ialiabedi
ialiabedi
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

نگاهى به قهرمان اصغر فرهادى

قهرمان، دفاعيه قهرمان

فيلم جديد اصغر فرهادى هم هر چند كه در سكوت خبرى توليد شد، باز هم مثل گذشته با جنجال هاى زيادى همراه بود. از جمله اينكه موفقيت برجشنواره كن همزمان شد با اعترضات خوزستان و هجمه ها عليه فرهادى و محكوم كردن سكوتش در برابر حكومت و توبيخ و تهمت هاى بسيارديگر. همان اصغر كه در سال ٢٠١١ بعد از اسكار فيلم جدايى توسط مردم تا عرش آسمان بالا رفته بود، كم كم سير نزولى را در ميان همان قشرطى كرد. هر چند كه درباره هنرش تاريخ قضاوت خواهد كرد.

اصلا شايد همه قهرمان ها مثل سيزيف محكوم به طى كردن اين مسير باشند، يا مثل رحيم سلطانى در سكانس اول فيلم بعد از پيمودن داربستهاى محوطه كاوش نقش رستم و رسيدن به بالاترين نقطه بعد از پرسيدن "حالا چه كنيم؟" با پاسخ "برگرد پايين" مواجه شود. نزديك به آخرينديالوگ فيلم كه نگهبان زندان به رحيم گفت، "برو تو".

مويد ديگر اين ديدگاه صحنه اى است كه قهرمان فيلم به تازگى توسط زندانيان شناخته شده و سيل ماشالا و باركلاها به سمتش سرازير شده،ولى در خلوت از زندانى ديگرى ميشنود كه "مرد بودن به ريش نيست، اگه مرد بودى درباره عباس شكورى كه دو هفته پيش خودشو كشت توتلوزيون حرف ميزدى." بعد از شنيدن اين فيلم قهرمان طورى در ميان هياهو در خود فرو ميرود و تاثير كارگردانى چنين است كه انگار خود اصغرفرهادى جاى او نشسته.

اينگونه اشارات جاهاى ديگر فيلمنامه هم ديده ميشود، مثلا جايى كه طلبكار رحيم به او ميگويد: "اينا امثال تو رو گنده ميكنن كه بگن مملكت گل وبلبله."

قهرمان كم رويى كه در شرايط سخت زندانى مالى بودن، حاضر نيست سكه ها را بفروشد و آسايش خود را بخرد، چنان در پيچ و خم حوادثى كهعموما از دست او خارج اند رها ميشود كه در برابر اين تهمت ها و خطر بى آبرويى بى دفاع است و ناچار به طى كردن سير نزول از جايگاهقهرمان.

اصغر فرهادى بر خلاف فيلم قبلى اش تصميم گرفت به ايران بازگردد و شهر شيراز را انتخاب كند، شهرى كه به دليل محبوبيتش نزد عموم ايرانيانميتواند رسم و رسومات و مناسباتى كه ممكن است به سادگى از كنار آن گذشت را بويژه براى خود پارسى گويان قابل توجه تر كند.

اين نوشته ناظر به فرم نيست اما حداقل در نگاه اول نميتوان عيب و ايراد اساسى در كارگردانى يا حفره اى در فيلمنامه يافت. اما اگر دقيق تربنگريم ميتوان پرسيد كه چرا صاحب اصلى سكه ها انقدر سنگدل بود كه حاضر نشد به رحيم سلطانى كه چنين لطفى كرده بود كمك كند و درفرماندارى حاضر نشود؟ چرا قهرمان و اطرافيانش از فضاى مجازى كمك نگرفتند تا درخواستشان را به گوش صاحب سكه ها برسانند؟ اين راه ازجعل هويت عقلانى تر نبود؟

بهر حال نميتوان گفت كه اينها سوالاتى است كه قبلا فيلمنامه نويس از خود نپرسيده باشد.

آگاهى بخشى، كليدواژه اى بود كه اصغر فرهادى در كن به كار برد و برون رفت ما از وضعيت فعلى را آگاهى بخشى دانست. يكى از ويژگى هاىقهرمان در اساطير بازتوليد صفات نيك و شرايط بد مردم در اسطوره است. به بيان ديگر افراد، قهرمان را آيينه خود ميبينند و حتما اگر در اساطيرمختلف جهان بگرديم ويژگى هايى وجود دارد كه مطلوب افراد آن جامعه بوده و به همين دليل برجسته شده. قهرمان فيلم اصغر فرهادى تحت فشاراقتصادى است، فشارى كه اكثريت مردم ايران هم متحمل شده اند. حالا روشن است كه اين فيلم نبايد در جايى به جز ايران ساخته ميشد.

ديالوگ ها به مضمون نقل شده اند.

على عابدى

سينمافيلمقهرماناصغر فرهادىنقد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید