغاز و عقب افتادگی شدید تری با ایجاد جنگ ها استعمار ها و قحطی ها توسط استعمار گر ها تحمیل جامعه میشود ، حال همواره نخبگان مذهبی و غیر مذهبی سعی در رشد جامعه و مقابله با سنت گرایی داشتند اما به علت عدم وجود رسانه های گستره و شایع بودن بی سوادی این کار امری بسیار سخت تلقی میگردد.
با این وجود تلاش هایی توسط حاکمان عالمان و نخبگان در جهت رشد مردم شده که قابل ستایش است. حال اگر این عقب افتادگی را صرفا به باور های دینی مردم نسبت بدهیم امری با آدرس دهی غلط خواهد بود که هرچند این نسبت فقط به سطح دومی که توضیح دادیم برمیگردد و سطح اول علما متشکل از افرادی سواد دار و دانشمند بوده است که از مهمترین تلاش هایشان در کنار مسائل بهداشتی (که از اصول اولیه اسلام است) مسائل ضد استعماری و آگاه سازی مردم برای بدست آوردن حقوق خود بوده است. همین امر علت تلاش شدید بریتانیا بر علیه روحانیت و اسلام و تولید روحانیون انگلیسی و خرافه بوده است.
و اما در خصوص موارد جزئی دیگر که گفته شده مانند شناسنامه مختصر توضیحاتی را برای علاقه مندان اشاره میکنم :
ایرانیان تا نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی، رخدادهای مهم زندگی همچون زمان زایش یا مرگ خود و اعضای خانواده را براساس سنتی دیرین با نگارش نام و تاریخ موردنظر، در نخستین یا آخرین برگ از کتاب قرآن مجید ثبت میکردند. مژگان جعفری؛ روزنامهنگار در روزنامه شهروند نوشت: این سنت در سالهای پایانی سده ١٣ هجری دگرگون شد. هیأتوزیران در سال ١٢٩٧ به موجب یک تصویبنامه، ادارهای با نام سجل احوال در وزارت داخله تشکیل داد تا بر آن اساس، شهروندان ایرانی، برگه سجل احوال بگیرند؛ سندی که بعدها به شناسنامه شهرت یافت. نخستین شناسنامه ایرانی بدینترتیب در تاریخ ١٦ آذر ١٢٩٧ بهنام فاطمه ایرانی صادر شد.
مجلس شورای ملی سپس در ١٤ خرداد ١٣٠٤ قانونی با نام سجل احوال تصویب کرد. اجرای این قانون، سرآغازی برای صدور مدون اسناد هویتی در ایران بهشمار میآید؛ هرچند همچون بسیاری دیگر از پدیدههای تازه در جامعه، با ایستادگیهایی روبهرو شد. آگهیی که در روزنامه اطلاعات به تاریخ ٢٠ مهر ١٣٠٥ خورشیدی منتشر شده است، بهخوبی رویکرد دولت و جامعه را نسبت به این موضوع بیان میکند. آنگونه که اسناد تاریخی و نیز خاطرات بیانشده روایت میکند، با وجود تأکید حکومت برای الزامیبودن قانون سجل احوال، بخشی از شهروندان به سادگی به ادارههای سجل احوال در شهرهای گوناگون رفته و شناسنامه گرفتند.
دستهای دیگر اما تا سالها به بهانههای گوناگون در برابر قانون ایستادند. محسن میرزایی در کتاب «٢٣٠سال تبلیغات بازرگانی در مطبوعات فارسیزبان» مینویسد، «در ایران قدیم تا اواخر قاجار هنوز گرفتن شناسنامه معمول نشده بود. پس از آنکه با فشار دولت، گرفتن شناسنامه اجباری شد، مردم قضیه را جدی نمیگرفتند. نامهای عجیب و غریب خانوادگی که گهگاه هنوز هم وجود دارد، بهخاطر همین بیتوجهی قدیمی است.
مدارک موجود در مراکز اسناد نشانگر آن است که میان ماموران صدور شناسنامه و مردم بارها درگیریهای سختی به وجود آمده بود مدارک مراکز اسناد نشان میدهد که با وجود اقتدار دولتهای پس از کودتا مردم در این مورد کوتاه نمیآمدند؛ تا آنکه دولت اعلام نمود بدونشناسنامه در ادارههای دولتی هیچکسی را نپذیرند. بدینترتیب رفتهرفته این کشمکش مدام، فروکش کرد و مردم به داشتن و گرفتن شناسنامه برای فرزندان خود عادت کردند».
ایستادگی در برابر اجرای این قانون در برخی شهرهای ایران، از واکنش فردی فراتر رفت و اعتراضهای گروهی را برانگیخت. در واقع اکثر مقاومت مردم از ترس اجباری شدن سربازی و یا مالیت و یا تحت کنترل قرار گرفتن توسط حکومت شکل گرفته بود. حتی مردم سن فرزندان خود را به خاطر دیرتر رفتن به سربازی دو سال با تاخیر ثبت میکردند. مقاومت ها در مقابله اینکه اسم زنان در شناسنامه نیایید محدود بوده و اکثر مقاومت یک بهانه ای برای طفره رفتن از گرفتن شناسنامه صورت میگرفته است و جز نقل یک فتوا در شهر تبریز و چند ماجرای کوچک مورد دیگری وجود ندارد:
آنگونه که سیدهادی خسروشاهی در فصلنامه «یادآور» روایت کرده است، «در … سال ١٣٠٤ … حادثه جالبی در خمین اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار بود که فردی بهنام حسینعلی بنیآدم- که شخص متدینی هم بود- و رئیس ادارهسجلات یا ثبتاحوال بود، اعلام کرد که مردم باید نام همسران خود را نیز بگویند و بنویسند ولی مردم خمین بر ضد بنیآدم تظاهرات بهراه انداختند و به مرکز، تلگراف شکایت فرستادند که بنیآدم میخواهد نام محارم و دخترهای ما را بنویسد و ثبت کند و ما نام آنها را به نامحرمان نمیدهیم! «البته این موضوع بعدها و به تدریج حل شد.»
من شنیدم که در تبریز هم مرحوم آقا میرزا صادق آقا، فتوایی داده بود که گرفتن سجل حرام است و اگر بدون آن اجازه ندادند به حج بروند، مردم هم نباید بهحج بروند! البته در آن اوایل از این قبیل فتواها در بلاد زیاد بود و شاید نوعی مبارزه منفی [با حکومت رضاشاه] هم بهحساب میآمد».
در خصوص مخالفت ها درباره ساخت مدرسه نیز می توانید اینجا را مطالعه کنید.
این مقاله، بدون قضاوت ارزشی، به تحلیل استوریهای فرهمند علیپور و بررسی وقایع و اصلاحات دوره رضا شاه پرداخت. امید است که با این دیدگاه تاریخی و بیطرفانه، به تحلیل بهتر وقایع و شناخت عمیقتر از تاریخ ایران کمک کند و برای مخاطبان زمینهای برای درک بهتر مسائل فرهنگی، اجتماعی، و تاریخی فراهم آورد.