چالش اسمش روشه دیگه! چالشه! باید خودت رو در موقعیتهایی قرار بدی که در حالت عادی سمتش نمیری. این چالش کتابخوانی طاقچه در این ماه هم مثل ماه قبل برای من واقعا چالش بود! چون ژانر غیرداستانی مورد علاقه من نیست و همینطور که ماه پیش اگه خودم را مجبور نکرده بودم تحت هر شرایطی به شرایط این ماراتن پایبند بمونم و از محدوده امنم خارج بشم و کتابهای جدید بخونم احتمالا هیچوقت کتاب "جنگ چهره زنانه ندارد" رو نمیخوندم این ماه هم احتمالا اگه یک اجبار و شور درونی به اینکه باید هرطوری هست طبق قاعده چالش یک کتاب بخونم نبود هیچوقت کتاب "صدای غذاخوردن یک حلزون وحشی" رو نمیخوندم! :) کتاب ماه پیش طولانیتر بود و خب در پایان دیدی که بعضی قسمتهاش بهم داد برام جالب بود، احساسم نسبت به کتاب حلزون هم همینه. دوباره نخواهم خواندش و به کسی هم توصیهاش نمیکنم اما دیدی که بهم داد به هرحال جالب بود. همین اول امتیازم رو هم بهش اعلام کنم: دو و نیم از پنج.
البته کتاب، کتاب بدی نیست و ضمن اینکه کوتاهه از چیزی حرف میزنه که من واقعا فکر نمیکردم حتی بشه راجع بهش یک انشای یکصفحهای نوشت چه برسه به کتاب! که خب متوجه شدم اشتباه میکردم :) کتاب درباره یک خانم پر از شور زندگی آمریکایی هست که در سفر به اروپا به یک بیماری ناشناخته مبتلا میشه که دو دهه یا بیشتر همچنان باهاش میمونه و خب از اون زندگی پرتحرک و پر از فعالیت به یکباره پرتاب میشه به یک زندگی ساکن که بزرگترین هیجانش این بوده که هرازگاهی درازکش به مطب دندانپزشکی بره. در این مدت بیماری یک همدم داشته که به طور اتفاقی توسط دوستش بهش داده میشه و اون چیزی نیست جز یک حلزون. در ابتدا همینطور که خود نویسنده هم میگه مثل الان من فکرشم نمیکرده که چیز جذابی در یک حلزون وجود داشته اما سکون و بیماریاش و اینکه عملا همنشین دیگهای نداشته کمکم اون رو به سمت مشاهده و کنجکاوی نسبت به حلزون سوق میده و در ادامه حتی کتابهای چندین جلدی قطوری رو درباره نحوه زیست، تکامل، معاشقه و ریزجزئیات دیگهای که واقعا من فکر نمیکردم کسانی در دنیا باشند که روش پژوهشهای جدی کرده باشند رو هم مطالعه میکنه و خب کمکم طوری به حلزونش وابسته میشه که وقتی چند روزی حلزون پیداش نیست یا بهخاطر نوع غذای اشتباهی که بهش میده و باعث بیماریش میشه یا روزی که قراره حلزون به طبیعت برگرده دچار دلتنگی و ناراحتی میشه.
ایده اولیه کتاب اینه، حقیقت ایده جذابی هم هست و شاید اگه همین ایده در قالب داستانی بیان شده بود منم بیشتر جذبش میشدم اما خب کتاب مستنده و اگه طرفدار داستانهای مستند هستید یا دنبال یک روایت با فراز و فرود بالا نمیگردید و همچنین به زیستشناسی علاقهمندید این کتاب احتمالا براتون لذتبخشه. (حالا من که البته این کتاب رو در چالش خوندم و شرط چالش همین غیرداستانی بودن یک کتاب درباره محیطزیست بود. این پاراگراف رو برای کسانی نوشتم که فارغ از این چالش مردد هستند این کتاب رو بخونند یا نه؟! البته زیاد هم تردید بزرگی نیست، چون کتاب کمحجمه. فوقش بهش فرصت میدید و اگه دوستش نداشتید ادامه نمیدید... ؛) )
چیزی که در این کتاب بود و من باهاش رو به رو شدم این بود که دوباره یکی از ترسهای همیشگیام جلوی چشمانم قرار گرفت، اینکه ما آدمها چهقدر ناتوانیم...(ترسی که در دوران کرونا تشدید هم شد.) اینکه یک انسان سالم و سر و مر گنده که تا دیروز در حال ماجراجویی و کشف دنیا بوده به یکباره توسط یک عامل ناشناخته حتی از انجام سادهترین نیازهاش هم عاجز میشه و به قول نویسنده حتی طب مدرن هم کاری براش از دستش برنمیاد یا حتی ممکنه یک تجویز و تشخیصی بده که بعدا تبعات دردناکش بیشتر باشه... این همیشه ترس من بوده و خب وقتی این کتاب رو میخوندم همش دوست داشتم تهش نویسنده بگه من بالاخره خوب شدم که خب مثل دنیای واقعی (و نه قصهها!) نویسنده در پایان ماجراش اینو نگفت. البته که حالش به مرور نسبت به روزهای اولش بهتر میشه اما هیچوقت مثل قبل نمیشه و حتی عامل بیماریش هم درست و حسابی مشخص نمیشه. اینکه دو دهه زمینگیر باشی خیلی نفسگیره و خب واقعا از این نظر خانم نویسنده رو تحسین کردم... و جالب اینکه خودش هم در پایان میگه اونچیزی که در این سالها بهش کمک کرده همون همنشینی و مصاحبت با حلزونش بوده. این هم یکی دیگه از جنبههای عجز و عجیب انسان... چیزی که تا دیروز حتی بهش فکر هم نمیکنی به یکباره موتور محرک میشه برای چنگ زدن به زندگی...(جالبه روزهایی که حالش بهتره خودش هم اذعان میکنه مشاهده زندگی یک حلزون خیلی کسلکننده است اما روزهای عود بیماری همین زندگی کند حلزون براش بسیار الهامبخشه. احتمالا مثل اکثر ما معمولیها. حساب اون دسته از علاقهمندان به حلزون که براش کتابهای چندجلدی نوشتند البته که جداست.) بهطور خلاصه بخواهم بگم جای به جای کتاب برای من اهمیت چیزهای کوچک و اهمیت اینکه انسانها معمولا دستاویزی برای چنگ زدن پیدا میکنند هویدا بود هرچند خیلی جاها حوصلهام سر میرفت و نگاه میکردم ببینم چندصفحه تا پایان مونده :) (با تشکر از طاقچه که این امکان رو داره که هنگام مطالعه بهمون نشان میده چنددرصد خوندیم. من برای این کتاب مدام چک میکردم که کی صددرصد میشه :( )
از جنبه انسانی ماجرا که بگذریم علیرغم عدم علاقه من به زیستشناسی اونهم از نوع نرمتنان بعضی قسمتهای کتاب برام خیلی جالب بود. سیستم تطابق و تکامل ساده و در عینحال پیچیده حلزون در طی قرنهای متمادی، اینکه چه تواناییهای جالب و الهامبخشی ساختار هندسی صدفش برای معماران و ریاضیدانان و لیزابههاش برای پزشکان و حمل بارهای چندبرابر ظرفیتاش برای فیزیکدانان داره...
این کتاب با دید معنوی بخواهم بگم :) یکی از اون کتابا بود که غرور من انسان هوشمند رو هم به چالش کرد. هی آدم! در یک لحظه میتونی از این رو به اون رو بشی و از طرف دیگه کلی جانوران ریز و ناشناخته دیگه وجود دارند که نظم زندگی و تکاملشون شگفتانگیزه! پس تو تنها خفن این سیاره نیستی! و از طرف دیگه شرایط عجیبی که نویسنده طی میکنه و بهجای ناراحتی و گریه و التماس و دعا و چرا من(شاید هم بوده تمام اینها اما در این کتاب ازش گفته نشده) تصمیم میگیره حداقل کاری که از دستش برمیاد رو انجام بده. مشاهده با دقت یک حلزون به طوری که وقتی حالش بهتر میشه حتی نژاد حلزونش هم به کمک یک زیستشناس پیدا میکنه! (از دید من: خب واقعا چه فرقی داره نژاد یک حلزون چی باشه :( ) و بعد مکتوب کردن این مشاهدات برای انسانهای بعدی...
چندتا نکته جالب از کتاب که احتمالا هیچوقت فراموش نکنم یکی همون مقدمه مترجمه در ابتدای کتاب، اینکه با مشاهده به یک وبسایت میتونیم صدای غذاخوردن یک حلزون با بینهایت دندان رو بشنویم! (شما میدونستید حلزون دندان داره؟! اون هم یک عالمه! من حتی فکرشم نمیکردم!). یکی دیگه یک داستان تخیلی که در خلال کتاب نقل شده و درباره حلزونهای غولپیکری هست که آدم میخوردند و یک محقق که برای تحقیق درباره زندگی این حلزونها به اون جزیره میره و مدام فکر میکنه آخه یک حلزون با اون حرکت آهستهاش چطور میتونه آدم بخوره که خب در آخر به طور عملی متوجه میشه! (احتمالا جز کابوسهای آیندهام میشه بس که این داستان تخیلی ترسناکه :)))) ) و سوم یک جایی از کتاب که از عشقورزی در حلزونها حرف زده بود! توصیف این فرآیند و اینکه اگه همدیگه رو دوست داشته باشند این فرآیند میتونه تا هفت ساعت هم طول بکشه! خیلی برای من جالب بود! یک طورهایی به حلزون این چیزها نمیآد! :))))
راستش وقتی میخواستم این یادداشت رو بنویسم مدام شک داشتم آیا من اصلا برای معرفی این کتاب حتی همون حداقل ۵۰۰ کلمهای هم که طاقچه گفته میتونم بنویسم؟! که خب مثل خود کتاب که فکر نمیکردم درباره حلزون اصلا بشه ۲۹۰ صفحه نوشت(صفحات نسخه الکتریکی) گویا در برآورد یادداشت نقدش هم اشتباه کردم. این هم از درسهای من از حلزون؛ زود قضاوت نکن! :)
در حاشیه میخواستم یک نقد هم به طاقچه کنم که این ماه برخلاف ماههای قبل که در صفحات اینستاگرامش یک پست مفصل معرفی میگذاشت و کتابهای مناسب چالش معرفی میکرد این ماه این کار رو نکرد و برای تنبلی مثل من فقط دو گزینهای پیشنهادی طاقچه در وبلاگش روی میز بود: "محل سگ بگذارید لطفا" و "صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی" که اولی رو به دلیل کمبود وقتم در این ماه از دست دادم اما بعدا با مروری که روی فهرست و صفحات کتاب داشتم به نظرم با توجه به اینکه به محیطزیست بیعلاقه نیستم و اتفاقا دوست دارم راهکارهای عملی حفظ محیطزیست را یاد بگیرم در آینده اون کتاب رو هم خواهم خواند. و البته در پایان باز از طاقچه تشکر هم کنم :) نه به خاطر خودشیرینی که به خاطر اینکه اگه چالش کتابخوانیش نبود این روتین ماهانه کتابخوانی رو هیچوقت نداشتم و احتمالا جز ژانر و کتابهای همیشگی جرات خوندن کتابهای تازه رو نداشتم. خلاصه که با تشکر از طاقچه که "به ما جرئت طوفان داد" ؛)
این کتاب مترجم خیلی خوب و آگاهی هم داشته که کاملا مشخصه کتاب رو با وسواس ترجمه کرده و کتاب چندین جایزه هم گرفته. با تمام حرفهای من اگه مایل به خوندن این کتاب هستید از طریق لینک زیر در طاقچه در دسترسه: