تا حالا به این فکر کردهاید که اگر در یک کشور دیگر، با یک فرهنگ و پیشینه کاملاً متفاوت به دنیا میآمدید، زندگیتان چقدر فرق میکرد؟ سوال چالش این بود: «اگر ایرانی نبودی، ترجیح میدادی ملیت کدام کشورها را داشته باشی؟» این سوال مرا به یک سفر خیالی برد. راستش را بخواهید، انتخاب سخت است! دنیا پر از فرهنگهای شگفتانگیز است.

اما اگر مجبور بودم انتخاب کنم، یکی از انتخابهایم احتمالاً جایی در اسکاندیناوی بود. شاید سوئد یا نروژ. همیشه یک کشش خاصی به داستانهای وایکینگها، به آن طبیعت سرد و خشن اما باشکوه، به آن الفبای رونی اسرارآمیز و به آن حس ماجراجویی و دریازنی داشتهام! تصور اینکه ریشههایم به جنگجویان دریانوردی برسد که روزگاری دریاها را درمینوردیدند، هیجانانگیز است. از طرفی، فرهنگ مدرن اسکاندیناوی هم برایم جالب است؛ آن تأکید بر برابری، طبیعتگرایی، طراحی مینیمال و آن آرامش و نظم اجتماعی. فکر میکنم زندگی در جایی با زمستانهای طولانی و برفی و تابستانهای کوتاه و درخشان، میتوانست تجربه جالبی باشد. شاید اگر رگههای وایکینگی داشتم، کمی جسورتر و اهل ریسکتر بودم!
انتخاب دومم، شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما ژاپن است. تضاد این فرهنگ با روحیه ایرانی و حتی اسکاندیناویایی برایم جذاب است. آن نظم و انضباط دقیق، احترام عمیق به سنتها در کنار پیشرفت تکنولوژیک خیرهکننده، آن هنر و زیباییشناسی منحصر به فرد (از باغهای ذن گرفته تا مراسم چای و نقاشیهای سومیه)، و آن فلسفههای عمیق شرقی. تصور اینکه بتوانم به زبان ژاپنی صحبت کنم، خط کانجی را بفهمم و در معابد باستانی کیوتو قدم بزنم، همیشه برایم جذاب بوده است. شاید اگر ریشههای ژاپنی داشتم، آدم صبورتر، دقیقتر و شاید کمی درونگراتر بودم.
این فقط یک بازی ذهنی است، میدانم. اما وقتی به این فکر میکنم که چرا این فرهنگها برایم جالب هستند، به یک سوال عمیقتر میرسم: این کشش به سمت فرهنگهای دیگر، از کجا میآید؟ آیا فقط یک کنجکاوی سطحی است، یا بازتابی از جنبههای شخصیتی خودم است که شاید با این فرهنگها همخوانی دارد؟ یا... آیا ممکن است، فقط ممکن است، یک پچپچ گمشده از گذشته باشد؟ یک خاطره ژنتیکی محو از اجدادی دور که شاید روزگاری در مسیر مهاجرتهای بزرگ بشری، با این سرزمینها یا مردمانشان تماسی داشتهاند؟
اینجاست که از دنیای خیال به دنیای واقعیت و اهمیت شناخت ریشههای واقعی خودم برمیگردم. هر چقدر هم که فرهنگ ایتالیا، جسارت وایکینگها یا نظم ژاپنی برایم جذاب باشد، هیچکدام به اندازه دانستن داستان واقعی اجداد خودم، هیجانانگیز و معنادار نیست. من یک ایرانی هستم، با تمام پیچیدگیها و غنای فرهنگی و تاریخی این سرزمین. اما «ایرانی بودن» یک مفهوم یکپارچه نیست. این سرزمین میزبان اقوام و تمدنهای بیشماری بوده و خون مردمانش ترکیبی از تاریخ پرفراز و نشیب این منطقه است.
کنجکاوم بدانم نقشه ژنتیکی من چه داستانی برای گفتن دارد. آیا واقعاً فقط ریشههای آریایی فلات ایران در من هست، یا شاید ردپاهایی از آسیای میانه، بینالنهرین، قفقاز، یا حتی مناطق دورتر هم در DNA من پنهان شده باشد؟ آزمایش تبارشناسی نیاکان AncestryX از #مای_اسمARTژن دقیقاً همین کار را میکند؛ به جای تکیه بر خیالپردازی یا انتخابهای شخصی، بر اساس دادههای علمی، ترکیب قومی و مسیرهای مهاجرتی نیاکان فرد را ترسیم میکند.
شاید نتایج نشان دهد که هیچ رگه وایکینگی یا ژاپنی در من نیست (که احتمالاً همینطور است!)، اما ممکن است ارتباطات شگفتانگیز دیگری را فاش کند؛ پیوندهایی که هرگز فکرش را هم نمیکردم و به من کمک میکند تا جایگاه خودم را در داستان بزرگ بشریت بهتر درک کنم. کشف حقیقت، هرچقدر هم غیرمنتظره باشد، همیشه از ماندن در رویا جذابتر است.
سفر به فرهنگهای دیگر با مطالعه و تخیل زیباست، اما سفر به گذشتهی واقعی خودمان با کمک علم، یک ماجراجویی بینظیر برای شناخت عمیقتر خویشتن است.