شعر گونه ای دیگر از شوریدگیهای سالهای دور:
من دیده نهان کردم وزهجرفغان کردم
من آینه گم کردم تصویر عیان کردم
از لعل لب ساقی پیمانه فرو دادم
من از سر خم خورده پیمانه نهان کردم
دیوانه و لولی وش هوش از سر شب بردم
تا وقت سحر بیدار وز خواب رمان کردم
چون بلبل شوریده از داغ فراق گل
بس ناله وافغانها تا صبح دمان کردم
آن بال زدن کز شوق پروانه در آتش کرد
من بیخود ومستانه بس با تن وجان کردم
زین هجر که صبرم رااز جان ودلم بردست
من این همه بی صبری با کون ومکان کردم
شاهد تو بیا چون شمع نوری به سرایم ده
کز بهر تو نورش را در سینه نهان کردم
شکوفه هوشمندی
اردیبهشت ۱۳۶۸