علاوهبر همهی این موارد، داستان فیلم هم خیلی دیر راه میافتد. داستانی که در کلیتش شباهت غیرقابلانکاری به دربارهی الی... (اصغر فرهادی، ۱۳۸۷) دارد. داستان دختری ناشناس که وارد یک جمعِ دوستانه میشود، رفتهرفته اطلاعاتی از او فاش میشود و در آخر، بهواسطهی اتفاق بدی که برای او افتاده یا میافتد، رابطهی بین اعضای آن جمع دوستانه نیز دستخوش تغییر میشود. این شباهت را علیالخصوص میتوان زمانی متوجه شد که پای همسر سابق مریم (با بازی مجید نوروزی) به فیلم باز میشود.
حضوری که دقیقن یادآور لحظهی ورود کاراکتر صابر ابر به ویلای معروف بروبچهها در دربارهی الی... است. البته میتوان مشابهتی کلیتر را نیز بین این فیلم با دایرهزنگی (پریسا بختآور، ۱۳۸۶) ردیابی کرد. داستان دختری که به جمعی وارد میشود، و بعد از بههمریختن زندگی افراد مختلف، با حقهای از جمع خارج شده و به راه خود میرود. طرفه اینکه فیلمنامهی دایرهزنگی را نیز فرهادی بهنگارش درآورده است.
مشکلات عمدهی دوزیست در دو سطح قابلبررسی است: فیلمنامه و کارگردانی.
داستان فیلم در کلیتش شباهت غیرقابلانکاری به دربارهی الی... دارد. داستان دختری ناشناس که وارد یک جمعِ دوستانه میشود و در آخر، بهواسطهی اتفاق بدی که برای او افتاده یا میافتد، رابطهی بین اعضای آن جمع دوستانه نیز دستخوش تغییر میشود. البته میتوان مشابهتی کلیتر را نیز بین این فیلم با دایرهزنگی ردیابی کرد
در سطح فیلمنامه، اصلیترین مشکل فیلم دوزیست به عدمتوانایی تصمیمگیریِ نیکنژاد دربارهی خطوط داستانی برمیگردد. آنچه از این داستان شلخته و سردرگم مستفاد میشود این است که او، براساس ایدهی محرکِ فیلمنامهاش (ورود مریم به جمع)، با ایدههای مختلفی روبهرو بوده است که میتوانسته با هر کدام داستان را پیش ببرد. ایدههایی که هر کدام بهخودیِخود میتوانستند جالب باشند.
مثلن اینکه هر سه پسرِجمع بخواهند بهنوعی دلِ او را ببرند. فیلم اما از تعدد این ایدهها رنج میبرد. دلبردن از مریم، رابطهی پدر و پسر، مشکلات رفاقت بین عطا و مجتبی و حمید، رابطهی عطا و آزاده، مشکلات خود مریم، رابطهی عطا و مریم، رابطهی عطا و همسایهاش (مانی حقیقی) و ... . این ایدهها هر یک نیاز به زمان و پرداخت بیشتری داشتند تا پخته شوند و برای مخاطب قابلقبول. درحالیکه فیلم در حال حاضر ملغمهای است از همهی این ایدهها که هر کدام بهصورتِ ناگهانی اتفاق میافتند و همین هم باعث میشود تا دیدنشان خندهآور باشد.