آینهای در قصهها و افسانهها هست که گواهی میدهد صاحبش زیباترین بانوی روی زمین است. وقتی هم که یک نفر زیباتر از صاحبش پیدا میشود، حقیقت را میگوید.
آینه همیشه مصداق و نشانهای برای صفا و زلالی و حقیقت است.
نمیترسد از حقیقت گفتن و اگر بشکند، باز هم آینه است؛ نه یک، بلکه میزاید و هزار آینه می شود، همگی به همان صفا و صراحت.
آینه با من همیشه همراه و دوستی در سکوت بوده؛ از آن سکوتها که از هزاران فریاد، رساترند.
شده حتی که حدیث نفسم به دروغ آغشته بوده اما با آینه هرگز نتوانستهام بیش از یک رو داشته باشم. یا یک رو، یا هیچ رو!
آینه برای من، خودی دوباره است عینا در برابر خودم. گویی به خودم حساب پس میدهم.
هرگاه با هیچ رویی (!) چشم از آینه میدزدم و نادیدهاش میگیرم، برایم روشن است که یک جای کارم میلنگد.
روزهای خوشبختیام اما روزهای یکرویی است که صاف و ساده میتوانم با خود در آینهام چشم در چشم شوم.
از این یک روییها، از این چشم در چشم خویش بودنها، افزونم باد... آمین.