کتاب‌خوان کوچک
کتاب‌خوان کوچک
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

چالش کتاب‌خوانی طاقچه: بیروت ۷۵

فضای کتاب "بیروت ۷۵" برای من آشنا و نزدیک بود انگار که می‌توان به جای بیروت نوشت تهران! پایتختی رویایی، شلوغ، فریبنده و زیبا که از دور آمال و مقصد اهالی بسیاری از جاهای کوچک‌تره که به هدف یافتن خوش‌بختی، ثروت و شادی بهش رهسپار میشن و شاید از هر پنج نفر فقط برای یکی آمد داشته باشد(و گاهی حتی برای هیچ‌یک) و برای باقی چیزی جز سرشکستی، غم و بدبختی بیش‌تر نیست! شهری که همین‌طور که مترجم در مقدمه نوشته بهشت فرادستان و جهنم فرودستان می‌شود! ( و البته به جای بیروت یا تهران هر پایتخت فریبنده و جذاب دیگه‌ای هم میشه گذاشت!)

غاده‌السلمان رو من با شعرهایش و رابطه‌عاطفی‌اش با نزار‌قبانی میشناختم و این کتاب اولین کتابی بود که از این نویسنده می‌خوندم، نویسنده پنج انسان مهاجر از دمشق به بیروت رو دستمایه خلق داستانی کرده تا از پیامدهایی که فقر، ناعدالتی، محدود‌کردن‌های جنسی و عاطفی زنان، شکاف غنی و فقیر و باقی مصائبی که طبقه فرودست باهاش درگیره رو شرح بده. (البته طبق مقدمه مترجم خود غاده زندگی مرفه و خانواده روشن‌فکری داشته و فکر کنم علت اینکه بعضی جاهای کتاب از روایت به سمت بیانیه سوق پیدا می‌کنه همینه که خود غاده مستقیم با این مصائب درگیر نبوده بلکه بیش‌تر از دور آشنا بوده.) قهرمانان کتاب غاده چهار مرد و یک زن هستند و غاده به دلیل جنسیت‌اش به نظر من بهتر از همه از پی توصیف شخصیت زن قصه یعنی یاسمینه براومده، دختری که به هوای خوشبختی هجرت میکنه و در بدو ورود شیفته یک جوان جذاب و ثروتمند لبنانی میشه و تن‌اش(یک کالای ارزشمند در فرهنگ شرقی که در اختیار مردی گذاشتن‌اش قبل از ازدواج مترادف با هرزگی هست)رو آزادانه و با عشق به اون می‌بخشه و ثمره تمام سال‌های محدودیت و محرومیت‌اش رو با اون تجربه میکنه و بعد از مدتی طبق معمول! و یک روایت آشنا مرد ماجرا که خودش رو متجدد و حتی طرفداری برابری زن و مرد میدونه اما از ازدواج با یاسمینه چون هرزه است خودداری می‌کنه! و آینده سیاسی خاندانش رو مهم‌تر از بودن با زنی میدونه که حتی سواد درست و حسابی نداره و بعد هم روایت آشناتری برای ما از دعواهای ناموسی خاندان دختر تا حتی بریدن سر! و خفه‌کردن صدایشان توسط آقازاده‌ها! یا للعجب! که نویسنده این کتاب رو سال‌ها قبل و در کشور دیگری نوشته اما سرگذشت یاسمینه بسیار من آشنا بود... حرف‌ها و دغدغه‌هاش با این‌که مشخصا از زبان نویسنده توی دهنش قرار گرفته بود و قلمبه سلمبه بود و گاهی بیشتر شبیه یک بیاینه سیاسی و نه صحبت‌های ساده یک زن عامی بود اما عجیب برای من خوندنش جالب بود انگار که پای صحبت یکی از دختران محدود، رنجور و خسته ایرانی نشسته باشم...

نویسنده در قالب شخصیت‌های دیگه از انسان‌هایی که خیلی زود و طبق جبر روزگار حتی اگه خودشون هم نخواهند و آرزوهای بزرگ داشته باشند متوجه میشن زندگی بیش از آنکه شعر و قصه‌های قشنگ کتاب‌ها و جملات عمیق فلسفی و دینی باشه غم نانه! و هر دغدغه دیگری در مقابل سیر کردن شکم گرسنه‌شون بیش‌تر شبیه یک شوخی مضحکه! حرف میزنه و گریزی میزنه به آدم‌هایی که حتی اگه از بر همه این مصائب هم گریخته باشند و به خیال خودشون درس خونده و سری توی سرها درآورده باشن اما باز ناغافل یک‌جا درگیر سنت‌ها و اشتباهات قومی و قبیله‌ای‌شون میشن... و چه روایت تلخی! به هرحال سرگذشت باقی شخصیت‌های کتاب از آغاز، اوج و فرود کتاب رو هم دوست داشتم و خوندن دغدغه‌هاشون حداقل فکر می‌کنم برای ما که انگار متاسفانه شباهت عجیبی به لبنان قبل از جنگ داخلی‌اش داریم میتونه جذاب و البته پندآموز باشه هرچند اصل این نکته که نویسنده نباید در قالب شعارهای مستقیم حرفش رو بزنه خیلی جاها نقض میشد...

من این کتاب کوچک، کم‌حجم و خوش‌خوان رو دوست داشتم، به دیگران توصیه‌اش میکنم، خودم هم احتمالا برای خوندن تکه‌های منتخب‌اش بهش مجدد مراجعه می‌کنم و امتیاز شخصی‌ام بهش سه و نیم از پنجه‌. این کتاب از طریق لینک زیر در طاقچه در دسترسه:

https://taaghche.com/book/59071


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید