فقط خدا ?
فقط خدا ?
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

دختری ک بی حجاب بود و با حجاب شدزندگینامه نرگس معصومی

قبل و بعد
قبل و بعد

نرگس معصومی (زادهٔ ۱۴اذر ۱۳۸۴) دختری ک بی حجاب بود و با حجاب شد ساکن شهرقدس بسم الله الرحمن الرحیم: من نرگس معصومی هستم یه دختر دهه هشتادی همیشه وقتی پدرم برام اسباب بازی می آورد بین اسباب بازی ها اسلحه رو انتخاب میکردم از بچه گی عاشق پلیس شدن بودم وقتی ک بزرگتر شدم افکارم نسبت ب جامعه و خودم عوض شدم میخاستم اینه دخترای جامعه مثلن بروز باشم اما اشتباه بود اون شکل بروز بودن نبود کالا بودن بود راستش دوس داشتنم آزادی داشته باشم اما خوب تو خانواده ای بودم ک همه فامیلاش مذهبی درس خون اما خودش طرز فکرش با اونا فاصله گرفت دوس داشتم آزادنه زندگی کنم جوری ک خودم دلم میخاد اما ی احترام خانواده م نمیشد حساب ازشون می‌بردم من سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم چون تژدید آورده بودم اون لحظه از دنیا و خودم نا امید شدم گفتم درسو ولش کن خودتو بچسب خلاصه با اسرار ب خانواده م از درسم جدا شدم تو مدرسه رفقای بی حجاب و سیگاری زیاد داشته م همیشه ب این فکر میکردم چطور من مثل اینا آزاد باشم یه روزی از یکی از دوستان پرسیدم میشه راه آزادی بهم بگی گفت اره کاری نداره ک کافیه ب خانواده ت باج ندی احترام نزاری ب هیچکس حتی خانواده ت در برابرشان بایستی وحقت بگیری هرشکلی ک دوس داری در جامعه باشی بعدش من تصمیم گرفتم برم کلاس تا حوصله م سر نره ب پدرم گفتم منو دیجی ثبت نام کن اتود آزادیم از اونجا زده شد رفتم دیجی همه ش ت مهمونیا و عروسیا بودم اما پولامو استادم می‌گرفت و ۱۰ تومن بیشتر بهم نمی‌داد گفتم حق منه گفت تا وقتی ک بامن رابطه نداشته باشی همینه با خودم فکرکردم ارزشش نداره پیش پیرمردی ک جز هوس چیزی سرش نمیشه کارکنم اشکم در اومد از اونجا رفتم و دیگ باهاش کار نکردم بعد این تصمیم گرفتم طوری باشم ک خودم میخام بی احترامیام نسبت ب خانواده م زیاد شد ب حرفشون گوش نمی‌دادم ۱ هفته خونه نیومدم و خانواده م نگرانم شدن هرچقد زنگ میزدن من ورنداشتم تا اینکه آخرین هفته بهم زنگ زدن من ورداشتم مادرم با کلی گریه گفت کجایی بابامم کنارش بود من گفتم تا وقتی نزارین آزاد باشم همینه پدرم گفت هرجا میری فقط بیا خونه ت اگ فکر میکنی راهت درسته ادامه بده اما پشیمون میشی مادرت دق نده از اون لحظه دیگ بهم گیر نمیدادن ولی مادرم ازتو داغون بود و پدرم افسرده ت این مدت هرچی خواستم کم نذاشتن اما من بهشون ظلم کردم کارم ب جایی رسیده بود ک رو مادرم دست بلند میکردم برای بیرون رفتن یه روزی ک تو خودم بودم و اهنگ گوش میدادم و داشتم سیگار می کشیدم گفتم بزار یکار جدید کنم باید اینه این بلاگرا اتود معروف شدنمو بزنم شب ش یک فیلمی دیدم راجب مسیح علی نژاد البته پولی نژاد اون اونور آب داره پول میگیره تا بی عفتی و بی حیایی و رواج کنه و جوونا مارو با حرفاش فریب بده و بدبختشون کنه تو اون فیلم دیدم پرچم ایران دارن میسوزونن تنو بدنم لرزید گفتم الان مد شده همه بغل رایگان انجام میدن اصلن اطلاع هم نداشته م ک دستگیری داره رفتم ت خیابونو تنم ب مردایی ک جز هوس چیزی دیگ تو زاتشون نبود خورد عذاب وجدان داشتم اما راهو رفتم گفتم بزار جلب توجه کنم حداقل دستمو رو صفحه کیبورد گوشی گذاشته م ک فکر کنن حالت ویس گرفتنه بلند گفتم خانم مسیح علی نژاد من کارم ب اتمام رسوندم لطفن تا شب ۱۰۰ میلیون ب حساب بزنین تا اینو گفتم دقیق ساعت دو ظهر بازداشت شدم کسی ک کمکم کرد تا نجات پیدا کنم واقعن خانواده م قاضی ک حداقل ب خانواده م دلش سوخت و مأمورا خوب ۱۶ سال بیشتر نداشتم در سال ۱۴۰۰۱ بابام بعد اون قضیه افسرده تر شد و مادرم داغون تر هروز می‌ترسید از اینک بلایی سرم نیاد وقتی ک آزاد شدم خداروشکر ب زندان کشیده نشد بعد ۱ ماه فکر کنم آگاهی منو دستگیر کرد سر بی حجابی خداروشکر قاضی مهربون بود و بهم رحم کرد بهم گفت توروخدا به من قاضی رحم کن حداقل به خانواده ت رحم کن من دارم آبروم وسط میزارم تا نری زندان لطفن درست زندگی کن وقتی یه ماموره جلو چشمای مادرم بهش گفت دخترتو جمع میکنی یا خودم جمعش کنم مادرم کمرش شکست و اشکش در اومد از مأمورا بدم اومد بعد این موضوع دعوا درگیریم تو جامعه بیشتر شد مردم منو ب چشم یه دختر لات و بی سروپا می شناختن هیچکس بهم احترام نمیذاشت همه هوس باز نسبت ب من بودن من همیشه میرفتم پاساژ میلاد چون پشت پاساژ پاتوق من و رفقا بود مأمورم بودش اما من باهاشون بد صحبت می‌کردم ای خدا اونا کسایی بودن ک هرموقع مشکل داشته م کمکم کردن اما من بهشون بی احترامی کردم گذشت و گذشت دوستای ناباب بیشتر شد اونا میخاستن من جوری باشم ک اونا می پذیرن و دوس دارن خانواده م دیگ داشتن عذاب می کشیدن و ب سختی تحمل منم دیگ خسته شده بودم یه شب ک حالم خیلی بد بود و ب یاد روزایی ک مادرم میزدم افتاد بودم و عذاب وجدان داشتم رفتم پارکینگ پاساژ تا خلوت کنم باخودم سیگار بکشم دیدم ی آقایی اومد سمتم گفت چیزی شده گفتم نه بعد بهم گفت میش با هامون همکاری کنی ما دونفریم فهمیدم ک اینا مأمورن از اونجایی ک علاقه داشته م گفتم باشه باهاشون همکاری کردم این موضوع ۱۴۰۰۲ اتفاق افتاد یه حس خوبی داشته م با اینک بی حجاب بودم باهاشون همکاری کردم خانواده م باورشون نمیشد تا اینک مامانم سر قضییه من خودکشی کرده بود فقط خدا خدا میکردم مامانم سالم بیاد بیرون تا کنیزیش کنم ? خداروشکر سالم اومد چند روز بعد ک ۴ صبح داشتم میومدم واس نماز ب حال خوب بی حجاب بودم اما نمازم میخوندم دیدم مادرم ب یک جا خیره شده گفتم مامان چیشد گریه کرد گفتم مامان چیشده توروخدا بگو گفت خواب کسیو دیدم تو همیش اسطوره دیدیش و دوسش داری گفتم کی گفت حاج قاسم کنارش گریه کردم گفتم مامان دردت ب جونم بگو چی دیدی گفت مادر خواب دیدم حاج قاسم برات چادر آورده حالم بد شد کل روز و شب فقط ب فکر خواب مامانم بودم هرچیزی ک در ناخودآگاه ت بهش فکر کنی عملی میشه ۳ شب کامل خواب حاج قاسم دیدم و اولین خوابی ک باعث شد من یک آن تغییر کنم این بود حاج قاسم تو اتاقم نشسته بود با لبخند بهم زل زده بود منم بهشون گفتم چیزی شده برگشت گفت تشنمه دخترم رفتم براشون آب اوردم خوردن بعد از زیر لباسشون یک چادر و انگشتر در آوردن دادن بهم تا میخاستم ازشون سوال کنم دستشون روصورتشون حالت سوکت گرفتن یعنی هیچی نگو وقتی از خواب بلند شدم فکر کردم واقعیته اما همه ش خواب بود کلی گریه کردم حس خوبی داشته م آخه حاج قاسم تو یکی از خواب ازم خواست راهشون ادامه بدم از سردار دلها مچکرم ک باعث شد من محجبه شم از اون دوتا آقایی ک تا آخر عمر ممنون شونم مچکرم ک مسیرم عوض کردن امیدوارم دوباره خواب حاج قاسم نسیبم این بنده حقیر بشه از اون لحظه ب بعد ب پدرم گفتم چادر بگیر گرفتن آوردن وقتی چادر ب سر کردم فکر کردم فاطمه زهرا دارم بغلم میکنه حس خوبی داشته م حس قشنگی ک برای اولین بار تجربه ش کردم چادر ب سر کردم رفتم بیرون واس مسجد دیدم هیچکس چپ نگام نمیکنه و کسایی ک منو می شناختن باورشون نمیشد ک منم چون من تو اون شخصیت معروف بودم ب دیدگاه کالا اما الان ب دیدگاه انسان مدتها گذشت احتراما بهم بیشتر شد و من می خاستم کاری کنم ک هم دل خانواده م و مخصوصن مادرم ب دست بیارم هم اینک ب ایران خدام و مردم کشورم خودم اثبات کنم و ب وطنم خدمت کنم این راهیه ک انتخاب کردم سخته زمان برع اما با اراده قوی من میشه #هدف من رسیدن ب نیرو انتظامی و خدمت ب ایران و سرآخر شهادت را ب آغوش گرفتن من نرگس معصومی ی دختر دهه هشتادی با خدای خودم عهد بسته م هرکس ب وطنم و لباس نظام و رهبرگرامیم توهین یا ناهنجاری بووجود بیاورد با اسلحه مشکیه م چادر در مقابلش می ایستم و از وطنم دفاع میکنم چادرم هدیه مادرم فاطمه زهرا س ک تا لحظه شهادت سنگرشان را حفظ کردن و اگر کسی ب چادرمادرم آسیب بزند من در مقابلش می ایستم و از هیچکس و هیچ چیز جز خدای بزرگ نمی ترسم من جزوی از فرزندان حاج قاسمم و با اقتدار راهم را ادامه می‌دهم حجاب یعنی ب جای شخص شخصیت را دادن ❤️❤️ حجاب یعنی دیده شدن ب چشم یک انسان نه ابزار #حجاب یعنی بی نیاز از هرنگاهی خداروشکر میکنم بابت همه چی خودتون قضاوت کنید مردم عزیزم همه تون دوس دارم و راهم ادامه میدم????

حاج قاسمبی حجاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید