بعد از قرنها تمدن و فرهنگ و تمرین رفتارهای اخلاقی و متمدنانه و وضع قوانین و برپا کردن سازمانهای عریض و طویل حمایتی و بشر دوستانه ی بین المللی،انسانها را چه میشود که اینچنین توحش را به رخ می کشند.ما که برای حیوانات هم حقوق وضع کرده ایم و سازمانهای حمایت از حیوانات تاسیس کرده ایم،سنگ محیط زیست به سینه میزنیم،برای آبها،گیاهان و جانوران زمین جلسات جهانی برگزار میکنیم،چگونه میشود که هزاران انسان کشته شده را فقط جزئی از اخبار میبینیم.یعنی بعد از اینهمه تجربیات تلخ از جنگهای گذشته هیچ راهی نیست که منجر به این فجایع نشود؟
میگویم جنگ غزه برای آنکه نشانی داده باشم،بی آنکه از طرفهای درگیر نام ببرم،چون اولا در شرایطی که بوجود آمده مهم نیست که چه کسانی درگیرند و حتی مهم نیست که چرا درگیرند و ثانیا ذکر نام طرفهای درگیر ذهنها را به سمت مناسبات و مباحث تکراری هدایت میکند در حالی که آنچه مهم است نه نامها و نه مناسبات بلکه وقایع و نتایج آن است. آنچه مهم است جانهایی است که قربانی میشوند،که در مقابل این جانها ی عزیز همه چیز رنگ می بازد،سیاست،پیشرفتهای بشر،علم،هنر،ادبیات،همه چیز حتی اعتقادات که اعتقادات هم برای همین انسانها و زندگی بهترشان است.
انگار ماکت گونه ای از بخشی از آنچه در تاریخ گذشته است در مقابل چشمانمان است.جنگها،اینکه چگونه جنگها بوجودمی آیند،چگونه ادامه می یابند و در این میانه چه کسانی هزینه میدهند.و دیگراینکه سازمانهای پر طمطراق جهانی در چنین شرایطی چقدر کارآمدند و شعارهای خوش نقش و نگار طرفداری از حقوق بشر که از سوی متمدنین صاحب دموکراسی مطرح میشوند تا چه حد اثر گذارند.از منظری دیگر اطلاعات چگونه منتقل میشوندو کشتارها چگونه توجیه میشوند.در عصری که تصاویر و صداها و اطلاعات به راحتی کلیک یک انگشت منتقل میشوند،هنوز رسانه هایی اصرار به ارائه خبرهای جهت دار دارند و طرفه آنکه عده ای هم می پذیرند!
برای آسیب دیدگان جنگهایی که همزمان در جریان است(دوباره نشانی میدهم غزه و اوکراین) استانداردهای دوگانه،تحلیلهای دوگانه و حتی بشردوستی دوگانه ارائه میشود.
حال آنکه حتی اعداد هم به صدا در آمده اند که گویی یارای کشیدن مسئولیت شمار اینهمه جانهای ارزشمند انسانها و بویژه کودکان بی گناه را ندارند،واژه ها نیز از بی اعتباری خود گله مند که در این میانه ی آتش و خون آنجا که باید به کار گرفته نمیشوند.کلمه ی« جنایت جنگی»انگار در میان انبوه جسدهای انسانها روح گرفته است،رخ مینمایاند و کسی بکارش نمی گیرد.حقوق بشر در چرخش چراغهای قرمز آمبولانسها ضجه میزند،نور میتاباند به تاریکی شبهایی که بشر را به خاک و خون میکشند و هنوز چشم بینایی نیست.
در مقابل این همه نور آگاهی و ندیدنها و نگفتنها دیگر چه میتوان گفت که گوشها و چشمهای بسته و به خواب زده را بیدار کرد؟!
شکوفه هوشمندی
آبان۱۴۰۲