ویرگول
ورودثبت نام
♡ デコ ♡
♡ デコ ♡
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

میکو قهرمان مادرزاد part 1

توی تابستون گرم همه ی بچه ها داشتم بازی میکردم. تمام کوچه ها پر از بچه بود ولی آنها بچه‌های عادی نبودم بچه هایی با قدرت های خارق العاده به اسم کوسه بودن بعضی از این بچه ها کوسه داشتن ولی برخی دیگر نه من و خواهرم هم عضو این گروه از بچه هایی بودیم که کوسه نداشتن یعنی عادی بودنمیدوریا (اگر یه بار دیگه اذیتش کنی خودت میدونی کاچـــان (ง˃̶͈口˂̶́)ง⁼³₌₃) باکوگو (هــه تو که اصلا کوسه نداری چطوری میخوای با من در بیفتی؟دکوی بی کوسه) _بـی کـوسـه بـی کـوسـه بـی کـوسـه +خب منم کوسه ندارم ولی تو نمیتونی منو شکست بدی باکا(مخفف باکاگو) همه برگشتن سمت صدا و با یه دختر ناز مواجه شدن که کپی میدوریا بود از وسط دار و دسته ی باکاگو رد شد و رفت سمت میدوریا و دستش رو گرفت(اوتوتو(داداش کوچولو) حالت خوبه؟) میدوریا(اره لازم نبود بیای دنبالم ایزومی) ایزومی(خب خب میبینم که بازم میخوای کتک بخوری باکا?) باکوگو(من از تو کتک بخورم پوفـــــف عمراً میکو کوچولور) ایزومی هم عصابش خورد شد و شروع کرد مثل گربه وحش به باکاگو حمله کردن باکاگو هم به ایزومی رحمی نمیکرد و از کوسه اش برای برد استفاده میکرد...اون تابستون که هیج توی مدرسه هم با هم دعوا میکردن همیشه هم باکاگو میبرد و ایزومی هروز خدا زخم های بخواطر کوسه باکاگو روی بدنش بیشتر میشد یه روز که داشت زخم های روی پاش رو بانداژ میکرد رفتم پیشش میدوریا(خواهر بزار من برات ببندم چرا دعوا با کاچان رو کنار نمیزاری هر روز داری زخمی و زخمی تر میشی) ایزومی میدوریا رو بغل کرد و توی گوش گفت(از افرادی که باهات بد رفتاری کنن بدم میاد میخوام قهرمان شم تا ازت با یه لبخند بزرگ روی لبم محافظت کنم مثل المایت مثل یه خواهر بزرگه ای خوب و قول میدم حتی با اینکه کوسه ندارم تسلیم نمیشیم برای همینه همیشه یاد داشت برادی میکنم ) اما اون روز یه اتفاقی افتاد وقتی داشتیم از مدرسه بر میگشتیم نزدیک بود یه ماشین با سرعت بزنه بهم، دکتر میگوفت اون لحظه در٠/۱صدم ثانیه یه شک خیلی قوی به خواهر وارد میشه..و کوسه اش فعال میشه فکر کنم اون لحظه بدنش خود به خود تکون خورد و من رو نجات داد ولی ولی... خودش جونش رو از دست داد بعد از اون ماجرا من یاد داشت های خواهر دوقلوم رو کامل میکرم به قول خودش.. *صدای ایزومی* «میخوام از افرادی که برام عزیزاً با یه لبخند بزرگ محافظت کنم حتی با اینکه کوسه ندارم تمام تلاشم رو میکنم» منم تمام تلاشم رو میکنم چون میدونم روح خواهرم خوش حال میشه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ الان دو ماه از ورودم به یو.ای میگذره و واقعا از اینکه تونستم به این مدرسه پر اوازه بیام خوشحالم میدونم که خواهرم هم خوشحاله که یهو... تویه ذهن میدوریا صدای زمزمه وار(باید تمرین کنم نمیخوام ضعیف باشم) ناشناس دو(برای اینکه بتونی به لطف سنسی ت رو جبران کنی باید این کار رو برام انجام بدی) این صدا یادم نمیره صدای... صــدای... صدای زمزمه مال یه دختر بود اشنا بود اما... دختر ناشناس(تو تو این همه مدت داشتی بهم دروغ میگفی من خـــانواده داشتم ولی تو حافظم رو پاک کردی) ناشناس 2(اوه دخترم من پدرتم و اره تو مادر و حتی یه برادم داری ولی اونا دیگه تو رو نمیشناسن البته اگر من ظاهرت رو عوض کنم) دختر ناسناس (نــــــــــــــه) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ _دکو... _دکو..... _دکـــــــوی نـفــ*لــهمیدوریا (ها بله بله) باکوگو(بیدار شو. دانش اموز جدید داریم) میدوریا(واقعا؟) باکاگو(پ ن پ الکی میخواستم بگم. قیافش اشنا نیست) و به دختری که کنار ایزاوا وایساده بود اشاره کرد اون صورتش پر. از بود همین طور دست و پاهاش و گردنش موهای کوتاه سیاه داشت که تیکه زیرشون سفید شده بود و چشماش یکی از چشماش سبز و یکی دیگه قرمز بود زیر چشماش کاملا کبود شده بود معلوم بود درست و حسابی نمیخوابه دختره(سلام من نیشیمیا هیمیکو هستم لطفا توی درس ها بهم کمک کنید) بعد هم ایزاوا بهش جاش رو نشون داد وای او ردیف جلوی کاچان میشینه ایزاوا(خب تمرین امروز دوئل ـه دو به دو با هم مسابقه میدید تا یکی دیگه نتونه بلند بشه...لباسای تمرین مون رو پوشیدیم و رفتیم زمین تمرین دوئل اول بین نیشیمیا و اوراراکا بود خیلی کنجکاو شدم بدونم کوسه اش چیه ایزاوا(3.... اوراراکا حالت حمله گرفت اما نیشیمیا ککش هم نمی گزید _2... اوراراکا اماده ای حمله بود اما نیشیمیا با یه صورت بی روح داشت بهش نگاه میکرد _1... بـــــــــوق اوراراکا شروع به دویدن کرد تا به نیشیمیا حمله کنه اما...

فن فیک انیمه ایمیکو قهرمان مادرزادمای هیرو اکادمینیشیمیا هیمیکوفن فیک مای هیرو اکادمی
سلام من نیشیمیا هستم یه اوتاکو✨?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید