دورکاری، شاید برای خیلیها فقط یک مدل کاری جدید باشه که بهلطف کرونا رواج پیدا کرد. برای بعضیها هم بهمرور تبدیل شد به یک سبک زندگی: پشت میز آشپزخانه، روی مبل اتاق نشیمن، یا کنار تخت، لپتاپ باز، هدفون توی گوش و دست روی موس. اما برای من، دورکاری در این روزها معنای عمیقتری پیدا کرده.
الان که دارم این خطوط رو مینویسم، هفته ۲۵ بارداری رو رد کردم و همچنان بهعنوان کارشناس محتوا با شرکت تریدیدو کار میکنم؛ شرکتی خارجی که در حوزه بازارهای مالی و ارزهای دیجیتال فعالیت میکنه و در واقع تریدیدو یه پلتفرم اختصاصی برای بازارهای مالی هست. راستش رو بخواین، شاید تا چند ماه پیش فکر نمیکردم بشه این دو نقش متفاوت — یک مادر آینده و یک حرفهای فعال در حوزه مارکتینگ — رو بهاین خوبی با هم جمع کرد. اما تجربه این چند ماه بهم نشون داد که اگر فضا درست چیده بشه، خیلی چیزها ممکنه.
هیچ چیز بهاندازه بارداری آدم رو با خودش روبهرو نمیکنه. انگار بدن و ذهنت هر روز نسخهای جدید از خودش رو بهت نشون میده. یک روز پر از انرژی هستی، روز بعد حتی بلند شدن از تخت برات سخته.
و حالا تصور کن وسط این بالا و پایینهای جسمی و روحی، مسئولیتهات هم به قوت خودش باقیه: جلسات هفتگی، استراتژی محتوا، هماهنگی با تیم دیزاین و سئو، نگارش مقالات تخصصی درباره بیتکوین، بلاکچین، آینده بازار رمزارزها، ترندهای بازار و هزار موضوع ریز و درشت دیگه.
راستش رو بخوام بگم، اگر این همکاری به شکل حضوری بود، شاید خیلی زود مجبور میشدم کنار بکشم. اما دورکاری تو این شرایط نهتنها برام نجاتبخش بود، بلکه باعث شد به شکل عمیقتری بفهمم چقدر کار کردن میتونه حالم رو خوب کنه.
وقتی با تریدیدو شروع به همکاری کردم، اولش کمی شک داشتم. شرکت خارجی، تیم بینالمللی، اختلاف ساعت، فرهنگ کاری متفاوت و البته زبان انگلیسی. اما از همون ابتدا متوجه شدم اینجا جاییه که نهتنها برای کارم ارزش قائل هستن، بلکه شرایط شخصی آدمها رو هم درک میکنن.
تو اولین جلسهای که بعد از فهمیدن بارداریم داشتم، منتظر بودم کلی سوال بشنوم، یا شاید کمی نگرانی از سمت مدیر پروژه. اما چیزی که شنیدم این بود:
"اگر چیزی نیاز داری که کار رو برات آسونتر کنه، فقط بگو. سلامتی تو مهمتر از هر چیزیه."
همین جمله کوتاه باعث شد بفهمم همکاریمون قراره انسانی باشه، نه صرفاً قراردادی. از اون روز به بعد، اگه لازم بود جلسهای رو جابهجا کنم، یا یه روز بهخاطر خستگی شدید مرخصی بگیرم، تیم کاملاً همراه بود.
یکی از تصورات اشتباهی که درباره دورکاری وجود داره اینه که افراد بهرهوریشون میاد پایین. اما تجربه شخصی من خلاف اینو نشون داد.
وقتی به خودم اجازه دادم بر اساس انرژی بدنم کار کنم، نه ساعت اداری خشک و ثابت، بازدهیام بالا رفت. صبحهایی که خوابم میبرد، بدون عذاب وجدان کمی بیشتر استراحت میکردم و ظهر با انرژی مینشستم پای نوشتن. شبهایی که نمیتونستم بخوابم، یک فایل صوتی برای تیم تولید ضبط میکردم درباره روند بازار. این انعطاف، یک جور احترام به بدن و ذهنم بود، چیزی که تو مدل کاری سنتی جاش خالیه.
نوشتن همیشه بخشی از هویت من بوده و اما حالا نوشتن برام یه بُعد دیگه پیدا کرده؛ وقتی بچهام داره تو وجودم رشد میکنه و من دارم دربارهی یه موضوع جدید مینویسم، یا وقتی لگدی که به شکمم میزنه همزمان میشه با رسیدن پیام از تیم مارکتینگ درباره بازخورد یه کمپین، حس میکنم بیشتر از همیشه به زندگی وصلم.
نوشتن درباره بازار، تحلیل ترندها و بررسی رفتار کاربران، دیگه فقط شغلم نیست؛ یه جور ادامه دادنه، یه جور ایستادن روی دوش سالها تجربه و همزمان نگاه کردن به آینده — هم آینده بازار و هم آینده کوچولویی که درونمه.
اگر بخوام چند تا نکته از این تجربه برای شما بنویسم، اینها به ذهنم میرسه:
این روزها زیاد از خودم میپرسم که آیا بعد از تولد بچهم هم میتونم همینقدر فعال و مفید باقی بمونم؟ جواب قطعی ندارم. اما یه چیز رو میدونم:
وقتی تو یه تیم حرفهای، با ساختاری درست و انسانی کار میکنی، خیلی چیزها ممکن میشه.
و وقتی خودت رو باور داری، حتی با یه شکم گرد و یه لیوان آبپرتقال کنار لپتاپ، میتونی همچنان استراتژی مارکتینگ بچینی و محتوا تولید کنی.
این مسیر تازه برای من ادامه داره؛ از خانه، به سمت رشد — هم رشد بچهم، هم رشد حرفهای خودم.